نورنیوز – گروه فرهنگی: شنبه ۷ تیر، نقطهی آغاز بازگشت فعالیتهای هنری در ایران پس از هفتههایی از اضطراب و التهاب بود؛ هفتههایی که آسمان ایران نه میزبان شعر و موسیقی، که صحنهی عبور پهپادها و موشکها بود. از همان روزهای پایانی جنگ ۱۲روزه، نشانههایی از بازگشت به حیات فرهنگی نمایان شد. سالنهای سینما با بلیت نیمبها به روی مردم گشوده شدند و جمعیت، به طرز چشمگیری از این بازگشایی استقبال کرد. بازگشت مردم به سالنهای سینما، نه صرفاً برای تماشای فیلم، بلکه تلاشی ناپیدا برای بازسازی روان جمعی و احساس زندگی بود.
در همان روزها، بسیاری از سینماگران، نویسندگان، و بازیگران با انتشار یادداشتها، ویدئوها و پیامهایی در فضای مجازی یا رسانههای رسمی، مردم را به حفظ وحدت و دفاع از کشور در میدان روایت دعوت کردند. آنان خوب میدانستند که در عصر رسانه، جنگ فقط در زمین و هوا اتفاق نمیافتد، بلکه در ذهن و دل مردم نیز جریان دارد. در این فضا، نقش هنر – از موسیقی و تئاتر گرفته تا سینما و تصویر – بیش از هر زمان دیگری حیاتی شده است.
موسیقی، تصویر و صدای ماندن
در میان فعالیتهای فرهنگی پس از جنگ، اجرای رایگان علی قمصری در برج آزادی جلوهای روشن از موسیقی مردمی و دغدغهمند بود. همینطور اجرای ارکستر ملی ایران با قطعاتی بر پایه شعر حافظ و آهنگهایی برگرفته از روحیهی مقاومت و زیباییهای میهن، نه فقط بازگشت به صحنه بود، بلکه بازسازی اعتماد ملی از مسیر زیباییشناسی فرهنگی بود. در این عرصه، محسن چاوشی هم با انتشار کلیپی بسیار اثرگذار، نقش هنر در همدلی و انگیزهبخشی را به رخ کشید. او، مانند همیشه، صدای طبقهای بود که بار زندگی را بر دوش میکشد، اما در میدان ایستادگی، ساکت نمیماند.
اما این روزها، سینما هم نشان داد که فقط رسانهای برای سرگرمی نیست؛ بلکه ابزاری برای همبستگی، تأمل، و حتی تسلیبخشی است. بسیاری از خانوادهها در همین روزهای حساس، برای نخستینبار پس از مدتها با هم به سینما رفتند، در دل تاریکی سالن نشستند و برای دقایقی، از سایهی جنگ بیرون آمدند. این تجربه ساده، ولی عمیق، بخشی از همان فرآیند تدریجی بازسازی روانی جامعه است.
هنر در روزهای پساجنگ: پنج وظیفه ملی
در چنین شرایطی، نقش هنر چیزی فراتر از «بازگشت به فعالیت» است. هنر حالا وظیفهای ملی دارد. پنج کارکرد اصلی آن در دوران پساجنگ چنین است:
ترمیم روان جمعی: جنگ فقط ساختمانها را ویران نمیکند؛ روان مردم را هم زخمی میکند. موسیقی، سینما، نمایش و ادبیات، این توان را دارند که ترسهای ناگفته، بغضهای فروخورده و دردهای مشترک را بازگو کنند. این بازگویی، نخستین گام به سوی درمان است.
بازسازی همبستگی ملی: در روزهای جنگ، ممکن است برخی شکافها برجستهتر شود. اما هنر، با یادآوری آنچه ما را به هم پیوند میدهد – مثل یک لحن موسیقایی، یک شعر معروف، یک تصویر جمعی از تاریخ – میتواند حس تعلق را بازسازی کند. فیلمی که همه نسلها را به سالن سینما بکشاند یا کنسرتی که پیر و جوان را در یک میدان جمع کند، خودش یک پروژهی ملی است.
احیای امید و معنا: پس از تجربهی مرگ و فقدان، انسان نیاز به معنا دارد. هنرمندان با خلق آثاری الهامبخش – از سینما و نقاشی گرفته تا ترانه و داستان – میتوانند چشمانداز زندگی را بازسازند؛ زندگیای که ادامه دارد و شایستهی زیستن است.
حفظ حافظه و روایت انسانی جنگ: هر جنگ، دو روایت دارد: یکی روایت فرماندهان، دیگری روایت مردم. سینما در اینجا نقش کلیدی دارد. فیلمها میتوانند ثبت کنند که یک مادر چگونه کودکاش را در پناهگاه آرام میکرد، یک دختر نوجوان چگونه روزهای مدرسه را در سایهی اضطراب میگذراند، و یک هنرمند چگونه در دل تاریکی، امید میکاشت.پ
بازسازی فضاهای عمومی و اعتماد اجتماعی: حضور مردم در سالنهای سینما، پارکهای محل برگزاری کنسرت، گالریها یا نمایشهای خیابانی، به نوعی بازگشت به «حیات اجتماعی» است. این دقیقا همان چیزی است نقشهی دشمن را مختل و معیوب میکند؛ چراکه یکی از اصلیترین زبانههای جنگ برای آنها، تضعیف روحیه ملی و تابآوری جمعی بود. مردمی که زیر سایه هنر، در کنار هم میخندند، گوش میدهند، اشک میریزند، دوباره به هم اعتماد میکنند، کاملا در مسیر تخریب دسیسهی دشمن حرکت میکنند.
جنگها تمام میشوند، اما زخمها میمانند. در این میدان، هنر همان سلاح نرمی است که میتواند امنیت و امید را در جان مردم بنشاند، نه فقط در مرزها. سینماگر، ترانهسرا، نقاش، نمایشنامهنویس، مجری، یا نوازنده، اگر با مردم باشد، در همین روزها به اندازهی یک سیاستمدار و نظامی میتواند وطن را حفظ کند. چون وطن، فقط خاک نیست؛ روح مردم است. و بازگشت به زندگی، با صدای موسیقی، با نور پرده سینما، با سکوت معنادار یک تئاتر و با تصویر یک دختر نوجوان در داستانی ساده، آغاز میشود.