نورنیوز-گروه سیاسی: پس از برقراری آتشبس میان ایران و رژیم صهیونیستی در پی دفاع مقدس ۱۲ روزه، مردم ایران در برابر تجاوز اسرائیل، یکی از مهمترین پرسشهای پیشروی تحلیلگران و افکار عمومی این است که آیا شعلههای این جنگ ممکن است دوباره زبانه بکشد؟ سؤالی که پاسخ به آن نه در سطح احساسات سیاسی، بلکه در چارچوب واقعیات میدان نبرد و ملاحظات راهبردی منطقهای و بینالمللی قابل بررسی است.
اگرچه تاکنون تحلیلهای متنوعی درباره چرایی توقف جنگ و آینده احتمالی آن ارائه شده است، اما یکی از خطوط تحلیلی مهم به تمایز منافع آمریکا و اسرائیل در قبال ادامه جنگ بازمیگردد. سفر اخیر بنیامین نتانیاهو به واشنگتن و انتشار خبر اعزام قریبالوقوع یوآو گالانت، وزیر جنگ اسرائیل، به آمریکا بهمنظور رایزنیهای نظامی، بار دیگر گمانهها درباره احتمال آغاز مجدد جنگ را تقویت کرد. با این حال، پاسخ به این پرسش مستلزم واکاوی علل واقعی توقف جنگ و شرایطی است که دو بازیگر اصلی، یعنی آمریکا و اسرائیل، را به سمت پذیرش آتشبس سوق داد.
اگر واشنگتن و تلآویو میتوانستند یا اراده لازم را برای تداوم درگیری داشتند، چرا مسیر آتشبس را برگزیدند و حتی تلاش کردند ایران را به پذیرش آن ترغیب کنند؟ در میان دلایل متعددی که در این خصوص مطرح شده، یک عامل کلیدی و کمتر مورد توجه، حمله موشکی ایران به پایگاه العدید در قطر است؛ حملهای که نهتنها بهعنوان پاسخی نظامی به تجاوز آمریکا به خاک ایران تلقی شد، بلکه حامل پیامی چندلایه به ساختار امنیتی آمریکا در منطقه بود.
در شرایطی که ایران میتوانست اهداف در دسترستری همچون پایگاههای آمریکا در عراق را برای حمله برگزیده و پیامی محدود صادر کند، به نظر میرسد انتخاب پایگاه العدید یک تصمیم صرفاً عملیاتی نبود، بلکه واجد معنا و بار راهبردی ویژهای بود. تهران بهوضوح نشان داد که در صورت تداوم درگیری، قادر است منافع حیاتی ایالات متحده در قلب منطقه خلیج فارس را مستقیماً در معرض تهدید قرار دهد؛ منطقهای که هرگونه بیثباتی در آن میتواند آثار زنجیرهای بر امنیت انرژی جهانی و ثبات ژئوپلیتیکی داشته باشد.
اهمیت این اقدام از دو منظر قابل ارزیابی است. نخست، پیام آشکار به آمریکا مبنی بر آنکه جنگ با ایران محدود به مرزهای مستقیم با اسرائیل نخواهد بود و دامنه آن به مناطقی خواهد کشید که منافع حیاتی و زیرساختهای راهبردی ایالات متحده در تیررس مستقیم قرار دارند. دوم، برجستهسازی قدرت ایران در میدان نبرد خلیج فارس؛ جایی که به دلیل فواصل کوتاه، تراکم اهداف حساس و ضعف نسبی سامانههای دفاعی دشمن و همچنین ابتکار عمل و تجهیزات خاص نظامی ایران،توان تهاجمی اش بهمراتب بالاتر و مؤثرتر است.
در این چارچوب، تجربه عملیاتی جنگ ۱۲ روزه نشان داد که علی رغم حجم و دقت آتش ایران بهویژه در عبور از لایههای متراکم پدافند منطقهای و سپس لایههای پدافند سرزمینهای اشغالی، موشکهای ایران برای اصابت به اهداف با چالشهای متعددی مواجه هستند. بهعبارت دقیقتر، موشکهای ایران برای رسیدن به اهداف خود در سرزمینهای اشغالی، باید ابتدا از سامانههای هشدار زودهنگام و پدافندهای لایهبهلایه منطقه عبور میکردند و سپس در برابر شبکه چندلایه دفاع هوایی اسرائیل قرار میگرفتند.
این در حالی است که در حمله به پایگاه العدید، شرایط کاملاً متفاوت بود. ایران توانست با عبور از فاصلهای بسیار کوتاه و در محیطی با تراکم پدافندی بسیار پایینتر، ضربهای مؤثرتر و دقیقتر وارد کند. بهویژه آنکه انهدام یکی از حساسترین ایستگاههای راداری و شنودی آمریکا در العدید، نشان داد که سطح آسیبپذیری اهداف آمریکایی در خلیج فارس بسیار بالاتر از صحنه نبرد با اسرائیل است. این واقعیت بهوضوح به واشنگتن گوشزد کرد که سرایت جنگ به خلیج فارس، پیامدهایی بسیار سنگینتر از آنچه تاکنون در مواجهه ایران و اسرائیل رخ داده، در پی خواهد داشت.
بر همین اساس، گرچه رژیم صهیونیستی همچنان مایل است در فضای تنش و بحران باقی بماند و حتی آن را تشدید کند، اما ایالات متحده با ملاحظه هزینههای بالقوه گسترش جنگ به خلیج فارس، به ناچار در محاسبات خود جانب احتیاط را در پیش گرفته است.
این ملاحظات تنها مختص آمریکا نیست؛ بلکه کشورهای عربی منطقه نیز که آسیبپذیری احتمالی زیرساختهای حیاتیشان در برابر جنگ محتمل، پس از حمله به العدید برایشان واقعیتر شده، تمایل بیشتری به مهار تنشها و ممانعت از شعلهور شدن دوباره درگیریها پیدا کردهاند.
بنابراین، هرچند احتمال ازسرگیری درگیری بهطور کامل منتفی نیست، اما معادله شکلگرفته پس از حمله به العدید، تصمیم برای آغاز مجدد جنگ را به اقدامی پرهزینه و پرمخاطره بدل کرده است. اسرائیل به تنهایی توان و جرأت ورود به یک ماجراجویی جدید را ندارد و بدون همراهی قاطع آمریکا، هرگونه اقدام نظامی گسترده، به معنای باز کردن جبههای خواهد بود که میتواند توازن قوا در منطقه را بهشدت علیه منافع غرب تغییر دهد.
اکنون بیش از گذشته مشخص شده که حمله ایران به العدید، نقطه عطفی در بازتعریف موازنه تهدید در منطقه بوده است. تهران با این اقدام راهبردی، معادلهای را به طرف مقابل تحمیل کرد که نه بر مبنای درگیری محدود، بلکه بر پایه تهدید منافع حیاتی و بازدارندگی فعال استوار شده است. آینده تحولات، نه در سرزمینهای اشغالی، بلکه در معادلات شکننده خلیج فارس رقم خواهد خورد؛ جایی که ایران بهوضوح در موضع ابتکار عمل و برتری نسبی قرار گرفته است.