نورنیوز- گروه سیاسی: تجربه کاری خبرنگاران و فعالان عرصه اطلاع رسانی در ایران، طی دفاع مقدس 12 روزه، از جهاتی تجربهای منحصر به فرد و بسیار درسآموز و مهم است. درک این موضوع که جامعهی خبری ایران در قبال این بحران غافلگیرکننده چقدر توانست موفق و مؤثر عمل کند، موضوعی اساسی است. شناخت موانع و تنگناهایی که احیاناً مسیر اطلاعرسانی دقیق و باورپذیر را مسدود یا محدود کند از ضروریات تحقیق در باب کارنامهی حرفهای خبرنگاران در داخل ایران است.
نورنیوز در آستانه 17 مرداد، روز خبرنگار، با درک این ضرورت اساسی، تنی چند از کارشناسان پیشکسوت رسانه و خبر را دعوت کرد تا به ارزیابی نبرد خبری ایرانیان در خلال دفاع مقدس 12 روزه بپردازند. محمد عطریانفر، محمد خدّادی، و بیژن مقدم، دعوت این پایگاه خبری-تحلیلی را پذیرفتند و در میزگردی تحلیلی به ابعاد این ماجرا پرداختند. فیلم کامل این نشست و نیز خلاصه ای از آن، روزهای قبل روی سایت نورنیوز و صفحات شبکههای اجتماعی آن منتشر شده بود. اکنون متن مکتوب این نشست به طور کامل در اختیار مخاطبان قرار می گیرد. ذکر این نکته ضروری است که جای خالی یک خبرنگار که مشخصاً فعالیت میدانی در روزهای جنگ اخیر داشته باشد در این نشست مشهود است. نورنیز امیدوار است در فرصتی دیگر همین بحث را از زبان خبرنگاران حاضر در میدان روایت کند.
******************************************
با عرض سلام خدمت مهمانان عزیز؛ ما امروز به مناسبت روز هفدهم مرداد روز خبرنگار و اهالی رسانه دور هم جمع شدیم تا در خصوص این روز و به طور ویژه در خصوص ارزیابی عملکرد رسانهها و خبرنگاران در شرایط بحران و مهمترین بحرانی که پشت سر گذاشتیم، یعنی جنگ دوازده روزه صحبت کنیم.
در ابتدا لازم است یاد کنیم از شهدای خبرنگار که این روز به یاد آنها نامگذاری شده است. لازم است از تمام کسانی که خون خود را در مسیر اطلاعرسانی اهدا کردندد، یاد کنیم؛ همه خبرنگارانی که در جنگ غزه و همچنین در جنگ دوازده روزه، در مسیر اطلاعرسانی به مردم جانشان را اهدا کردندد. اگر اجازه بدهید من یک طرح موضوعی داشته باشم و هر کدام از عزیزان که مایل بودند، در این خصوص صحبت کنند.
جنگ دوازده روزه که در ایران اتفاق افتاد، به ما برش نازکی از رابطه حکمرانی رسانه و مردم را نشان داد، برش نازکی از اینکه در شرایط بحرانی این مثلث و این رابطه به چه نحوی پیش میرود؛ در ابتدا مایلم که ارزیابی مهمانان گرامی را در خصوص عملکرد رسانهها و خبرنگاران در این ایام بدانم.
محمد خدّادی:
جریان رسانه و خبر امروز هیچ چیزش مثل گذشته نیست؛ من میگویم امروز یک روز دیگر است و هیچ نسبتی با گذشته ندارد. به همین نسبت انتظاراتی که شما از جریان رسانه و تولید محتوا و خبرنگاران دارید، خوب نسبت به گذشته ندارید. امروز قدرت انسانرسانهها غالب بر جریان رسانه است و اصلا فراموش نکنیم که ما دوازده روز جنگ نظامی داشتیم، اما ۴۵ ساله جنگ روانی و رسانهای داشتهایم. محدود کردن جنگ به این دوازده روز، یک خطای ادراکی است و اصلاً جنگ نظامی برای جنگ روانی است. اساساً ماهیت ترور انسانهای بسیار ارزشمند یعنی فرماندهان ما و بقیه مردم در این ایام، با هدف ضربه زدن به ذهن مردم بود و در تلاش برای فروپاشی نگاه مردم به حاکمیت و همبستگی و تمامیت ارضی بود.
در ارزیابی قضیه، اولین نکته این است که هر کس در رسانهها هر کاری از دستش برمیآمد، در بالاترین ظرفیت انجام داد؛ در خصوص این تلاش هیچ شکی نیست و بیشک محدود به جریان رسانهای هم نبود؛ تمام انسانهایی که ظرفیت کار رسانهای داشتند، چه در داخل چه در خارج، چه شاغل در رسانه، چه دارای امکانات رسانهای حتی با یک تلفن همراه، این کار را انجام دادند.
خروجی این تلاش در افکار عمومی معلوم است ولی در عین حال ما در این زمینه دچار مشکلات عدیده هستیم:
نخست مسئله رسانهداری است؛ به این معنا که جریان رسانه در کشور ما به یک بلا تبدیل شده است: ما در ایران ۱۵ هزار رسانه مجوز فعالیت دارند و حدود ۴۰ یا۵۰ خبرگزاری نیز داریم، ۵۰ کانال تلویزیونی داریم، صد و اندی کانال رادیویی داریم، بزرگترین صدا و سیمای جهان را داریم؛ در حالی که پنج کشور شورای امنیت هرکدام تنها یک خبرگزاری دارند در حالی که ما در ایران به ۴۵ خبرگزاری مجوز فعالیت دادهایم و ۹۰ سایت خبری نیز خود را خبرگزاری میخوانند. این تعداد زیاد رسانه منجر به عدم انتقال صدا میشود، چون مانند این است که به ناگهان صد بلندگو شروع به پخش صدا با هم کنندد، در نتیجه صدایی به جایی منتقل نمیشود.
بحران دوم، مهارت کار رسانه در کشور ما است؛ ما دانش رسانه را تولید کردهایم و هزاران فارغالتحصیل بلکه دهها هزار فارغالتحصیل رسانه داریم، اما دانش تا تبدیل به تجربه نشود، به مهارت تبدیل نمیشود و رسانه نیز نیاز به مهارت دارد؛ به این معنا که اگر خروجی دانش به مهارت منجر نشود، خبرنگار از دل آن دانش بیرون نمیآید.
نکته سوم دولتی بودن رسانهها در ایران است؛ گمان میکنم ما در ایران بیشترین تعداد رسانههای دولتی را در دنیا داریم؛ خب رسانهای که متعلق به دولت باشد، تکلیفش در نوع تولید اطلاعات معلوم است، به این معنا که اساساً ماهیتش ماهیت کار آن تبلیغی است، بماند که حالا مشکلات ساختاری هم دارد. به عنوان مثال، وزارت ورزش و میراث فرهنگی و وزارت نفت و . . . هر کدام یک خبرگزاری دارند؛ یا بسیاری از دستگاههای دولتی روزنامه دارند؛ نگاه مخاطب رسانه دولتی این است که منابع خبر مرتبط با دولت هستند. از لحاظ کارکرد نیز رسانههای دولتی عموماً کارکرد پوششی دارند به این معنا که به بازنشر خبر میپردازند در نتیجه عموم رسانههای ما در تولید خبر چندان نقشی ایفا نمیکنند؛ به گونهای که در بسیاری مواقع، رسانههای ما به دلیل ناآگاهی حتی به قول معروف فریب رسانه خارجی را هم میخورند.
نکته بعدی که از همه وحشتناکتر است این است که رسانههای ما عموماً دیدگاه تولید میکنند. البته نسبت این اظهار نظرها با جایگاه آن آدمها خود یک داستان عجیب وغریب است. یعنی دلیلی ندارد ما باید خبر تولید کنیم . کارکردش باید سوژهای باشد یعنی سراغ آنچه که مردم نمیدانند و در موردش سوال دارند و در خصوص آن ابهام برایشان وجود دارد، بروند نه اینکه افراد را فرا خواند و با آنها گفتگو کند. ما در رسانههای بینالمللی هم گفتگو داریم اما سهم آن ۲۰ درصد است. رسانه باید به مخاطب آنچه را که نمیداند و سوال دارد بدهد نه آنچه که رسانه دلش میخواهد مخاطب بداند.
آقای خدّادی به تکثر رسانهها و مجوزهای فعال رسانهای و خبرگزاریها اشاره کردند. آیا به نظر شما در این دوازده روز، مرجعیت اطلاعرسانی نزد مردم با رسانههای داخلی بود یا خارجی؟
بیژن مقدم:
خدمت شما عرض کنم به نظرم شاید یک قضاوت خطی درباره رسانهها کار سختی باشد، چون ممکن است که سوال اینگونه مطرح شود که اساساً رسانهها در این جنگ دوازده روزه، خوب عمل کردند یا خیر؟ ما بار قبل یک جنگ هشت ساله را تجربه کردیم که اصلا قابل مقایسه نیست چون رسانه هایشان از نظر تکنولوژی قابل مقایسه نیستند، یعنی چیزهای جدیدی الان ظهور و بروز کرده که آن موقع اصلا نبود؛ بنابراین ما با یک تعداد خیلی زیادی رسانه مواجهیم که قاعدتاً نمیتوانیم قضاوت یک دستی نسبت به آنها داشته باشیم.
قضاوتی که شده تا الان گفتهاند که در کلیت رسانهها خوب عمل کردند، با اینکه همه در روز اول غافلگیر شدند، همه به مفهوم کلی؛ وقتی ریز میشوند نقد میکنندد، به صدا و سیما نقد میکنندد، به فلان رسانه نقد میکنند، به کلیت حتی یک داستانی که مثلا ستاد رسانهای ما نداشتیم یعنی هیچ جایی نبود که مثلا بدانیم که متمرکز کار رسانه دارد کار میکند یا دعوت کرده یا باید و نبایدهایی از آنجا صادر شود و در دستور قرار بگیرد. یعنی نسلی را ما داشتیم که تجربه جنگ به هیچ وجه ندارد؛ بنابراین قضاوت یک دست در مورد همه این موارد یک مقداری کار را سخت میکند.
به دو دلیل به نظر من مرجعیت خبری در داخل کشور بود؛ یک بخش این بود که رسانههایی که بیرون از کشور بودند و فارسی زبان بودند خوب عمل نکردند مثل ایران اینترنشنال که خوب شما دیدید تعداد زیادی امضا جمع کردند و گفتند ما دیگر با اینن رسانه مصاحبه نمیکنیم. جنگ یک مقدار زیادی نقابهایی را برداشت، نقابهایی که از پیش هم کنار زده شده بود ولی طبعاً شاید یک تعدادی باور نداشتند این نقابها از بعضی از رسانههای فارسی زبان ما کنار رفت کامل، یعنی رفتند پشت جریان دشمن و برعکس شد.
یک جریان دیگری هم بودند که شاید از آنها انتظار نداشتیم آمدند و پشت ایران و کشور ایستادند و عملاً به آنها نه گفتند؛ بنابراین به طور طبیعی مرجعیت برگشت داخل. یک بخشی از این مربوط میشد به گرفتن اطلاعات دقیق و اینکه بالاخره شرایط جنگی بود. یک بخشی هم مربوط بود به محدودیتهایی که به طور طبیعی در زمان جنگ اعمال میشود، مثل اینکه اینترنت دچار اختلال شد و یا بسته شد و به طور طبیعی بخشی از آن ارتباطات ممکن است قطع شود اما در مجموع میخواهم بگویم که با توجه به اطلاعرسانی که در داخل بود و آن تکثری که اشاره کردیم و اشاره شد به آن، مرجعیت به داخل برگشت.
با توجه به این نظر که در ایام جنگ مردم مرجعیت را به رسانههای داخلی دادند، آیا ما پس از روزهای جنگ توانستیم تنوع روایتها را از طریق رسانهها داشته باشیم؟ آیا این مرجعیت برای روزهای پس از جنگ محفوظ ماند؟
محمد عطریانفر:
شهادت محمود صارمی که از کارمندان خبرگزاری ایرنا بودند و مظلومانه از دست رفت را تسلیت میگویم. اجازه بدهید من یک مقداری بحث نظری کنم. شاعر گفت: خانه از پایبست ویران است/ خواجه در بند نقش ایوان است. ما ظرفیت سختافزاری و صدور مجوزهای فراگیر و گستردهای را تقدیم جامعه کردهایم که ظاهراً با چنین ظرفیتهایی میشود در عرصه رسانه پرواز کرد اما در میانه این آمار، ناگهان این سئوال به ذهنم زد که: ما کجای ماجرا هستیم؟ ما به زمینههای ذهنی و مفاهیم منطقی امر رسانه چگونه مینگریم؟ نسبت رسانه و سیاست چیست؟ که امروز بعد از یک حادثه تلخی مثل جنگ بنشینیم بگوییم که رسانه در کجای این ماجرا است؟
واقعیت این است که من تصور میکنم که حکمرانی در ایران چون درک روشنی از امر مدیریت در عصر معاصر و در دوران جهان توسعهیافته ندارد و همچنان ذهنیتش معطوف به گذشتههای بسیار پیشین است درک دقیقی از نقشآفرینی و جریانسازی و اثربخشی از رسانه ندارد. من بر این باورم که در نظام سلطه جهانی یا به ادبیات دقیقتری اگر بخواهم اشاره کنم، در نظم سیاستورزی مدرن در عصر جدید، رسانه به عنوان یک مولفه بسیار کلیدی و مهم در کنار سیاست مینشیند و به ما این فرمان را صادر میکند که برای دست به دست شدن قدرت و پذیرش مسئولیت و مدیریت توسط بدنه نخبگانی جامعه شما همانطوری که نیازمند باروری فکری در درون یک نهاد مدنی به نام حزب هستید، که آنجا آموزش ببینید تربیت نیرو کنید علماندوزی کنید، برنامه نویسی کنید، استعداد نشان بدهید، جذب عضویت و جذب نیرو و طرفدار داشته باشید و بتوانید در یک مناظره، در یک منازعه کاملاً منطقی، قدرت را از رقیب بگیرید، در کنار آن رسانه نیز نقش بسیار کلیدی و مهمی دارد. امروز نمیخواهم در این جمله خیلی متوقف بشوم که گفت اگر کسی تاریخ نمیداند سیاستورزی نکند، میخواهم عرض کنم که اگر کسی مقولهای به نام رسانه را درک نکند حق سیاستورزی ندارد و این یک امر قطعی است.
به نظرم وقتی که تلقی برخی از دیدگاههای سیاسی حاکم در این کشور این بوده که ما چه نیازی به رسانه داریم، نه امروز که اساساً روند تولید و عرضه محتوای رسانهای از دست قدرت و حاکمیت خارج شده و به صورت کاملاً رها شده و دارد کار خود را میکند و قدرت کنترل ندارند. اگر به گذشته مثلا چهل سال پیش برگردیم، دیدگاه این بوده که ما تنها دو رسانه مکتوب نیاز داریم و آن هم البته مبتنی بر یک تحلیل بوده؛ این استدلال که البته در جای خود هم شاید غلط نبود. حالا به من اجازه بدهید افشا کنم این نظریه در دستگاه فکری دولت مردان ما این باور مستقر شده بود که چون ما در حوزه فعالیتهای مدرن فرهنگی که رسانه هم از مولفههای زیربخشی آن است، قدرت مسلطی نیستیم و قابلیت و توانمندی و خبرگی کافی نداریم و اندیشه چپ مارکسیستی تجربه طولانی مدتی دارد، نه امروز که از عصر نقش آفرینی چپ سیاسی مارکسیستی، از عصر مشروطه تا به امروز و از این نظریه اینگونه تعبیر میشد که هیچ مسلمانی قدرت برابری و رویارویی ندارد، پس منی که امروز در موقعیت اقتدار و استحکام اندیشه سیاسی اسلام هستم با کدام مجوز و اعتقاد باید اجازه بدهم که این میدان فراخ، به روی کسانی که که با ادبیات سیاسی ما سازگار نیستند و میتوانند رقابت کنند و دست برتر را پیدا کنند، باز باشد؟ لذا برای بسته شدن دست ادبیات چپ مارکسیستی در حوزه رسانه ما میآییم این تلقی و باور را در نظام سیاسی حاکم بر کشور تحکیم میبخشیم.

من در مقام نقد و رد یا قبول این ماجرا نیستم. اصلاً ما مفروض بگیریم که این تلقی درست بوده باشد، اگرچه محل ایراد است ولی آیا بعد از گذر چند دهه از انقلاب ایران نزدیک نیم قرن است که ما داریم حکومت میکنیم؛ نیم قرن معادل عمر یک سلسله پادشاهی در ایران بوده؛ چگونه ما به خودمان اجازه میدهیم که بعد از نزدیک ۵۰ سال یک نوع بازاندیشی و یک بازنگری منطقی در این ماجرا نداشته باشیم؟ به گذشته کاری ندارم، ولی بر این باورم که امروز به هیچ عنوان ما نمیتوانیم به حاکمیت اجازه بدهیم که مثل گذشته بیندیشد؛ اینکه میگویم «اجازه بدهیم» ما در مقامی نیستیم که بخواهیم تحکم کنیم به حاکمیت، اما به عنوان یک شهروندی که اتفاقاً مدعی هستیم که پایههای قدرت مشروع نظام سیاسی اسلامی ایران بر دوش شهروندان است.
در ادبیات سیاسی امام و همچنین رهبری، چه بپذیریم و چه نپذیریم، امروز باید بار دیگر به لحاظ ذهنی مقولهای به نام رسانه را از نو باور کنیم و به آن نقش بدهیم؛ وقتی که یک چنین واقعیتی را و از ابتدا بر پایه یک رفتار منطقی برآورد میکنیم، کما اینکه همین ماجرا را در حوزه تحزّب هم داشتیم. به یک نقطهای میرسیم و آن اینکه به شما در حوزه رسانه میگویند چه بسا که خبر واقعی در آن حجم انبوهی از اخبار غیر واقعی گم شود ممکن است یک جایی وارد بشوید، میگویند که ما امروز ده هزار خبر تولید کردیم، پذیرفتیم؛ آیا این ده هزار مورد ما را هدایت میکند به سمت کشف اخبار حقیقی و واقعی و وقتی من رها میشوم در میانه این ده هزار خبر تولیدی که احتمالاً پنج خبر واقعی در میان آنها بیشتر نیست. اساساً امکان عقلانی وجود ندارد که ما پنج مورد از این حجم انبوه اخبار غیرواقعی بشناسم؟
همین ماجرا و همین آسیب و همین نقد در حوزه احزاب و هم در حوزه رسانهها جاری و ساری است؛ کدام کشوری است که در آن نزدیک به هفتاد حزب اجازه فعالیت پیدا بکنند و هیچ آبی از اینها گرم نشود؟ من همیشه استدلال میکنم که منطق اداره نظامات سیاسی در کشورهای جهان چند مورد نظریه اداره کشور وجود دارد؟ من خاطرم هست با توجه به سابقه رسانهای که داشتم، سال ۵۹ کسی که ما در کیهان زیر سایه دوست بزرگوار جناب آقای سید محمد خاتمی نفس میکشیدیم، یادم هست که ما چهار یا پنج مورد بنگاه و رسانه خبری در جهان به عنوان نهاد تولید خبر بود: ای پی، یو پی، رویترز، فرانس پرس و تاس بود. بله میپذیریم که در اثر تحول عظیمی که در حوزه دیجیتال رخ داد، تعریف کردیم که هر انسان خود یک رسانه است، مانعی ندارد اما آیا قاعدهمندیهایی که در حوزه تولید خبر و مسئولیتپذیری که در قبال آن در گذشته بوده، اکنون هست؟
من در واقع نمیخواهم آن رسانهها را تطهیر کنیم و در واقع آنها تولید خبر را به تناسب قدرت حاکم بر خود انجام میدادند اما قاعده مسئولیتپذیری در قبال خبر به هم نمیخورد؛ از این جهت من خواهشم این است که برای پاسخ گفتن به بسیاری از این نکاتی که اشاره میفرمایید ما الزاما و اجمالا نیازمندیم که این پیام را به حاکمیت بدهیم که خواهشاً اگر مقولهای به نام رسانه در بزنگاهها برای شما مهم میشود و احساس نیاز به آن میکنید، از امروزی که در یک شرایط آتشبس است و جنگی وجود ندارد، از الان به فکر آن باشید، که در بزنگاهها به آن بپردازیم.
در امر جنگی که اشاره کردید مشخصا و خلاصه عرض کنم من بر این باورم که ما در حوزه رسانه، اگرچه جناب آقای مقدم اشاره فرمودند، که شاید بعد از پایان جنگ نبرد دوازده روزه، مرجع در ایران بود شاید هم بوده باشد، اما من باورم این است که به موازات آنچه که در عرصه نبرد و دفاع سرزمینی انجام دادیم، در حوزه آفندی که نسبتاً موفق بودیم اگرچه در قامت دشمن نایستادیم، به هر حال حوزه سیاست دفاعی ما، به دلیل محدودیت های که در آن زمان داشتیم، از هواپیما فانتوم به حوزه موشکی منتقل شد و در حوزه آفندی به هر حال موشک توانست ما را تا حدی در برابر دشمن خارجی محافظت کند و به عنوان یک امر بازدارنده عمل کند. اگرچه تحلیل میشود که آیا مقداری که ما شلیک کردیم چه میزان از گنبد آهنین از فلاخن داوود رد شد که خیلی مهم نیست ولی همین که هیمنه اسرائیل شکسته شده به نظر ارزشمند و راضیکننده هست.
اما در حوزه پدافندی به صورت نگاه کلان من بر این باورم که در سه حوزه دچار ضعف جدی بودیم: در پدافند غیرعامل همین که شما ۱۰۵۰ نفر کشته میدهید، شهید میدهید و اسرائیل حالا ۳۰ نفر ۵۰ نفر یا ۴۰۰ نفر، کمتر یا بیشتر، در حدود ۵۰ نفر بیشتر گفته شده و این در حالی است که اسرائیل یک حوزه تجمعی جمعیتی بیشتری از ما دارند؛ بالاخره آن سرزمین با جمعیتی بالغ بر نه یا ده میلیون جمعیت در سه شهر تل آویو، حیفا و یافا تمرکز دارد ولی این داستان به اینجا میرسد که چون حادثه میخواسته رخ بدهد، آنها با آژیر خبر اطلاعرسانی کردهاند و درهای پناهگاههایشان باز بوده و آسیب انسانی کمتری دیدند؛ در حالی که آسمان ایران دوازده شب زیر سلطه نامشروع یک رژیم جعلی، درنوردیده میشد و ما هیچ صدای آژیر خطری دریافت نکردیم؛ هیچ امکانی را در اختیار مردم نگذاشتند، که این یک ضعف سی ساله ما بود. در حوزه پدافند عامل هم مشکل داشتیم، که اینجا شاید توضیحات منطقی باشد و آن این بوده که به هر حال ما پایگاه موشکی ضد موشکمان زده شده و این ظرفیت را کسی نتوانسته مجدداً تعبیه کرده و برگرداند.
در حوزه سوم یعنی پدافند جنگ روانی ما ناتوان بودیم: درست است که تکیهگاه پیامرسانی ما متکی بر صدا و سیمای رسمی جمهوری اسلامی ایران بود، اما این معنی ندارد و کفایت امر هم نمیکرد؛ چرا که ما در چنین شرایطی که ظرفیت مدنی و نهاد مردمی ما، برای دفاع سرزمین به صحنه میآید بدون اینکه کسی آنها را دعوت به دفاع نکرده بود، کسانی که آنها نامه خوشایندی برای آنها بنویسید، کسی که بیاید از صدای بوق تبلیغاتی هیجانی دعوت به صحنه دفاع میکند، این ظرفیتی که از توان خود جوشید و به عنوان یک پیشرانه، عظیمتر از موشک، امر بازدارندگی را در کشور ما علیه دشمن تثبیت کرد؛ این فضای روانی جامعه بود که ابزار مورد نیازش در اختیارش نبود: ما اطلاعاتی نداشتیم، امکاناتی نبود، خیلی حرفهای نگاه کنیم، قطعا و مسلما اطلاعات کلیه رسانههای پراکندهای که در همین قالبها اشاره کردند که داریم، به روز نبودند و از خود دستگاه رسمی حکومت هم عقبتر بودند.
اجازه بدهید این سوال را مطرح کنم که آیا رسانهها در دسترسی به اطلاعات محدودیتی داشتند؟
عطریانفر:
ناتوان بودند.
خدّادی:
من یک بحثی را اضافه کنم: رسانهها مهارت نداشتند؛ ما در ایران یک بحثی داریم که تصور میشود یک نفر میتواند و نمیگذارنند، من در تمام سالهایی که در پستهای مختلف در رسانهها مشغول بودم این حرف را شنیدهام در خصوص سانسور و .... ، اما ما هیچ عکس خوبی در خصوص سیلها هم نداریم که هیچ مشکل امنیتی و سیاسی ندارد. کار کرد رسانه به دلیل مجازی شدن ارزان و آسان شد. افراد فکر کردند که خب حالا من چرا یک رسانه داشته باشم و پنج رسانه نداشته باشم؛ چون هزینهای نداشت در مقایسه با دهه ۶۰ اگر فردی میخواست روزنامهای راهاندازی کند، یا باید قدرت میداشت یا ثروت؛ در دهه ۸۰ اواخر ۷۰ و ۸۰ یک سایت میرفتی میگرفتی با یک دامنه و در نتیجه خرج زیادی نداشت؛ ما هم فکر کردیم آزادی رسانه یعنی که هر کس تقاضا کرد، به او یک مجوز بدهیم و تنها بر ثبت کردن تاکید شد.
در نهایت این شد که خبرنگارها و بسیاری افراد دیگر احساس کردند داشتن رسانه به معنای استفاده از رسانه است و الان ۱۵ هزار مورد رسانه مجوز فعالیت دارند و 3500 مورد هم در صف انتظار اخذ مجوز هستند. خوب در اثر این جریان چه اتفاقی برای رسانهها افتاد؟ یک رسانه برای اثرگذاری نیاز به مهارت دارد؛ به این معنا که شما حتی اگر دکترای مدیریت رسانه یا علوم ارتباطات یا فوق لیسانس مترجمی داشته باشید، این به معنای اینکه میتوانید تولید محتوا کنید نیست، برای تولید محتوا، نیاز به تجربه دارید. در جنگی که صورت گرفت، مرجع اطلاعات، منبع اطلاعات نبود.
رسانههای ما بازنشر را خوب یاد گرفتهاند به این معنا که یک خبری را یک رسانه اعلام کند، سایر رسانهها هم منتشر کنند یا نهایتاً اظهارنظری در خصوص آن خبر منتشر کنند. در گذشته انحصار اطلاعات وجود داشت؛ امروزه انحصاری وجود ندارد. مخاطب میتواند انتخاب کند که صدا و سیمای جمهوری اسلامی را ببیند یا رسانه دیگری را انتخاب کند و اگر دادهای که رسانه منتقل میکند، نسبتی با مخاطب نداشته باشد، مخاطب مراجعه نمیکند و بدترش این است که ما فکر کردیم که اگر یک بودجه سنگین در رسانهها صرف کنیم، کافی است.
من یک چیز جالب به شما بگویم من تقریبا بیشتر رسانههای کشورهای اروپایی را از نزدیک دیدهام، اغلب من به این فکر کنم تجهیزات رسانهای که ما در ایران داریم بیش از کل عضو اتحادیه اروپاست: تعداد دوربینها و کامپیوترها و . . . از همه آنها مدرنتر است یعنی تکنولوژی به روزتری دارد. چه در صدا و سیما این زیرساخته که ما درست کردیم و هزینههایی داشته چه در بقیه رسانهها ولی نکته در اینجاست که تجهیزات به معنای ظرفیت رسانهای نیست.
کار رسیده به جایی که هر سه قوه برای خود رسانه دارند و همینطور خیلی از دستگاههای اجرایی. دستگاه اجرایی که رسانه دارد، انحصار در انتقال اطلاعات ایجاد میکند به این معنا که خبر فعالیت خود را در سایت خود منتشر میکند.
الان صحبت شما که از ضعف مهارتی شروع کردید و به تعامل قدرت یا حکمرانی و رسانه یا برداشت حکمرانی رسیدید؛ نقطه مشترک صحبت شما و آقای عطریانفر است. اینکه اساساً ما در ایران برداشتمان از رسانه یا نگاه حکمرانی به رسانه نگاهی نبوده که امروز رسانه قوی داشته باشیم و بخواهیم ازش از آن در روزهای بحرانی استفاده کنیم. آیا این گزاره صحیح است؟
خدّادی:
تقریباً همه ما به یک باوری رسیدهایم که از هر چیز بیشتر از اینکه احساس ظرفیت بکنیم، احساس آسیب میکنیم یعنی آن قسمت آسیبش را میبینیم و سریع نگران میشویم.
یعنی حکمرانی نگران آسیبها است؟
خدّادی:
از این نگاه آسیببین میشود شروع میکنیم به دولتیسازی همه چیز. احساس حاکمیت این بوده که همه چیز را باید خود داشته باشد و همه چیز را خود تولید کند و این نگاه به اینجا رسید که الان وقتی وارد یک دستگاه دولتی میشوید، بیمارستان، هواپیمایی، دانشگاه، تفریحگاه و . . . دارد. این حاصل یک تفکر است: تفکری بود که حالا چه در بخش رسانهای، در بخش بهداشت و درمان، در بحث آموزش عالی نمود داشته است.
این تحلیل شما همان تحلیلی است که آقای عطریانفر ارائه کردند و رسانهها را در کنار تحزب به عنوان پایگاههای جمهوری و دموکراسی کنار هم قرار دادند و میگویند مادامی که حکومت اینها را قوی نخواهد، اینها قوی نمیشوند تا در روزهای بحران کنار دست حکمرانی قرار بگیرند؟
خدّادی:
این نکته همان نکتهای است که در ابتدای بحثم گفتم، اینکه امروز یک روز دیگر است و هیچ نسبتی با گذشته ندارد و قدرت و موفقیت و اثر ما به این است که بنشینیم و یک روز دیگری را بر مبنای مختصات واقعی که در کف جامعه است بنا کنیم. این حرف من به معنای نفی زحمتی که جریان رسانه کشور در طول این جنگ دوازده روزه کشید و در همه بحرانها میکشد، نیست. البته که رسانهها از جان مایه میگذارند و به میزان قابل توجهی اثرگذار هستند، اما قرار نیست که از خودمان تعریف کنیم بلکه باید بیشتر به خودمان نقد کنیم.
من خاطرم هست یک رسانهای را آقای عطریانفر پایهگذاری کرد به نام همشهری؛ خوب آن همشهری چرا همچنان آن همشهری نیست؟ حتی اگر آقای عطریانفر در آنجا بود، چون به فرد که نسبتی ندارد به فرایند بستگی دارد. آقای مقدم روزنامه جام جم بودند، من ایرنا و روزنامه ایران و ایران دیلی بودم؛ چرا این رسانهها با زمانی که ما بودیم فاصله دارد؟ به افراد بستگی ندارد، وقتی نگاه میکنی عوامل متعددی در این موضوع سهم دارند.
مقدم:
نمیتواند شبیه آن باشد. اگر ما هم بودیم، اتفاق عجیب غریبی نمیافتاد چون یک سری زیرساختها و فضای عمومی تغییر کرده است. مثلاً شاید اگر حدود ده دوازده سال پیش از یک کارشناس رسانه سوال میکردند که آینده روزنامهنگاری چیست و روزنامه نگاری به کدام سمت میرود، پاسخ میدادند که روزنامهنگاری به سمت تحلیل میرود. آن زمان خیلی توجه نداشتیم که ذائقهها به واسطه فضای مجازی دچار تغییر میشود و مخاطب دیگر تحلیل نمیخواند، به این معنا که مطلب طولانی را نمیبیند و نمیخواند و گوش نمیدهد؛ اصلا اسکرول هم نمیکند؛ اینترنت هزینه دارد و حوصله هم ندارد و مسائلی را هم ما تغییر دادیم کردیم البته نه به این معنا که اراده کردیم بلکه فضای عمومی به نحوی تغییر کرد که عملاً به یک نقطه رسیدیم که دیگر روزنامه کارکرد ندارد؛ این حرف الان نیست، مثلا شاید ۱۵ سال پیش بود که ما در روزنامه جامجم، تلاش کردیم جام جم آنلاین را تقویت کنیم. نگاه ما در آن زمان این بود که آینده متعلق به فضای آنلاین است نه به فضای کاغذ؛ این یک فرایند خیلی طبیعی است.
خدّادی:
چطور روزنامههایی مثل نیویورکتایمز و گاردین و لوموند این تغییر را تجربه نکردند؟
مقدم:
شما اگر به صحبتهای معاون مطبوعاتی وقت درآن زمان مراجعه کنید و آماری که منتشر میکردند، وضع ما در انتشار روزنامه در همان زمان هم خیلی وضع خوبی نبود. همان زمان که شما میگویید که ما یک درخششی داشتیم، در مجموع شاید به یک میلیون میرسید. همان موقع هم همین نقل بود که ما به نسبت دنیا و بعد بررسیهایی که میشد و کارشناسیهایی که میشد این بود که فرهنگ مکتوب و فرهنگ مطالعه میل به خریدن روزنامه در ایران خیلی ضعیف است.
خدّادی:
هم همشهری که به شهرداری وابسته بود، غیرمستقیم دولتی بود و هم جامجم که به صدا و سیما تعلق داشت و هم روزنامه ایران که من در آن مشغول بودم؛ شما فکر نمیکنید که اگر مثلاً این روزنامهها برای بخش خصوصی بود و درآمد آنها از محل فروش بود و جامعه ما پذیرش این را داشت روزنامههای ایرانی در مقابل این موج سنگین مثل نیویورکتایمز مثل حریت ترکیه خود را بازیابی میکرد؟
مقدم:
در برابر این موج سنگین نمیتوانستند.
خدّادی:
این رسانههایی که نام بردم حتی یومیوری مثلا ۱۴ میلیون تیراژ داشت، من الان شنیدم که این تیتراژ خیلی پایین نیامده است؛ در حالی که ما در ان زمان در قیاس با الان تیراژهای بالا داشتیم ولی یومیوری و حریت و روزنامه جنگ و پایونیر و نیویورک تایمز و گاردین و اشپیگل دولتی نیستند.
مقدم:
چون بعضی از همین رسانهها با دویست سال سابقه روی فضای وب رفتهاند.
خدّادی:
ولی اثرگذاری این روزنامهها حفظ شد. به عنوان مثال، نقل قول از القبس کویت همچنان دیده میشود.
مقدم:
البته بعضی از این روزنامهها دیگر تولید کننده خبر نیستند. دوستان یک اشارهای کردند به کثرت رسانهها که اشکال است و من هم اشکال را وارد میدانم اینکه ما مثلاً تعداد زیادی خبرگزاری داریم اما باید بپذیریم که ما یک تعدادی اگر تولیدکننده خبر داشته باشیم، نیاز به توزیعکننده پیام خوب هم خواهیم داشت. بسیاری از اینهایی که الان ممکن است در مورد آنها حرف بزنیم اینها توزیعکننده هستند.
خدّادی:
میدانید ما چند روزنامه سراسری داریم؟ ۴۰۰ مجوز برای روزنامه سراسری مشابه همشهری و جام جم داده شده است.
مقدم:
اینها گفته میشود اما ما این تعداد روزنامه را نمیبینیم. اینها بخش خصوصی هستند، ولی به دلایل متعددی نتوانستند. حرف من این است که آن بخشی که شما اشاره فرمودید که مثلاً این تعداد خبرگزاری و رسانه داریم، اگر دولت هر کسی هر چهار سال و ۸ سال، یک نفر معاون مطبوعاتی تعیین کند که به طور تخصصی به این کار بپردازد و در این کار به پالایش این تعداد مجوز بپردازد، این شرایط را نداشتیم.
یکی از درسهایی که ما میگیریم بعد از این جنگ پالایش رسانهها است. اگر اشکالی داریم باید یک جایی بنشینیم در مورد آنها حرف بزنیم که یکی از آن جاها همین جاست. دولتها باید این پالایش را انجام میدادند برخی خبرگزاریها تنها یک نام و یک مجوز است و در نتیجه یک رانت و یک یارانه. در حالی که ما هیچ اسم و آثار و نقل قولی از انها ما نمیبینیم. یک استانداردهایی باید تعریف شود که آن چهل خبرگزاری به چهار یا پنج خبرگزاری برسد. هرکی توانست عمل کند طبق آن استانداردها قابل پذیرش باشد اما این اتفاق نیفتاده است.
عطریانفر:
من یک تبصره به صحبت آقای مقدم اضافه کنم، اولاً برای آسیبشناسی یک امر نامعقول دنبال یک دلیل نگردید، مجموعهای از ادله را باید علت را باید بررسی کنیم. یک بخشی از این ماجرا که شما اشاره میکنید که چرا ما در چنین حضیضی قرار گرفتیم، بخشی از آن ناشی از این است که ما یک جهش کیفی از حوزه مکتوب به حوزه دیجیتال کردیم و این چیزی بود که در زمان مناسب باید ارباب جراید و مسئولان ما یک درک واقع بینانه از آن میداشتند و نسبت به آن واکنش نشان میدادند.
یک نمونه عملیاتی از این درک واقعبینامه بگویم خدمتتان: یک رسانه به نام کیهان که به سرپرستی جناب آقای حسین شریعتمداری مدیریت میشود، در یک مقطعی یک پکیج داشت به نام نیازمندیها که در جامعه موثر بود اما به دلیل اینکه درک در زمان برای مدیران عزیز آنجا حاصل نشد، یک رسانه دیگر به نام روزنامه همشهری با درک واقع بینانه این موقعیت را از دست آنها گرفت و در یک دوره فراز و فرود حداکثر سه ساله، به گونهای شد که روزانه نزدیک به ۲۵۰ صفحه نیم تای روزنامه که روزانه نزدیک ۴۰ هزار رکورد اطلاعاتی به جامعه عرضه میکرد و ۴۰ هزار تا یعنی ۴۰ هزار مورد حداقل دو نفر که جنسی میخواهد بفروشد یا بخرد، از تردد و عوارض بهداشتیشان کاهش پیدا میکرد. چون درک به زمان رخ داد حالا بعد ما رفتیم میدونید که وقتی رفتیم در حوزه دیجیتال نرمافزار دیوار شکل گرفت. در حالی که اگر روزنامه همشهری این درک به زمان را داشت، میتوانست این فضای دیجیتال را در زمان صحیح به دست بیاورد.
در یک بخش دیگری من با شما همراهی میکنم، وقتی که حاکمیت احساس نیاز به پدیدهای که در زندگی موثر است، نمیکند، از کنارش عبور میکند و در بزنگاه هم قربانیاش میکند؛ حکمرانی حتی اگر نسبت به پدیدهای احساس کند که زائد است ولی لازم است، حالتی که دیگر بدتر از آن نیست. حتی نگاه حاکمیت در حق رسانهها همین زائدِ لازم نبود یک زائد خوب چه دلیل و بر پایه این زائد بودن، اصلاً یک پارادایم شیفت در نگاه به رسانهها رخ داد.
در آستانه راهاندازی روزنامه شرق در زمان خود و برای خود پدیدهای بود، آقای احمدی نژاد که شهردار تهران بود به من گلایه میکرد که فلانی تو رفتی یک روزنامه راهانداختی که همشهری را زمین بزند. گفتم: به هیچ عنوان؛ دلبستگی و تعلق خاطر من به همشهری ده برابر شما است، چرا که من والد و موسس آن مجموعه هستم و چطور میشود این علاقه را سنجید. تاسیس روزنامه شرق ادامه همان راه در یک نسخه دیگری است. در همین راستا یکی از روسای مجلس وقت از دوستان من بود، بنده را دعوت دوستانه کرد فکر کردیم حالا شاید میخواهد یک پست و سمتی به من بدهد. ما بعد از ظهری رفتیم بهارستان و ایشان یک منبر بیست دقیقهای علیه من رفت. من همینجوری نگاه کردم. فرمایششان که تمام شد گفتم فلانی من داشتم فکر میکردم که وقتی صحبتهای شما تمام شد چه بگویم، فقط به این رسیدم شما همان کسی هستی که مثلاً بیست سال پیش صحبت میکردی که ما چنان بودیم، این حرفها را چرا میگویی و رفتم به نقد این بزرگواران گفتند ببین که از منظر دفاع از اسلام و دین علیه یک رسانه صحبت میکنی، من قصد قربت کردم و روزنامه را راه انداختم و اگر بگویم هر ماه همسر من دو گوسفند نذر میکند برای پایداری این روزنامه در باورت نمیآید.
این بزرگوار علاوه بر محکوم کردن این رسانه، گغت تمامی این نهادهای مدنی و سازمانهای مردم نهاد پایگاه جاسوسان غرب هستند. خب وقتی کسی نگاهش به رسانه این است اصلاً فکر میکنید اینها یک پدیدههای منحوسی هستند، خب روز به روز بیشتر خفه شان میکنید.
شما میگویید که ما چرا چنین و چنان کردیم ببینید دو مورد خاطره بگویم: من یک سفری حوالی سالهای ۷۶-۷۷ رفته بودم دانشگاه کلمبیا در امریکا، آنجا دانشکده روزنامه نگاری بسیار مهم و برجسته است طوری که برای یک سال تحصیلی فکر کنم سی هزار دلار شهریه میگرفت؛ یک خانمی بود که بنده را نسبت به مجموعه آنجا راهنمایی میکرد. گفت دانشجوهایی که ما تربیت میکنیم همزمان به کارآموزی رسانهها که مولتیمدیا بودند میروند. من یک طرح سوالی کردم گفتم اگر که یک خبرنگار شما که الان دانشجوست و به صورت پاره وقت کار میکند، یک خبر خلافی را درج کند چه کار میکنید؟ ایشان گفت: خلاف یعنی چه؟ گفتم یک خبر را دقیق ننویسد. گفت: یعنی چه که دقیق نیست؟ گفتم: دروغ. گفت: یعنی چه؟ مگر میتواند دروغ بنویسد؟ من هرچقدر سوال کردم، ایشان گفت متوجه نمیشوم. در نهایت من با یک مثال منظورم را توضیح دادم. گفت: امکان ندارد رخ بدهد ولی اگر احتمال بسیار کم رخ بدهد حتماً از دانشگاه اخراج خواهد شد.
اینکه ما میگوییم که شورای محترم نگهبان به جای برخورد با نامزد انتخاباتی، اختیار را به حزب بده تا در چارچوب رقابتهای درون خود بهترینها و سالمترینها را به جامعه عرضه میکنند و شورای نگهبان هم هزینه چنین تقابلی را نمیدهد.
قاضی مرتضوی که من در دوران کاری و حوادث سال ۸۸ بسیار با ایشان برخورد داشتم، همیشه میگفتم: آقای محترم بگذار ما درست کار کنیم اینقدر به خبرنگارها کار نداشته باش؛ گفتم اگر نیروهای رسانهای را اذیت کنید، میروند و همین اتفاق هم افتاد. مطمئن باشید رسانههای خارجی ما به خاطره سیاستهای انقباضی که حضرات داشتن بچههای ما را از دست گرفتن هیجان انگیز بود میرفت و مهارت بالای مهارت پیدا کرده بسیار از کسانی که در همین شبکههای ضد انقلابی که الان ما نقدشان میکنیم یا فرزندانی خواهد بودند.
چون بحث به اینجا رسید، میخواهم این سئوال را بپرسم: آیا خبرنگاران و رسانهها برای انعکاس دادن خبرها و برای حضور در محلهایی که اتفاقهایی میافتاد با محدودیتی روبرو بودند؟
عطریانفر:
اصلاً شما وقتی که استعدادی فراهم نباشد، به صفت بستر کار شما نیرومندترین خبرنگار را هم که در این صحنه دچار انفعال است و نمیداند اگر برود با او برخورد میشود یا نه. حتی ممکن است خبرنگار را به عنوان جاسوس بازداشت کنند.
برداشت من از صحبت شما این است که پیشا جنگ ما این ظرفیت و این موانع را با مشکل روبرو شدیم؟
خدّادی:
نکتهای که آقای عطریانفر میگویند خیلی نکته عمیقی است. شما اساساً سازمان و کارتی برای خبرنگار داخلی خود ندارید در حالی برای خبرنگاران خارجی کاملاً سازماندهی وجود دارد. این سازماندهی در همه بحرانها از آتشسوزی و قتل تا جنگ برای ورود عکاسان و خبرنگاران ضروری است. این موضوع برای نیروهای امنیتی هم مهم است که میخواهند محیط را کنترل کنند و با همین هدف دسترسی به صحنه را محدود میکنند و افراد بیربط را دور میکنند. ما هنوز یک سازمان نظام روزنامهنگاری یا رسانهای نداریم که به افراد خبرنگار هویت معلوم بدهند تا بتوانند سر صحنهها حضور پیدا کنند.
میخواهم این جمله شما را در کنار یکی از جملات قبلیتان بگذارم. آماری که در خصوص تعداد مجوزهای صادره خبرگزاریها و روزنامهها دادید.
خدّادی:
اگر ما چنین سازمان نظام صنفی ای داشته باشیم، مسئولیتپذیری و پاسخگویی ایجاد میشود. مثل خبرنگاران خارجی که کارت وزارت ارشاد دارند و سازمانیافته هستند و اگر در هنگام تهیه خبر با مشکلی مواجه شوند لاز همین مسیر میتوانند ان را پیگیری کنند. در صحنه داخلی آن نکتهای که آقای عطریانفر میگوید اینجاست که الزاماً برای خبرنگار هر روز جنگ است چون صبح که بلند میشود هیچ موضوع غیرمهمی در جامعه وجود ندارد، از گورخوابهایی که آقای وصال در روزنامه شهروند آن را تیتر کرد تا خبرهای دیگر؛ خبرنگار صبح که بلند میشود برایش جنگ است.
عطریانفر:
من یک نکته مؤید فرمایشات شما بگویم. در ایالت بوستون در امریکا یک انجمنی دارند که ما به واسطه رئیس این انجمن به بازدید تعدادی از رسانههای این ایالت رفتیم. در حوزه حوادث روزنامههایشان بیسیم پلیس در دسترس بود. یعنی پا به پا و همزمان که شبکه پلیس شهری نسبت به حوادث زندگی شهری، زندگی و زمانه جامعه شهروندی امریکایی موضوعات را تعقیب میکند به عنوان عنصری که در خط مقدم دارد و مقابله میکند، خبرنگار حضور ذهنی دارد و مطلع است و آماده به یراق بر سر صحنه حضور مییابد. حالا آقای خدّادی میفرمایند که ما از داشتن همچین امکاناتی محروم هستیم، اگر بروند که یقه شان را می گیرند و امکان برایشان فراهم نیست ما به کلی باید چه وقتی بستر فراهم نیست همان شعر اول خانه از پایبست ویران است این است ما حالا باید بریم ابتدا این پایهها را مستحکم کنیم.
اشارهای هم شد به امکانات رسانهای در صحبتهای آقای خدّادی؛ گفتند که این حجم از این سختافزار که رسانههای ایرانی دارند به اندازه کل اروپای است یا حتی بیشتر است، من یاد یک بازدید از کارخانه بزرگ تولید کاغذ در دورترین نقطه قطب در ولگای روسیه افتادم. یک کارخانه بسیار فرسوده که بهترین کاغذ دنیا را تولید میکند؛ اینجا با مقایسه ظاهر فرسوده و کاغذ باکیفیت این کارخانه با سرمایهگذاری سرمایهگذاری ۵۰۰ میلیون دلاری جمهوری اسلامی برای راه انداختن کارخانه تولید کاغذ شمال، یک سوال برای من پیش آمد.
کویت در زمانی که کلاً سه میلیون جمعیت داشت، چهار روزنامه با تیراژ ۵۰ هزار که عدد کوچکی نیست . زمانی که ما در سالهای ۵۷ تا ۶۰ در کیهان بودیم و ایران جمعیت حدود ۳۰ یا ۳۵ میلیون بود و ۷۰ یا ۸۰ درصد این جامعه روستایی بودند و ۳۰ درصد شهری بود، ۳۰ درصد ۳۰ میلیون میشود ۹ میلیون نفر، ده میلیون شهرنشین؛ روزنامه از جنس شهر و متعلق به جامعه مدنی و جامعه متوسط شهری است: قرینه ما هم روزنامه اطلاعات بود ما نزدیک ۶۰۰ یا ۷۰۰ هزار نسخه منتشر میشد. وقتی ده میلیون شما جمعیت شهری داشتید، یعنی دو میلیون خانواده چون متوسط خانواده پنج نفره بوده، یعنی شما دو میلیون خانواده شهری داشتید، ۱.۲ میلیون روزنامه دارید، یعنی خانوادههای شهری ایران در آن دوره در پوشش کامل رسانه بودند؛ دقیقتر بگوییم عملاً حس میکردی کل خانوادههای مرکز حکومت جمهوری اسلامی ایران در تهران کل خانوادهها برخوردار از یک نسخه روزنامه بودند و در نتیجه روزنامهها دوش به دوش صدا و سیما بلکه بالاتر ایفای نقش میکردند؛ در حالی که انتشار روزنامه امروز به چنین وضعیتی افتاده است.
مقدم:
نکتهای را بگویم. در زمان معاونت مطبوعاتی آقای خدّادی لایحه نظام جامع رسانهای مورد بحث و بررسی بود که تقریباً همه در حوزه رسانه میگفتند که اگه ما هم مانند پزشکان و مهندسها از حمایت صنفی برخوردار شویم و تا حدودی از مسائل قضایی رهایی پیدا کنیم و بخشی از تخلفات برود در داخل نظامی که متوجه است و فهمی نسبت به جزئیات و حساسیتهای کار رسانه دارد، شرایط فعالیت در رسانه بهتر خواهد شد تا کمکم قوانین دیگر را نیز ذیل قانون نظام جامعه رسانهای بازنویسی کنیم؛ این لایحه حتی به مردم عرضه شد به این معنی که منتشر هم شد، اما پس از چندی لایحه توسط دولت آقای روحانی پس گرفته شد چون پس از نقدها، مخالفتهایی شد. پس گرفته شد. با این استدلال که سری که درد نمیکند را دستمال نمیبندند و پس از آن و در دولت آقای رئیسی هم از این لایحه دیگر صحبتی نشد.
خدّادی:
من یادم هست در دورهای که من معاون مطبوعاتی بودم، ما این لایحه را در مجلس شورای اسلامی پیگیری کردیم. اما دوستان رسانهای آنقر مته به خشخاش گذاشتند که کار پیش نرفت.
مقدم:
عرض من این است که بخشی از اقدامات زیربنایی که دوستان میفرمایند شناسنامهدار کردن رسانهها و خبرنگارها است. ولی آن جدیتی که ما انتظار داشتیم در این بخش نبوده. آن یک بخش اش نظام جامعه رسانهای یک بخش مسئله است و خود ما عامل بودیم، این را بپذیریم نقدها و حملاتی که شد، حتی اگر صحیح بود و نقد به نیت اصلاح بود، باید اصلاح میکردیم. اساساً نقد، چه در خصوص طرح مجلس و چه در خصوص لایحه دولت، که بخواهد تبدیل به قانون شود، اشکال ندارد؛ این اصلاح با دعوت از کارشناسان و بحث و گفتگو قابل حل است. در نتیجه حتی اگر اشکالی وجود دارد، قابل حل است. با استرداد لایحه طبعاً کل موضوع کنار میرود. پنج سال دیگر، انشالله اگر عمری بود، دوباره همه این بحثها را مطرح میکنیم و همه این موارد را به گردن کلیت نظام جمهوری اسلامی میاندازیم. من میخواهم بگویم که در این موضوع با دوستان مشترکم که نگاه به رسانه، یک نگاه حاشیهای است، در حالی که همین جنگ دوازده روزه را که شما در ابتدا مطرح کردید، دوستان هم گفتند که ما ۴۷ سال در جنگ بودهایم، نود درصد این جنگ دوازده روزه جنگ رسانهای بود، چه پیش و چه پس از ان، حتی همین الان هم که از آن خارج شدهایم شما اگر توئیتها و حرفها ار ببینید، در قالب جنگ رسانهای است.
پس رسانه باید پای کار جنگ باشد ما در همین جنگ دوازده روزه یک ستاد رسانه نداشتیم، یک جلسه هماهنگی اهالی رسانه نداشتیم؛ به طور طبیعی شما وقتی شرایط جنگی میشود یا بحرانی میشود، یک باید و نباید های خود به خود میآید که مربوط به شرایط است، این باید و نبایدها را باید بنویسید، منقح کنید و کارشناسان نظر بدهند و بعد ابلاغ کنید. مثل اینکه میگویند از اینجا عکس نگیر که دشمن نفهمد که ضربهاش به هدف اصابت کرده است یا نه. من دیدم بعضی از روزنامهنگاران اشکال کردند فلان صحنه را نباید ما اعلام میکردیم مثل حمله به ساختمان صدا و سیما را بعضی افراد اشکال کردند که اصلا نباید نشان میدادیم، ولی نظر بعضیها هم بر نمایش صحنهها. این موارد جزء آسیبها بوده. آن باید و نبایدهایی است که قاعدتاً باید ابلاغ شود، در چهارچوب ستاد رسانهای هم به نظر من امکانپذیر است.
آیا این ستاد رسانهای که به عنوان مثال شما میفرمایید و جای خالی و نبود آن برای چنین روزهایی، به همان نگاه تزیینی و حاشیهای حکمرانی به رسانهها که آقای عطریانفر اشاره میکنند، برنمیگردد؟
عطریانفر:
حضرت امیر سلام الله علیه در نهج البلاغه اشارهای دارند میگویند که چرا به شبهه میگویند شبهه؟ میگویند چون شبهه شبیه حق است ولی حق نیست، به این معنا که یک باطل را شبیه حق جلوه میدهند. وقتی که کار را به درستی انجام ندهیم، به سمت کارهای باطل و شبهه میرویم. ما چه نیازی به ستاد رسانه داریم؟ چرا ما در بزنگاهها باید ستاد رسانه تشکیل بدهیم؟ من نقل قول زیبایی از استاد احصایی که خطاط بزرگی هستند شنیدم؛ گفت: یک دوستی با پسرشان پیش من آمده بودند، بعد از مدتی دید که حالا من این کار میدهم. پرسید: استاد نگارش این اثر چقدر زمان برد؟ گفتم: ۳۰ سال و سه ساعت، جا خورد، گفتم عملیات انجاماش سه ساعت ولی ۳۰ سال تجربه پشت آن است. دوستمان میگویند چهل سال و دوازده روز؛ اگر ما کار درست رسانه انجام داده باشیم در طول ۴۰ سال، به وقت واقعه و حادثه که آن دوازده روز است، ستادی لازم ندارد چون رسانهها خود به خود درست عمل میکنند؛ این بیماریای است که ما گرفتارش هستیم و باید آن را حل کنیم؛ لذاست که برای اصلاح خروجی این ماجرا چارهای نیست مگر اینکه ما به نقطه نخست برویم و باور کنیم که رسانه بخشی از زندگی متعارف ما است.
نقطه نخست اصلاح مدنظر شما در تقاضایی که از طرف اصحاب رسانه باید طرح شود یا از طرف اصلاح نگاه حکمرانی؟
عطریانفر:
هیچ کدام؛ حاکمیت باید خود به این دغدغه برسد که رسانه از مقومات شخصیت نظام حکمرانی است. ما وقتی میخواهیم یک ارگان موفق حاکمیتی را تعریف کنیم، ارگان زنده است، زیباترین تمثیل برای ارگان زنده بدن انسان است، به این معنا که خداوند تبارک و تعالی در عرصه خلقت به زیبایی ارگان زنده به جامعه ارائه کرده است؛ بدن انسان مجموعهای از اعصاب سمپاتیک و پارا سمپاتیک است، خب بخشی از اعمال توسط مولفههای دست، چشم، سر، پا، شکم،کبد و قلب انجام میشود و مجموعه این فعالیتها یک حقیقتی را متولد میکند و آن بقا و دوام است، پس همه این مولفهها در فرایند تامین حیات انسان ایفای نقش میکند.
اگر ما بپذیریم که به یک پدیدهای به نام بقای نظام و استمرار حیات نظام باور داریم، این مولفههایی که وجود دارند که از جمله یکی اش هم رسانه است باید در مقام هماهنگی، همزیستی و همگرایی با دیگر مولفهها، در مقام صیانت از آن حیات ،ایفای نقش بکنند؛ حالا وقتی شما دچار یک عارضه هستید، این اتفاق میافتد که همه بخشهای بدن در حال کار کردن است، یک پدیدهای به نام دست در لحظهای که یک سنگی از آسمان میخواهد بر سر من بخورد، چه اتفاقی میافتد؟ اگر این دست سالم باشد، بدون اینکه فرمان جدیدی صادر شود، تعبیه شده در این سیستم این دست من ناخودآگاه خود آسیب میبیند، چون حیاتی که مغز تامین میکند، از حیات دست مهمتر است، یعنی این دست خود را قربانی میکند تا از صیانت کند، بعد از اینکه از سر حفاظت شد، دست ترمیم میشود.
حالا اگر از این دست تصور رسانه داشته باشیم، رسانهای که کارآمد نباشد، اصلاً نمیتواند از حکمرانی حفاظت کند. وقتی این دست که رسانه است، ناکارآمد است، چه انتظاری دارید که از حکمرانی در روزهای بحرانی صیانت کند؟ مطمئن باشید ظرفیت هیاهوهایی که رسانهها و شبکههای وابسته به اسرائیل از آن استفاده کردند و ذهنیت جامعه جهانی به هم ریختند، آثار آن در درون خود ایران هم دیده میشود. این آثار در برخی از خانوادههای ایرانی کم از عملیات موشکپرانی هواپیماهایشان نبود. ما در دفاع از ایران و مظلومیت ایران در دفاع در برابر حمله یک طرفه و یک جانبه آنها نتوانستیم یک ظرفیت جهانی را بسیج کنیم که اثبات کنیم از جنگ جهانی دوم، تا به امروز این بزرگترین حملهای است که در مقیاس جهان علیه ایران رخ داده است.
این روایتی که در بخش انتهایی آقای عطریانفر بود، یعنی روایت پساجنگ، آیا توانست در رسانههای ایران شکل بگیرد و به مردم ارائه شود؟
مقدم:
من گفتم ستاد رسانهای و ایشان گفتند اصلا ستاد رسانه نیاز نیست، به معنای توجه به همان زیرساختها است. یک نسلی از رسانهها در ایران تغییر کرده است، به این معنی که نسل خیلی جوانتری آمده که نه تجربیات دفاع مقدس و انقلاب را دیده است و نه تجربیات بحران را دارد. در چنین شرایطی ما که دفاع مقدس را تجربه کردهایم، بخشی از بایدها و نبایدهای آن موقع را به امروز آورده و در کار خود دخالت میدهیم؛ بنابراین یک تعدادی از افراد هستند که صاحب رسانهاند امروز ولی در عین حال باید و نبایدها را نمیدانند چون در شرایط مشابه هیچ موقع نبودهاند.
اینکه من گفتم ستاد رسانه به این مفهوم کسانی که در این حوزه مبرّز هستند یا حرفهای هستند یا تجربهای دارند. اینها میتوانند دور هم جمع شوند و با هم صحبت کنند. مگر نه این است که فرماندهان نظامی با اینکه برای خود یک حوزه اقتداری دارند و تجربهای دارند اما در روز بحران دور هم میشینند و با هم صحبت و تبادل نظر میکنندو دیدگاه خود را منتقل میکنند و به عملیات دست میزنند و پس از عملیات هم دوباره جمع میشوند. منظور من از ستاد رسانه یک چنین مدلی است.
خدّادی:
من نکته ایشان را تکمیل کنم؛ ما یک منبع اطلاعات داریم و یک مرجع اطلاعات. منبع اطلاعات رسانه ها هستند ولی منبع، باید از مرجع اطلاعات خود را بگیرد. اصولاً در هر بحرانی که اتفاق میافتد، قدرت نظام رسانهای کشور این است که مراجع تولید اطلاعات یعنی افرادی که یا مرتبط یا متخصص یا متولی هستند، دسترسی رسانه در مواقع بحران به مرجع اطلاعات دچار اختلال میشود. در هر حادثهای که ما داشتیم در همین جنگ اخیر، در حمله به مزار حاج قاسم، در حمله به شاه چراغ، در سقوط هلیکوپتر شهید رئیسی، حادثه بندر شهید رجایی، چقدر اخبار متناقض و در حقیقت اخبار جعلی و خلاف واقع توسط خود ما تولید شد؟
این ستاد رسانه که تجربه آن را ما در کرونا داشتیم، وظیفهاش ایجاد دسترسی مستقیم میان مرجع اطلاعات و منبع اطلاعات و تسهیل این دسترسی است. چرا چون شما در شرایط مثلاً جنگی که مثلاً شهر زیر بمباران است، اگر تنها ده درصد از رسانههای دارای مجوز فعال باشند، یعنی حداقل ۱۵۰۰ مورد رسانه میخواهند به دنبال اطلاعات بروند. این ستاد رسانه که در همهی دنیا هست، سه کار انجام میدهد: نخست شناسنامهدار کردند افرادی که مشغول کار رسانهای هستند؛ دوم تفکیک بین مسئولیت مرجع اطلاعات و نسبت آن با وقوق حادثه. سوم، فراهم کردن فرصت پوشش کار خبرنگاری است؛ به این معنی کدام خبرنگار، در کجا و به چه نحوی میخواهد و میتواند خبر را پوشش دهد. اولاً شرح وظایف دارد، دوم اینکه مصونیت دارد، سوم اینکه بیمه دارد، چهارم اینکه آموزش میبیند، پنجم اینکه تجهیزات دارد.
آیا میتوانیم اسم این فضایی را که از ابتدای بحثمان، در موردش صحبت کردیم بلاتکلیفی فضای فعالیت رسانه بگذاریم؟
خدّادی:
آقای عطریانفر، یک جمله خیلی زیبایی گفتند: حاکمیت و هر کس که بالاخره قدرت در این کشور دارد، در هر جایگاهی که نشسته، رسانه را باور کند. باور رسانه را در کلام همه دارند یعنی هیچکس نیست که بگوید رسانه مهم نیست، اهمیت ندارد؛ این باور باید در عمل هم باید به دغدغه تبدیل شود. دغدغهای که واقعاً واکاوی شود، آسیب شناسایی شود و این به یک فرایند تبدیل شود و در مسیر این دو جریان رسانه، دولت و حاکمیت دست خود را از سر رسانه بردارد. یکی از مشکلات ما رسانههای دولتی هستند چون مدیر آن مستاجر است و با تغییر دولت همه چیز آن تغییر میکند، مانند روزنامه همشهری و روزنامه جام جم و روزنامه ایران. شما این سه روزنامه را ببینید، مدام در حال تغییر هستند.
آیا میتوانیم بگوییم که حکمرانی و بدنه قدرت به جای ساماندهی فضای فعالیت رسانهای و نهادسازی برای این کار، به سمت این رفته که تریبونهای رسانهای خود را بسازد و روی آنها سرمایهگذاری کند؟
خدّادی:
دولت تا یک دوره طولانی بر این باور بود که هر کس در هرجا نشسته و هرچه لازم دارد، خود باید داشته باشد؛ الان هر دستگاهی باشگاه دارد، بیمارستان دارد، روزنامه دارد، خبرگزاری دارد دانشگاه دارد، کمپ تفریحی دارد، صادرات و واردات دارد، جنس خود وارد میخرد، جزیره دارد. اصلا این فرایند متاسفانه نهادینه شد. این تفکر در یک دوره در کشور جا افتاد که تصدیگری به نفع و به ارزان تمام شدن منجر میشود، از یک دورهای به بعد یواش یواش برگشت.
در بخش انتهایی وام میگیرم از جملهای از صحبتهای آقای عطریانفر که به بقا اشاره کردند. در مطالعه منافع ملی، بقای یک کشور اولین ردیف از درک منافع ملی است یعنی مهمترین منفعت ملی و سایر منافع ملی بعد از بقا قرار میگیرد. یعنی شما بر این نظری هستید که حکمرانی درک واقعبینانه و اولویتبندیشدهای از منافع ملی ندارد که بخواهد بقا را ببیند و جایگاه رسانه را ذیل مفهوم بقا تعریف کند؟
عطریانفر:
در مفهوم کلی دارد ولی در مقام تامین آن دچار خلجانهای ذهنی و خطاست.
خدّادی:
من یک جمله بگویم در پایان که فکر کنم در کل بحث ما مغفول واقع شد؛ آن هم اینکه جریان رسانهای ما محصور و محدود به داخل کشور است و این بزرگترین ایراد اساسی است، چون اساساً شما در جنگ دفاعی کاملاً صحنه را به تریبونهای پرقدرت جریان صهیونیست در دنیا واگذار کردید.
عطریانفر:
شما کیهان عربی را داشتید که در کل کشورهای منطقه عربی پوشش میداد.
خدّادی:
دوم اینکه جریان رسانهای زبان بلد نیست و چون زبان بلد نیست، روزنامهنگاری انگلیسی بلد نیستند و در جریان تحولات رسانه در دنیا قرار نمیگیرند لذا نه مهارتاش را میتوانند بهروز کنند، نه دسترسی به اطلاعاتی که از بیرون به داخل میآید دارد و حتی شبهات و ابهاماتی که راجع به ما مطرح میکنند را نمیتوانند بخوانند، یک نفر دیگر باید برایشان ترجمه کند و در بسیاری مواقع اشکالاتی که به وجود میآید، ریشه در همین دارد. نکته سوم اینکه در مجامع بینالمللی رسانهای ما حضور نداریم و نتوانستیم در آنها مانند انجمن خبرنگاران بینالمللی جایگاه مناسبی پیدا کنیم، به خاطر طرح موضوعات خطرهای جاسوسی و امنیتی.
همین را میخواستم بپرسم: ضعفهایی که در این بخش صحبتتان دارید برمیشمارید، آیا از نظر شما به خود رسانهها برمیگردد یا به ملاحظاتی که در مورد آنها وجود دارد؟
خدّادی:
من مدیرعامل خبرگزاری و همچنین خبرنگار ایرنا و رئیس دفتر ایرنا در دهلی نو و مدیر بخش بینالملل ایرنا بودم، ولی همه یک دورهای بوده؛ ، در یک دولت من خیلی خوب بودم، در دولت بعدی خیلی بد بودم، خب ارتباطات بین المللی اینطور نیست، نمیشود که در مجامع بینالمللی هر روز یک نفر از یک خبرگزاری برود، از روزی که من از ایرنا آمدم بیرون، از سال ۹۶، چهار مدیرعامل امدهاند و رفتهاند.
یعنی میفرمائید رسانه نمیتواند به ثبات سیاستگذاری برسد؟
خدّادی:
اولا که نمایندگان رسانهها عموماً زبان بلد نیستند، حالا اصلا برود، آنجا نمیتواند حرف بزند؛ تازه محیط رسانه را هم نمیشناسدچون تلویزیون و رادیو را که متوجه نمیشود، با مترجم هم که کار بینالمللی پیش نمیرود؛ گاهی اوقات مشکل خیلی عمیقتر از این حرفها است. دیپلماسی عمومی ما دفاع از حقوق این ملت در یک همین جوری که در تکنولوژی در مقام دفاعی اف ۳۵ ساخته شده و واقعیت این است که مدرنترین تکنولوژی جدید سایبر و فنی را دارد، بیشتر از این را در فضای رسانهای در دنیا دارد: مستقیم به ما در فضای رسانهای شلیک میکند؛ مثل ماجرای حذف پستهای با عکس حاج قاسم سلیمانی در اینستاگرام. مشابه این مورد تا کنون در یک رسانه نداشتهایم.
میشود این را جنگ گفتمان قدرت رسانهای دانست؟
خدّادی:
بله؛ در مقابل حالا ما چه کار میکنیم؟ نخست اینکه در رسانههایمان که خبرنگاران عموماً زبان خارجی بلد نیستند، یعنی هم بلد نیستند و هم دغدغه یادگیری ندارند. دوم اینکه رسانه بینالمللی که هیچ رسانه منطقهای هم نداریم، اگر هم داریم مثلا در حد همین رسانههایی که هر چند وقت یک نفر بالای کار آن است. یعنی اصلا نرفتیم که سرمایهگذاری کنیم یا یارانه بدهیم. سوم که در بخش مهارت بینالمللی که یک تحولات در محتوا دارد ایجاد میشود: مثلاً امروز نیویورک تایمز و اکسیوس که این روزها مطرح میشود، اینطور تیتر خبر میزنند که : چرا ایران به سلاح هستهای میخواهد دسترسی پیدا کند؟/ پشت این خبر چیست؟/ ما در این مورد میدونیم در مورد چه نگرانیای داریم؟/ در نیویورک تایمز اصلا کل مطالب به سبک سوال و پاسخ است. چرا ایران و اسرائیل هر دو میگویند ما پیروزیم؟ ایران به چه دلیل میگوید من پیروزم؟ اسرائیل به چه دلیل میگوید؟ بی بی سی و الجزیره هم از این روش پرسش و پاسخ بهره میبرند.
یوتیوب از مخاطب خود میپرسد این آیتم میخواهی ببینی؟ وقتی مخاطب میگوید بله، دوباره میپرسد اگر اینترنت قطع شد میخواهی یک ربع بعد آن را برات بارگذاری کنم؟ در جروزالم میپرسد اگر نمیتوانی بخونی صدای خبر را گوش بده. ما کدام یک از این دغدغهها را داریم؟ آن رسانهها چرا این کارها را میکند؟ چون در دنیا تحولی صورت گرفته که در آن تحول، تکنولوژی و مهارت و تقاضا ضرب میشود در همدیگر و خروجی آن ماژول میشود، چرا؟ برای اینکه مخاطب بیشتری را جذب کند. رقابت در جذب مخاطب بیشتر است ولی بنده میروم مدیر یک رسانه میشوم، تا میخواهم فعالیتی داشته باشم، گروه تغییر میکند. گروه بعدی که میرسد انقدر این کنتراستها عجیب و غریب است. این هم به معنای این نیست که ما اصلا هیچ ظرفیت و خبرنگار ماهری نداریم، ولی چون قرار بود در این جلسه ما نگاه انتقادی داشته باشیم دیگر یعنی آن روی خوب فعالیتهای رسانهها خوب را نگفتیم.
عطریانفر:
در مقام تبیین نسبت رسانه و حاکمیت، که ما در مرزبندیهای دقیق، عمدهترین تکلیف حاکمیت را و ذاتیترین وظیفه حاکیمت را بقا و تامین امنیت میدانیم و وقتی برای امنیت و بقا میجنگیم و حاکمیت انتظار از رسانه دارم که برای بقای من شمشیر بزند و شمشیرزنان قهرمان صحنه باشند، پس همانطوری که رسانه در جهت تامین بقای نظام شمشیر میزند، نظام هم بقای رسانه را تضمین میکند؛ وقتی بقای رسانه تضمین شد، برنامهریزی بلندمدت صورت میگیرد و به تمام این نقطهضعفهایی که ما در مورد آنها صحبت کردیم، رسیدگی میشود و جبران میشود و در تراز یک نهاد رسانهای مشروع و مقبول و جهانی، رسانه میتواند از نو متولد شود و ایفای نقش کند.
از همه عزیزان بایت حضور و مشارکت در این میزگرد تحلیلی سپاسگزاریم.
نورنیوز