نورنیوز- گروه بین الملل: اما صرف اعلام تصمیم اشغال شهر غزه پس از این همه مدت معنایی جز شکست برای یک قدرت برتر نظامی و اطلاعاتی ندارد.
یعنی واقعا اسرائیل در این دو سال به دنبال اشغال غزه نبوده و حالا به این فکر افتاده است؟ پس حمله زمینی گسترده به نوار غزه پس از شروع جنگ و تداوم آن در طول 700 روز گذشته چه شد و با چه هدف بود؟ آیا هدفی جز اشغال نوار غزه و سیطره امنیتی بر آن و لو به شکل موقت و واگذاری آن پس از اشغال به طرفی جایگزین داشت که خود از مسئولیتهای همه جانبه آن به دور بماند؟
پس مقصود اسرائیل از اشغال غزه از طریق شروع عملیات سهمگین دیگر که انگار جنگ تازه شروع شده است، چیست؟
اسرائیل در این دو سال تحت پوشش حملات بیوقفه هوایی و توپخانهای شدید بارها به شهر غزه حمله زمینی کرده، اما موفق به اشغال آن نشده و هر بار در مواجهه با مقاومت شدید عقبنشینی کرده است. در حالی که شهر غزه اساسا از مرز با اسرائیل تا دریا حدود 6 کیلومتر است.
اسرائیل طوری از طرحهای نظامی خود یکی پس از دیگری علیه این منطقه سخن میگوید که انگار با یک کشور پهناور و ارتش مجهز در حال جنگ است!
وسعت کل باریکه ذرهبینی غزه 365 کیلومتر مربع و مساحت شهر غزه حدود 56 کیلو متر مربع است؛ بدون هیچ ناهمواری و کوهی. مسطح بودن غزه نیز یک ضعف بزرگ نظامی است؛ با این حال با گذشت 700 روز از نسلکشی فراگیر، فروریختن معادل 6 بمب اتم و آزمودن هر نوع سلاحی از جمله سلاح قطحی و گرسنگی هنوز نتوانسته است بر آن سیطره امنیتی و نظامی پیدا کند.
اما از چه طریقی میخواهد غزه را اشغال کند؟ اسرائیل میخواهد وجب به وجب شهر غزه را ویران و از این طریق پیشروی و آن را اشغال کند. بمباران گسترده برجها و منازل مسکونی باقیمانده غزه در روزهای اخیر گواهی بر این مدعاست. در واقع اشغال یک منطقه در قاموس اسرائیل به معنای نابودی کامل و وجب به وجب آن است و اساسا هم بعد از نابودی کامل شهر غزه دیگر شهری وجود ندارد که اشغال شده باشد؛ بلکه یک مساحت با خاک یکسان شده اشغال شده است.
نگارنده از همان ابتدای جنگ غزه تاکید داشت که اشغال نظامی این منطقه به این آسانی نیست و به یک باتلاق برای اسرائیل تبدیل خواهد شد. امروزه نه صرفا جریان اپوزیسیون اسرائیل بلکه حتی برخی وزرای لیکود امثال دیوید دودی امسلم، غزه را «ویتنام اسرائیل» مینامند. به همین علت هم نگارنده بعید میدانست که ارتش اسرائیل خود را درگیر این باتلاق کند و معتقد بود که جنگ غزه نباید زیاد طول بکشد؛ اما مثلث نتانیاهو و اسموتریچ و بن گویر کلا مولفههای شناخت اسرائیل را دگرگون کردهاند.
همین متفاوت بودن غزه از کل فلسطین باعث شد که اسحاق رابین آرزو کند روزی از خواب بیدار شود و غزه را آب برده باشد.
در این میان نیز آمریکا از صدور ویزا برای سفر محمود عباس رئیس حکومت خودگردان برای شرکت در نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک خودداری کرد و وزارت خارجه آمریکا هم بر ضرورت مجازات سازمان آزادیبخش فلسطین و حکومت خودگردان به علت «تضعیف چشمانداز صلح» تاکید کرد و اعلام داشت که «شریک صلح» نیستند.
اما کدام صلح؟ و کدام شریک؟ وقتی عملا اسرائیل کرانه باختری را تحت اشغال خود دارد و نظامیان آن تا مقر اقامت ریاست حکومت خودگردان در رام الله آزادانه تردد میکنند و اخیرا هم ترامپ برای الحاق رسمی این منطقه (که عملا ملحق شده) چراغ سبز نشان میدهد و رئیس مجلس نمایندگان آمریکا هم به شهرکهای یهودینشین در کرانه باختری میرود و از توسعه آنها حمایت میکند، دیگر کدام صلح و درباره چی؟
وقتی آمریکا با محمود عباس که در تمام عمر خود مخالف مبارزه مسلحانه و منتقد شدید حماس بوده و هست و نیروهای امنیتی آن در کرانه باختری هم برای جلوگیری از حملات حماس و جهاد با شاباک اسرائیل همکاری کاملی داشته و دارند، این گونه برخورد میکند و ضمن ممانعت از سفرش به نیویورک، او را شریک صلح نمیداند، دیگر دنبال کدام شریک در جامعه فلسطینی میگردد؟
این نشان میدهد که مشکل اسرائیل نه صرفا حماس و گروههای فلسطینی بلکه «انسان فلسطینی» از هر طیف و گروهی است؛ حتی آنهایی که سلاح را کنار گذاشته و اسرائیل را هم به رسمیت شناختهاند. در حالی که اسرائیل نزدیک به دو سال است که چنین جنگ ویرانگری را در غزه با هدف نابودی حماس به راه انداخته است؛ اما عملا با این رفتارها علیه ابومازن و توسعه شهرکسازی و غیره موجب تقویت جایگاه اجتماعی حماس در کرانه غربی شده است.
کانال تلگرامی صابر گل عنبری