نورنیوز – گروه فرهنگی: در میان چهرههای فکری و سیاسی انقلاب اسلامی ایران، نام آیتالله سید محمد حسینی بهشتی همواره با عقلانیت، نهادسازی، عدالتخواهی و گفتوگوگرایی گره خورده است. روحانیای که نهفقط در قامت یک مجتهد فقیه، بلکه در جایگاه یک روشنفکر دینی، معمار حقوقی جمهوری اسلامی و سیاستمداری با فهمی تمدنی از دین و جامعه، برجستگی داشت. جایگاه فکری و شخصیت منسجم او، بیتردید او را در کنار بزرگانی همچون شهید مطهری، آیتالله طالقانی و امام موسی صدر قرار میدهد؛ هر یک با رنگی از نواندیشی، در دل سنت. اما فقدان زودهنگام او، ضربهای جبرانناپذیر به روند سازمانیافتگی انقلاب وارد کرد، زخمی که چهبسا هنوز التیام نیافته است.
عقل، عدالت و سازمانیافتگی سیاسی
شهید بهشتی در دورهای ظهور کرد که انقلاب اسلامی در مرحله گذار از شور انقلابی به نظم حقوقی و ساختار نهادی قرار داشت. در این میان، عقلانیت او نه فقط در نظریهپردازی بلکه در کنش سیاسی متجلی شد. او از جمله معدود روحانیونی بود که نسبت به ضرورت نهادسازی در نظام اسلامی آگاهانه اندیشید و عمل کرد. بنیانگذاری قوه قضاییه نوین، مشارکت در تدوین قانون اساسی، و تلاش برای شکلدهی به نظام حزبی در قالب حزب جمهوری اسلامی، همه نشاندهنده فهم عمیق او از اهمیت «ساختار و نهاد» در تحقق آرمانهاست.
در نگاه بهشتی، انقلاب بدون سازمان، شعلهای زودگذر است؛ و حکومت اسلامی بدون قانون، به استبداد دینی میل میکند. او باور داشت که مشروعیت قدرت نه فقط از طریق فقه، بلکه از راه عقلانیت جمعی و پاسخگویی ساختاری تأمین میشود. از همین رو، تأکیدش بر «نهاد قانون» در برابر «حکم فرد» او را در برابر بسیاری از جریانهای انقلابیِ احساسیِ بیسامان آن روزگار قرار میداد.
بهشتی از عدالت سخن میگفت نه بهمثابه شعاری انقلابی، بلکه بهمثابه یک اصل فلسفی و الهی. او بر این باور بود که عدالت در اسلام، مفهومی فراگیر و بنیادین است که هم ساختار اقتصادی را شامل میشود و هم شیوه اداره کشور را. عدالت، از نگاه او، نه فقط در توزیع ثروت، که در فرصتها، آموزش، حقوق شهروندی و حتی در شیوه قضاوت و قانونگذاری معنا مییافت.
او در برابر تحجر ایستاد و با لیبرالیسم افراطی نیز مرز داشت. نقدش به سرمایهداری، برآمده از فقه اجتماعی و توجه عمیق به محرومان بود، اما این نقد با نسخهبرداری از مارکسیسم اشتباه گرفته نمیشد. عدالت در اندیشه او نه در قالب مصادرهگری، که در چارچوب قانونی، عقلانی و نهادینه تعریف میشد. همین ویژگی، او را به نقطه تلاقی اندیشه مطهری و دغدغههای طالقانی بدل میکرد.
نواندیش دینی و گفتوگو با «دیگری»
اگرچه واژه «نواندیش دینی» امروز با دلالتهای متنوعی همراه است، اما میتوان گفت بهشتی از چهرههای نواندیشی دینی بود. نواندیشیای که نه به قطع رابطه با سنت، بلکه به بازخوانی آن میاندیشد. مشابه آنچه در نگاه مطهری به علوم انسانی اسلامی دیده میشود یا در رفتار اجتماعی امام موسی صدر نسبت به مسیحیان لبنان و یا در قرآنگرایی طالقانی در مواجهه با عدالت اجتماعی.
یکی از ویژگیهای ممتاز شهید بهشتی، توانایی کمنظیر او در حفظ پیوند عمیق با مرجعیت دینی و در عین حال گفتوگوی فعال با جریانهای روشنفکری و چهرههای دانشگاهی بود. او از نخستین روحانیونی بود که در حلقه نزدیک به امام خمینی قرار گرفت و تا واپسین روزهای زندگی، از وفادارترین یاران فکری و سیاسی ایشان ماند. بهشتی نهفقط در حمایت نظری از رهبری امام، بلکه در ترجمه عملی آرمانهای ایشان به ساختار حقوقی جمهوری اسلامی نقش برجستهای داشت. در عین حال، در سالهای پیش از انقلاب و حتی پس از آن، رابطهای مبتنی بر احترام، گفتوگو و تفاهم با شخصیتهایی چون مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی، دکتر شریعتی و بسیاری از فعالان ملی-مذهبی داشت. نگاه گشوده و خالی از انحصارطلبی او، موجب شد تا در دورهای که برخی به حذف و طرد دیگران میاندیشیدند، بهشتی از همگرایی و جذب نخبگان دفاع کند. همین توانایی در ایجاد پل میان روحانیت، روشنفکران، و نیروهای انقلابی، او را به یکی از نادرترین چهرههای وحدتساز انقلاب بدل کرده بود
بهشتی، اهل گفتوگو بود. در میان انقلابیونی که بسیاریشان سرمست از پیروزی، به حذف و طرد روی آوردند، او همچنان تلاش میکرد میان گروههای مختلف ارتباط برقرار کند. رویکردش به مخالفان، مواجههای منطقی بود. گاه در تلویزیون و رسانه، صبورانه به نقدها پاسخ میداد، گاه در دادگاه، تلاش میکرد در عین دفاع از نظام، اصول حقوقی را زیر پا نگذارد. از همین رو بود که حتی بسیاری از منتقدان نظام، به شخصیت او احترام میگذاشتند. در مقابل خشونتگرایی و هیجانزدگی سیاسی، بهشتی اهل تأنی بود. بارها هشدار داد که نباید بهنام انقلاب، مسیر عدالت و اخلاق قربانی شود. از او نقل شده است: «ما شیفته نام انقلاب نیستیم، ما شیفته حقیقت انقلابیم. اگر روزی نام انقلاب ابزار سرکوب شود، دیگر بهشتی هم انقلابی نخواهد بود.»
این چهرهی محوری انقلاب، فقیهی متبحر بود، اما در عین حال از فلسفه، جامعهشناسی و روانشناسی مدرن نیز بهره میگرفت. او به گشودگی دانش باور داشت و در برابر جمود حوزهای ایستادگی میکرد، بیآنکه به سکولاریسم تن دهد. این ترکیب از وفاداری به متن و جستوجوی معنای جدید، همان ویژگیای است که او را در ردیف دیگر نواندیشان اصیل و ریشهدار انقلاب اسلامی قرار میدهد.
تأثیر فقدان بر مسیر انقلاب
ترور شهید بهشتی در هفتم تیر ۱۳۶۰، نه فقط یک حادثه تروریستی، بلکه یک شوک تاریخی برای مسیر انقلاب بود. بسیاری از ناظران داخلی و خارجی بر این باورند که اگر بهشتی زنده میماند، مسیر انقلاب اسلامی در حوزه حقوقی، قضایی، عدالتمحور و تعاملگرای خود استوارتر میشد. فقدان او، خلأ عقلانیت نهادی و تشکیلاتی را پررنگ کرد و میدان را برای چرخشهای احساسی، شخصیگرایی و تقلیلگرایی سیاسی باز گذاشت. دستگاه قضایی، با آنکه به دست او بنیان نهاده شد، پس از او در مسیرهای متفاوتی افتاد. حزب جمهوری اسلامی، بیرهبر فکریاش فروپاشید. و گفتمان گفتوگو، در سایه تقابلهای سیاسی، به حاشیه رفت.
شهید بهشتی، نه فقط شهید ترور مدعیان جهاد برای خلق، بلکه شهید مظلومیت عقلانیت سیاسی و عدالت ساختاری در انقلاب اسلامی است. اگرچه جسم او دیگر نیست، اما میراث فکریاش—در اندیشه قانونمحوری، عدالت اجتماعی، گفتوگوی متقابل، و نواندیشی دروندینی—همچنان راهگشاست. انقلاب اسلامی برای بازسازی سرمایه اجتماعی، احیای اعتماد عمومی و اصلاح ساختارها، بیش از همیشه نیازمند بازگشت به اندیشههایی از جنس بهشتی است؛ اندیشهای که هم از متن میآمد و هم افق آینده را میدید.