نورنیوز – گروه سیاسی: تحلیل راهبردی تحولات اخیر منطقه، بهویژه در پی جنگ ۱۲ روزه اخیر میان ایران و رژیم صهیونیستی، نشان میدهد که مواجهه تلآویو با جمهوری اسلامی ایران، صرفاً یک تقابل در حوزه هستهای یا نظامی نیست، بلکه اساساً ناشی از ادراک یک تهدید وجودی است. از منظر راهبردی اسرائیل، ایران تنها بهدلیل توانمندیهای فناورانه یا نظامی خود خطرآفرین نیست، بلکه ماهیت سیاسی، هویتی، تمدنی و قابلیتهای بالقوه جمهوری اسلامی ایران، بنیانهای امنیتی و بقای راهبردی رژیم صهیونیستی را به چالش کشیده است.
ایران و رژیم صهیونیستی، یک تقابل هویتی
در این چارچوب، تحلیل رفتار تاریخی و نگاه بلندمدت اسرائیل به محیط پیرامونیاش بهخوبی نشان میدهد که رژیم صهیونیستی اساساً با هر دولت مقتدر و با ثبات اسلامی در منطقه سر سازش ندارد. تجربه سوریه پس ازفروپاشی دولت اسد گواهی روشن بر این ادعاست. بلافاصله پس از آغاز روند فروپاشی ساختار سیاسی در دمشق، اسرائیل برنامهای منسجم برای انهدام تمامی زیرساختهای نظامی، امنیتی و حتی صنعتی سوریه را در دستور کار قرار داد. هدف روشن بود: جلوگیری از احیای یک دولت یکپارچه، مقتدر و دارای قابلیت تهدیدکنندگی در مرزهای شمالی.
در مورد ایران نیز، نگاه اسرائیل تفاوتی ندارد؛ با این تفاوت که تهدید ایران بهمراتب عمیقتر، پیچیدهتر و بنیانیتر ارزیابی میشود. جمهوری اسلامی ایران، برخلاف کشورهای دیگر منطقه، از مجموعهای از ویژگیهای همافزا برخوردار است که آن را به یک قدرت سختجان تبدیل کرده: وسعت جغرافیایی، تنوع قومی-فرهنگی، سرمایه انسانی قابلتوجه، موقعیت ژئوپولیتیک در اتصال سه حوزه آسیای میانه، قفقاز و خلیج فارس، منابع طبیعی و زیرساختهای علمی و فناورانه در حال توسعه. به همین دلیل، الگوی مرسوم مهار از طریق فشار نظامی یا تحریم اقتصادی، در مورد ایران با ناکارآمدی راهبردی مواجه شده است.
جنگ اخیر، فرصتی بیسابقه برای رژیم صهیونیستی فراهم آورد تا توان تهاجمی و دفاعی ایران را بهصورت عینی مورد سنجش قرار دهد. واکنشهای دقیق، سریع و مؤثر ایران در پاسخ به تجاوزات، موجب بازتعریف ادراک تهدید در تلآویو شد. گزارشهای متعدد حاکی از آن است که پس از این جنگ، اسرائیل با درک عمیقتری از قدرت پاسخدهی ایران، بهصورت جدی از ایالات متحده برای مداخله و میانجیگری جهت آتشبس درخواست کمک کرد. این چرخش رفتاری، نهاز سر تغییر راهبرد اسرائیل، بلکه محصول تجربهای تلخ در مواجهه با قدرت واقعی ایران بود.
ناکامسازی راهبرد دشمن با تقویت انسجام ملی
با این حال، راهبرد بنیادین اسرائیل نسبت به ایران تغییر نکرده است. هدف نهایی همچنان باقی است: فروپاشی ساختار سیاسی جمهوری اسلامی و متعاقب آن، ایجاد زمینه برای تجزیه جغرافیای ایران به واحدهای ناتوان و ناهمگون. از نگاه اسرائیل، ایران یکپارچه و مقتدر، تهدیدی پایدار برای منافع بلندمدت آن در منطقه است. اما ایران فروپاشیده و دچار گسست داخلی، نهتنها خطری نخواهد داشت بلکه میتواند بهعنوان بستری برای توسعه نفوذ ژئوپلیتیکی، امنیتی و اقتصادی تلآویو در منطقه عمل کند.
بر همین اساس، تمرکز اصلی عملیات روانی و راهبردهای براندازی نرم اسرائیل و آمریکا نه بر بمباران مراکز نظامی یا ترور مسئولان سیاسی، بلکه بر تغییر ادراک عمومی مردم ایران نسبت به هویت ملی، انسجام اجتماعی و تعلق سرزمینی است. دشمن بهخوبی میداند که سلاح راهبردی ایران در برابر تمامی تهدیدات، همگرایی ملی و حس تعلق به سرزمین است؛ همانگونه که در واکنشهای مردمی و انسجام کمنظیر در ۱۲ روز اخیر بهوضوح نمایان شد.
در نتیجه، باید تأکید کرد که رمز ناکامسازی راهبرد دشمن، نه صرفاً در توسعه تجهیزات نظامی یا گسترش دیپلماسی منطقهای، بلکه در تقویت انسجام ملی، صیانت از هویت ایرانی-اسلامی و بازتولید مستمر احساس تعلق به سرزمین مادری است. هرگونه سستی در این حوزه، راه را برای تحقق سناریوهای تجزیهطلبانه و تخریبگر باز خواهد کرد.
پاسخ راهبردی ایران باید فراتر از بازدارندگی نظامی باشد؛ حفظ هویت ملی، انسجام اجتماعی و درک دقیق از ماهیت تهدید، مؤلفههای اصلی امنیت پایدار در برابر رژیم صهیونیستیاند. ایران، بهشرط حفظ این مؤلفهها، از بزرگترین تهدید راهبردی دشمن، به نقطه شکست تمامعیار پروژههای منطقهای اسرائیل تبدیل خواهد شد.
بیان سخنانی که مستقیم یا غیرمستقیم، انسجام و همبستگی ملی را تضعیف یا تمسخر کند بیشک بازیکردن در زمین دشمن است. سیاسیون و خصوصا افرادی که دسترسی به آنتن و تریبون دارند باید از ادبیات واگرا و وفاقستیز پرهیز کنند و بر تجربهی شگرف وحدت ملی را در خلال جنگ 12 روزه،خدشه وارد نکنند.