نورنیوز- گروه سیاسی: تقریباً بلافاصله بعد از جنگ 12 روزه و اعلام آتشبس، صحنهی سیاست در ایران، میزبان یک مطالبهی مکرر شد: ضرورت بازنگری در برخی رویههای مدیریتی و حکمرانی. هرچه جلوتر آمدیم، این مطالبه که شاید اول بار از زبان مسعود پزشکیان مطرح شده بود، قالبهای متنوعتر و گاه بنیادیتری پیدا کرد. در هفتههای اخیر، صداهای متعددی از عرصه سیاست و دیپلماسی ایران بلند شده است که همگی بر یک نکته کلیدی تأکید دارند: کشور کمابیش به بازنگری در راهبردهای کلی خود نیازمند است.
چنین معنا و مضمونی هم از زبان رئیس جمهور شنیده شد، هم از زبان رئیس قوه مقننه، و هم از سوی رئیس نهاد قضا. پزشکیان، بارها از ضرورت تحول در شیوههای بعضاً منسوخ مدیریت کشور سخن رانده است. محمدباقر قالیباف، نیز تأکید کرده که روشهای گذشته پاسخگوی مسائل امروز نیست. حتی غلامحسین محسنی اژهای هم به تازگی از ضرورت بازنگریها و تغییراتی سخن گفت. تحلیلگران عرصه سیاسی ایران، گفتهاند تغییر در ساختار شورای عالی امنیت ملی و مدیریت ارشد آن، احتمالا اولین محصول این بازنگری می تواند تفسیر شود. بازگشت علی لاریجانی به مدیریت عالیترین نهاد امنیت ملی، حاصل درک چنین تغییرات ریشهای است.
اما مطالبهی تغییر، تماماً و صرفاً محدود به مقامات فعلی نیست. بیرون از دایرهی مسئولان بالفعل، دیگرانی هم بیرق چنین تغییراتی را بالا بردهاند. حسن روحانی،رئیس جمهور پیشین در یک سخنرانی صریح و مفصل، از لزوم تدوین «استراتژی نوین ملی» سخن گفته است و راه فائق آمدن بر چالشهای موجود را چنین کاری دانسته است. محمدجواد ظریف بحث «تغییر پارادایم» را مطرح کرده؛ و ۷۸ دیپلمات پیشکسوت با صدور بیانیهای بر ضرورت «تغییر رویکردهای سیاست خارجی» پای فشردهاند. دیگرانی هم بودهاند که انفراداً یا به صفت حزب و تشکل سیاسی خود مواضعی از این جنس اتخاذ کرده اند. این همگرایی بیسابقه نشان میدهد که گویا اجماعی نسبتاً گسترده بر سر ضرورت تغییر و بازنگری در سیاستها و راهبردها و رویکردها شکل گرفته است.
با اینهمه نباید از این واقعیت مهم هم غفلت کرد که «ایده تغییر»، معارضان و مخالفان زیادی هم دارد که طی روزهای اخیر از جوانب گوناگون به نقد آن پرداختهاند. غیر از نقدهایی که با زبان هجو و تخطئه در این ایده نظر کردهاند، کسانی نیز از این موضع به ماجرا ورود کردهاند که پیشنهاددهندگان ایده تغییر، به روشنی محدودهی مجاز این تغییر را مشخص نکرده اند. به تعبیر ایشان، توضیحات طرفداران ایده تغییر، کاملا روشن نمیکند که مراد از سقف تغییر و بازنگری، چارچوب نظام موجود است یا چیزی فراتر از آن را هم شامل میشود. شک نیست که برخی از ایدههای تغییر، از این ابهام بسیار مهم رنج میبرند و بر گویندگان آنها واجب است که از این مسئلهی اساسی رفع ابهام کنند.
ضرورت فوری و بزوم پرهیز از شتابزدگی
حجم چشمگیر تأکیدات و هشدارها نسبت به ضرورت تغییر، امری بیدلیل نیست. ایران امروز با مجموعهای از چالشها بحرانهای درهمتنیده مواجه است: فشارهای اقتصادی و اجتماعی در داخل، ناترازیهای گوناگون و خصوصا در حوزهی آب و انرژی، تحولات ژئوپلیتیک در منطقه و تغییر موازنههای جهانی. در چنین شرایطی، هرگونه تعلل در اصلاح رویههای معیوب پیشین، و تدوین رویکردها و راهبردهای نو یا تعریف پارادایمی تازه، هزینههایی سنگین به همراه دارد. ادامه برخی از سیاستهای گذشته، به معنای فرسایش سرمایه اجتماعی، تشدید رکود و تورم، و از دست دادن فرصتهای منطقهای و بینالمللی است.
معنای این حرف البته آن نیست که هرآنچه اکنون و تاکنون در سابقهی حکمرانی پساانقلاب بوده آسیبزا و غیرقابل دفاع است. کارنامه حکمرانی در دوران پس از انقلاب، مجموعهای از کامیابیها و ناکامیهاست. طبعاً چشم بستن بر توفیقات این کارنامه که جنبه های درخشان و کم نظیر بسیاری در آن خودنمایی می کند، غفلت از یک سرمایه ملی است و توجیهپذیر نیست. چه بسا لازم باشد پیشنهاددهندگان ایده تغییر، در ارزیابی وضع موجود، التفاتی جدی به این دو جنبه داشته باشند و برای هرکدام حکمی علیحده و متمایز صادر کنند.
با این توضیحات باید توجه داشت که مقولاتی مثل بازنگری یا تغییر در سیاست ها و رویکردها یا پارادایم، هرچند امری ضروری و مفید است اما به هیچ وجه ساده و یک لایه نیست. خطر بزرگی که ایده تغییر و بازنگری را تهدید میکند، شتابزدگی، سطحیگرایی و کلیگویی است. اگر تغییرات بدون مطالعه دقیق، بدون ارزیابی روشن و منصفانه از وضع موجود و راه طیشده، بدون توجه به الزامات و اقتضائات و امکانات، بدون بررسی پیامدها و بدون اجماع نسبی صورت گیرد، نهتنها به بهبود اوضاع کمک نمیکند، بلکه میتواند تحولات را عقیم یا ناقص سازد. تاریخ سیاسی ایران پر است از تجربههایی که در آن اصلاحات با نیتهای درست آغاز شد اما به دلیل سطحیگرایی، کلیگویی، نبود انسجام نهادی و بیتوجهی به مقدمات لازم، به شکست انجامید.
ملزومات تغییر و موانع آن
برای اینکه اراده معطوف به تغییر به نتیجه برسد، باید مقدمات آن بهطور جدی فراهم شود:
- قبول و اعتراف صادقانه هم به توفیقات و هم به ناکامیهای گذشته، نه برای مچگیری، بلکه برای عبرتآموزی.
- ایجاد گفتوگوی ملی میان جناحهای سیاسی و جامعه مدنی، تا استراتژی نوین پشتوانهای جمعی داشته باشد.
- تقویت شفافیت و پاسخگویی، بهویژه در حوزه اقتصاد و سیاست.
- دیپلماسی واقعگرایانه که ضمن حفظ استقلال، به تعامل سازنده با جهان بیندیشد.
- بازسازی اعتماد اجتماعی بهعنوان سرمایهای که بدون آن، هیچ تغییر پایداری شکل نخواهد گرفت.
در این میان، مقاومت برخی جریانهای محافظهکار نیز جدی است. گروهی که به وضعیت موجود خو گرفتهاند، تغییر را تهدیدی برای منافع تثبیتشده خود میدانند. این مقاومتها گاه در قالب هشدار به «نفوذ» یا «وادادگی» بیان میشود و گاه به شکل اخلال در تصمیمگیریهای ضروری. بیتردید، عبور از این موانع نیازمند شجاعت، اجماع و انسجام در سطوح بالای تصمیمگیری است.
کوتاه سخن اینکه در میان نخبگان سیاست ایران، خواه در سطح فردی و خواه در سطح حزبی، التفاتی مشترک و معنادار برای اصلاح سیاستهای مستعمل شکل گرفته است. ایران اکنون در یک بزنگاه تاریخی ایستاده است. تغییر، نه یک انتخاب اختیاری بلکه ضرورتی حیاتی است. اما این ضرورت، همانقدر که فوری و غیرقابل تعویق است، حساس و خطیر و شایسته همهگونه دقت و احتیاط نیز هست. از سویی هرگونه تأخیر در این فرایند اصلاحی، میتواند آینده کشور را پرهزینهتر کند و از سوی دیگر هرگونه شتابزدگی و ناپختگی و بیتوجهی به شرایط و مقدورات و مقتضیات ملی، میتواند مسیر اصلاح را به انحراف بکشاند.
سرمشق امروز سیاست ایران باید «تغییرِ مدبّرانه» در عرصه رویکردها و راهبردها و سیاستها باشد؛ تغییری که البته نه در دام تعلل و تأخیر گرفتار شود و نه قربانی شتابزدگی و سطحیگرایی گردد. در این میان، تمرکز دقیق بر محدوده تغییر و تعیین سقف بازنگری هم اهمیت بسیار دارد. لحظه انتخاب فرارسیده است و تاریخ به نسل حاضر فرصت چندانی برای خطای دوباره نخواهد داد. به نظر میرسد این روند در سطوح عالی سیاستورزی و حکمرانی ایران شروع شده است. نمونههای معناداری از این اصلاحگری را میتوان به وضوح شاهد بود. تداوم این سیاست تغییر میتواند ایران را قویتر کند نه آنگونه که برخی محافل تندرو گمان میکنند ضعیفتر.
نورنیوز