نورنیوز - گروه بینالملل: با آغاز حملات نظامی رژیم صهیونیستی به جمهوری اسلامی ایران و ورود علنی آمریکا به این منازعه، سطح تنشها در منطقه به نقطهای بیسابقه رسیده است. بررسی چگونگی حمایت دولت آمریکا از این درگیری، بهویژه در دوره دونالد ترامپ، میتواند تصویری روشنتر از پایداری یا ناپایداری آتشبسها بهدست دهد.
گزارش ارائه شده با استناد به گفتوگوی آیزاک چوتینر از نشریه نیویورکر با آرون دیوید میلر، تحلیلگر باسابقه آمریکایی و کارشناس بنیاد کارنگی، تلاش دارد ابعاد راهبردی، روانشناختی و سیاسی رفتار آمریکا در این بحران را آشکار کند.
دولت ترامپ، اسرائیل و چرخه ناخواسته درگیری
به گفته میلر، گرچه ترامپ شخصاً تمایلی به ورود به جنگی تمامعیار با ایران نداشت، اما فاقد راهبردی مشخص برای مهار این بحران بود. نتیجه آن شد که واشنگتن عملاً به سمت مداخلهای تدریجی کشیده شد. استقرار تجهیزات پیشرفتهای همچون جنگندههای F-35 و سامانههای دفاع موشکی، به همراه بمبافکنهای B-2 و پشتیبانی اطلاعاتی از تلآویو، نشاندهنده تعهد عملی آمریکا به راهبرد مهار ایران است. حمایت سیاسی تمامقد ترامپ از نتانیاهو، باوجود مخالفتهای داخلی، به تعمیق این نقش دامن زد. او کوشید تا با نمایش قاطعیت و همراهی بیقید و شرط، هم وجهه خود را حفظ کند و هم قدرت رهبریاش را در عرصه جهانی به رخ بکشد.
تردید، محاصره یا همراهی؛ نقش دوگانه ترامپ در بحران
میلر معتقد است سیاست خارجی ترامپ بیش از آنکه مبتنی بر منافع بلندمدت باشد، از نگرانیهای لحظهای و ملاحظات وجهه شخصی تأثیر میپذیرد. هرچند روزنامه نیویورکتایمز از حالت «محاصره سیاسی» دولت آمریکا در برابر حملات اسرائیل سخن گفت، شواهد نشان میدهد که ترامپ میتوانست عملیات را به تأخیر اندازد یا برای دیپلماسی زمان بخرد. اما چنین تصمیمی نگرفت. این عدم تمایل، بیش از آنکه ناشی از ناتوانی باشد، ریشه در انتخاب سیاسی داشت. ترامپ بهرغم آگاهی از مخاطرات درگیری، با نوعی همراهی ضمنی، در مسیر سیاستهای تلآویو حرکت کرد و حتی در هدف قرار دادن تأسیسات فردو، به نقطهای بیبازگشت نزدیک شد.
بازدارندگی ایران و بنبست سناریوهای تغییر رژیم
به اعتقاد میلر، ایران با بهرهگیری از توان موشکی، تجربههای عملیاتی و موقعیت ژئوپلیتیک، ظرفیت پاسخ به هرگونه حمله را دارد. تجربه حمله به تأسیسات آرامکو در ۲۰۱۹ و احتمال هدف قرار دادن منافع آمریکا در منطقه، بخشی از این ظرفیت بازدارنده است. در عین حال، هیچیک از سه الگوی شناختهشده برای تغییر رژیم—چه از نوع مردمی، چه نظامی و چه اشغال مستقیم، در مورد ایران قابل پیادهسازی نیست. بنابراین، حتی حملات سنگین نیز منجر به نابودی برنامه هستهای یا تغییر ساختار سیاسی ایران نخواهد شد.
آتشبس ناپایدار؛ ابزار در راهبرد فشار حداکثری
از نگاه میلر، هدف اصلی نتانیاهو محدودسازی برنامه هستهای ایران نیست، بلکه هدف نهایی، تغییر ماهیت نظام سیاسی جمهوری اسلامی است. به همین دلیل، حتی اگر آتشبسهایی موقت میان طرفین برقرار شود، نمیتوان آن را پایان بحران یا کاهش خصومت تلقی کرد. بلکه این آتشبسها بخشی از بازی بزرگتری هستند که با هدف استمرار فشار و بیثباتسازی طراحی شدهاند. در این شرایط، تداوم بازدارندگی موشکی، بهرهبرداری هوشمندانه از فرصتهای دیپلماتیک و ایستادگی در برابر تهدیدات خارجی، کلید تضمین امنیت ملی و حفظ منافع استراتژیک ایران خواهد بود. آتشبس فعلی، اگرچه گامی بهظاهر آرامکننده است، اما بهتنهایی تضمینی برای صلح پایدار نیست و در سایه فقدان یک چارچوب دیپلماتیک واقعی، بیش از آنکه نتیجه اجماع باشد، حاصل توازن موقت تهدید است.