نورنیوز- گروه بینالملل: یکی از بزرگترین مشکلات سیاست امروز، حداقل در غرب، تمایل سیاستمداران به جداسازی همهچیز است. خوشبینها میگویند این نشان میدهد آنها تمامیتخواه نیستند. تا حدی درست است: هیتلر و استالین وجود حوزه خصوصی جدا از دولت را نمیپذیرفتند و معتقد بودند هر عمل فردی باید بر اساس تأثیرش بر “جامعه” سنجیده شود. آنها دیدگاهی ارگانیک داشتند که در آن انتخاب فردی معنایی نداشت و فقط گزینههای دولت تعیینکننده بود.
تمامیتخواهی و کنترل سبک زندگی
داستانی از ماههای آخر جنگ این را نشان میدهد: هیتلر پیشنهاد داد ارتش آلمان گیاهخوار شود و مکمل غذایی دریافت کند. اما وقتی یکی از افسرانش این رژیم را آزمایش کرد و سلامتیاش به وضوح بدتر شد، او از این ایده عقبنشینی کرد. چند سال پیشتر هم پیشنهاد ممنوعیت سیگار در ارتش را داد که ژنرالهایش با تلاش زیاد او را از آن منصرف کردند. برای ذهن تمامیتخواه، همهچیز به هم مرتبط است و در نهایت همهچیز به دولت ربط پیدا میکند؛ همانطور که موسولینی گفت: “همهچیز در دولت، هیچچیز خارج از دولت، هیچچیز علیه دولت.”
نظارت بر جزئیات، غفلت از مسائل کلان
تمسخر این طرز فکر آسان است، اما وسوسه کنترل غذا، نوشیدنی و عادات سیگار کشیدن مردم (به جز ماریجوانا که بویش در شهرهایی مثل واشنگتن دیسی آزاردهنده شده) در غرب همچنان قوی است. عجیبتر اینکه سیاستمدارانی که اینقدر به جزئیات زندگی شهروندان اهمیت میدهند، ظاهراً مسائل کلان را نمیبینند. مثلاً جمعیتشناسی: در آلمان، میانگین سنی در سال ۱۹۹۰ حدود ۳۶ سال بود، اما تا سال ۲۰۲۰ به ۴۴ سال رسید؛ افزایش هشتساله در یک نسل. اگر این روند ادامه یابد، در دو نسل، بیش از نیمی از آلمانیها بالای ۶۰ سال و نزدیک بازنشستگی خواهند بود. من فکر میکنم این زودتر هم رخ دهد، چون جوانان زیر ۴۰ سال تمایلی به تأمین هزینه بازنشستگی نیمی از جمعیت ندارند.
بحران جمعیتی و آینده اروپا
این وضعیت در سراسر اروپا مشابه است. نرخ زادوولد حتی به ۲.۱ فرزند برای حفظ جمعیت هم نزدیک نیست. مجارستان با صرف ۵.۵ درصد تولید ناخالص داخلی برای حمایت از خانواده، بهسختی به ۱.۵ فرزند به ازای هر زن میرسد. وضعیت تایوان (۱.۱۱) یا اوکراین (۱.۲۲) بدتر است، اما اروپا هم با این روند بهزودی در فهرست گونههای در خطر قرار میگیرد. تلاش اروپا برای افزایش بدهی جهت تقویت ارتش در حالی که مالیاتدهندگان و سربازان کافی در آینده نخواهد داشت، تقریباً بدبینانه به نظر میرسد. مضحکتر اینکه بروکسل فکر میکند میتواند مردان میانسال یا بازنشسته را برای دفاع از تایوان و اوکراین، کشورهایی با پایینترین نرخ زادوولد، به جنگ بفرستد. این ایده که جوانان اندک غرب باید برای آزادی این کشورها قربانی شوند، خندهدار است.
مهاجرت؛ راهکار یا بحران؟
تهاجم روسیه را محکوم میکنم و امیدوارم عقل در چین غالب شود، اما حتی بدون تهدید مسکو و پکن، تایوان و اوکراین بهخاطر کاهش جمعیت رو به زوالاند. روسیه و چین هم از نظر جمعیتی مشکل دارند، ولی از نقطه بهتری شروع میکنند. در جهانی که پیش رو داریم، انسانها کمیابترین منبع خواهند بود. اما فقط اعداد مهم نیستند، بلکه نحوه تعامل مردم هم اهمیت دارد. اروپای غربی آزمایش جایگزینی نوزادانی که نمیخواست با مهاجران غیرغربی را انجام داده است.
چالشهای اجتماعی مهاجران
حتی اگر این پیری جمعیت را حل کند، بعید است جوامع کارآمدی بسازد. اگر فرانتس ۲۱ساله حاضر به جنگیدن برای آلمان نباشد، آیا احمد ۲۱ساله خواهد بود؟ مطالعهای در سال ۲۰۰۶ نشان داد تا سال ۲۰۵۱، اکثریت اتریشیهای زیر ۱۵ سال مسلمان خواهند بود. به سمتی میرویم که نیمی از جمعیت بازنشستگان بومی باشند که فکر میکنند مهاجران جوان فقط برای تأمین بازنشستگیشان آمدهاند. همبستگی اجتماعی نیازمند تاریخ مشترک و تعهد به گذشته و آینده است؛ چیزی که اکثر مهاجران غیرغربی ندارند و علاقهای هم به تأمین بدهیها یا جنگهای اروپا نشان نمیدهند.
سناریوی بدبینانه اروپا
بدتر اینکه، با روند فعلی مهاجرت، آلمانیهای دارای پاسپورت در جبههها میمیرند، در حالی که مهاجران در عقب میمانند و اغلب از سیستمهای رفاهی استفاده میکنند که توسط کسانی که به جنگ فراخوانده شدهاند، خالی شده است. شاید این بدبینانهترین سناریو باشد و همهچیز اینقدر وخیم نشود، اما چیزی شبیه به این رخ خواهد داد. مردم اروپا در حال محو شدناند و کسی دربارهاش حرف نمیزند یا طوری رفتار نمیکند که انگار این واقعیت نیست. نمیتوان برای همیشه از مواجهه با حقیقت فرار کرد؛ هرچه بیشتر به تعویق بیندازید، دردناکتر خواهد بود.