×
سیاسی
شناسه خبر : 265300
تاریخ انتشار :

محمدجواد روح:

راهبردی از سر ناچاری

نزدیک به دو سال از صدور بیانیه 110نفره‌ در آستانه انتخابات مجلس دوازدهم با عنوان «روزنه بگشاییم» می‌گذرد؛ بیانیه‌ای که امضاکنندگان آن به‌عنوان «روزنه‌گشایان» در فضای سیاسی شناخته شدند و در این مدت، حضور و کنشگری آنان در فضای سیاسی با انتقادها و واکنش‌های زیادی به‌ویژه در بین نیروها و فعالان اصلاح‌طلب مواجه بوده است.

نورنیوز- گروه سیاسی: هرچند در انتخابات ریاست‌جمهوری سیزدهم، برخلاف انتخابات مجلس دوازدهم، عملاً همه طیف‌ها و نیروهای اصلاح‌طلب در انتخابات مشارکت کردند و به‌نوعی، با همان راهبرد پیشنهادی روزنه‌گشایان همراه شدند؛ اما هنوز هم، به نظر می‌رسد اختلافات مبنایی درباره نسبت روزنه‌گشایی با سایر نیروهای سیاسی به‌ویژه اصلاح‌طلبان تصویر و تصور می‌شود.

محمدجواد روح، سردبیر روزنامه هم‌میهن و از امضا‌کنندگان بیانیه 110امضایی (مورخ 24بهمن 1402)، اما اعتقادی به تعارض راهبرد اصلاح‌طلبی و روزنه‌گشایی ندارد. او که همان زمان نیز در مطلبی که به‌عنوان تیتر اول روزنامه «هم‌میهن» منتشر شد، گفته بود: «دوم‌خرداد هم روزنه‌گشایی بود»؛ هفته گذشته در گروه تلگرامی «گفت‌وشنود» کوشید مبانی نظری روزنه‌گشایی و نسبت آن با تحولات داخلی و خارجی کشور را تبیین کند.

روح در این گفتار، معتقد است روزنه‌گشایی را نه به‌عنوان راهبردی بدیل اصلاح‌طلبی، بلکه به‌عنوان راهبردی ناگزیر در مناسبات سیاست داخلی (و نیز سیاست خارجی) باید در نظر گرفت و در این جهت، به زیست روزمره شهروندان در شرایط بحران استناد می‌کند. این گفتار به شکل ویراسته و تکمیل‌شده، طی دو قسمت منتشر می‌شود.

 ابهام‌آفرینی دوسویه

برای آغاز بحث، یک سوال مقدماتی طرح می‎کنم و آن، اینکه: «چرا بحث بر سر روزنه‌گشایی مهم است؟» از دو جهت می‎توان به این سوال پاسخ داد. اول اینکه، به‌رغم آن متن 110امضایی که در 24بهمن1402 منتشر شد و به‌رغم بحث‎های زیادی که تقریباً در این دو سال مطرح شده است؛ هنوز تصاویر مغشوش و متنوعی هم از سوی منتقدان و هم حامیان روزنه‌گشایی درباره این مفهوم یا راهبرد وجود دارد. منتقدان روزنه‌گشایی عمدتاً این تصویر را خیلی دم‌دستی تعریف کرده‎اند. مثلاً خانم آذر منصوری اخیراً گفته است که روزنه‌گشایان کسانی هستند که می‎گویند به هر قیمتی باید در انتخابات شرکت کنیم حتی اگر همه ردصلاحیت شده باشند یا بحث‎های مشابه آن که در قالب گزاره‌ها و گاه اتهاماتی، کم‌وبیش در سطوح مختلف جریان اصلاحات مطرح می‎شود.

از آن سو، به نظرمی‌رسد برخی از روزنه‌گشایان هم، با مواضع و صحبت‎هایی که در این مدت و به‌ویژه بعد از جنگ 12روزه داشتند، این تصویر منفی را تشدید کرده‌اند. این طیف از روزنه‌گشایان، اگر خوشبینانه ببینیم به دلایل و توجیهات امنیتی و شرایط سخت کشور مدام از همسویی مبنایی‎شان با اصلاحات دور شدند و نه‌فقط از لحاظ راهبردی بلکه از نظر مبنایی و در سطح ارزش‎ها و نگرش‌ها دچار تغییرات جدی شده‌اند. این مواضع باعث شده که نگاه بدبینانه به اصل روزنه‌گشایی (که من آن را به‌عنوان یک راهبرد می‌دانم و نه یک ایدئولوژی یا جریان سیاسی مجزای از اصلاح‌طلبی) منفی‌تر شود و این گفتمان تضعیف شود. به عبارتی، از هر دو سوی منتقدان و مؤلفان، به نظر می‌رسد «روزنه‌گشایی» دچار ابهاماتی است که جا دارد روی آن بحث‎ شود که اگر قرار است این گفتمان مؤثر باشد، چگونه باید باشد؟

جریان‌شناسی بحث

 فاشیسم دوسویه

روزنه‌گشایی از یک منظر دیگر هم مهم است و آن هم از لحاظ جامعه‌شناسی سیاسی است. در سال‌های اخیر به‌ویژه از 1400 به‌این‌سو، شاهد تقویت دوگرایش در پوزیسیون و اپوزیسیون هستیم. گرایش نخست (در سطح پوزیسیون)، همان خالص‌سازی و انسدادگرایی است که روزبه‌روز تقویت شده و دایره تسلط و سیطره‎اش بر قدرت سیاسی و نهادهای اقتصادی پیدا و پنهان افزایش یافته است. سیطره این گرایش در دولت قبل و مجلس و نهادهای دولتی و حتی غیردولتی مانند کانون وکلا، اتاق‎های بازرگانی، اصناف و حتی سبک زندگی که اوجش 1401 بود و... گسترده‌تر از همیشه شد. به عبارتی، جریان مسلط در مقطع 1400 تا 1403 تلاش داشت «خالص‌سازی در قدرت» را به «یکسان‌سازی در جامعه» (که به عبارت دقیق‌تر، همان فاشیسم است) ارتقا دهد.

شاید این جریان از 1403 تضعیف شد و حداقل در سطح عالی سیاسی به حاشیه رفت. البته، در نهادهای مختلفی مانند صداوسیما، ستاد امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر و مجلس دوازدهم، این نیروها اگر نگوییم مسلط اما همچنان قدرتمند هستند. گرایش دوم (در سطح اپوزیسیون)، تقویت جریان براندازی و دگرگون‌طلبی است که اوج قدرت‌نمایی و تلاش آن در سال 1401 بود که هرچند نه از حیث سازماندهی و نه از حیث رهبری نتوانست کاری انجام دهد (و به‌زعم خود، «انقلاب ملی» را صورت دهد)، اما همچنان در سطح رسانه‌ها و کنشگری‌های سیاسی، ادعای چنین تغییری را دارد و از منظر براندازی، به نیروهایی که وجهه‎ انسانی‎تر، دموکراتیک‎تر و میانه‌روتر از جمهوری اسلامی و نظام سیاسی ارائه می‌دهند، مدام حمله می‌کند و در جهت تضعیف نیروهای میانه‌رو (و به قول خودشان: «وسط‌باز») برمی‌آید.

این رویکرد اپوزیسیون برانداز، فقط در سطح سیاسی نیست؛ بلکه در سطح هنرمندان، در سطح مجامع و جوانان و... هم وجود دارد. یعنی، هر کسی را که تا حدی بخواهد نظم سیاسی موجود را به رسمیت بشناسد مورد حمله قرار می‎دهد و از سوی این جریان نفی می‎شود. نمونه‎ اخیر آن، همین قضیه شروین حاجی‌پور است که نشان می‌دهد راست افراطی اپوزیسیون نیز، همچون راست افراطی پوزیسیون به دنبال نوعی یکسان‌سازی اجتماعی (فاشیسم) است و جالب آنکه، هر دو طیف هم برای توجیه رفتار خود، به «ضرورت انقلابی» اشاره می‌کنند؛ یکی از ضرورت یکسان‌سازی با هدف حفظ و تداوم ارزش‌های انقلاب 1357 می‌گوید و دیگری، از ضرورت یکسان‌سازی برای شکل دادن انقلاب یا تغییر کلان در زمانه کنونی.

از منظر روزنه‌گشایی (و البته، منافع ملی و نیز حقوق و آزادی‌های بشری)، هر دوی این گرایش‌ها بیراهه است، ضمن آنکه در شرایط جامعه متکثر و متنوع ایران قابلیت تسلط ندارند؛ چنانچه دیدیم نه در دولت رئیسی این یکسان‌سازی مطلوب خالص‌سازان به نتیجه رسید و نه در اعتراضات ۱۴۰۱، آن یکسان‌سازی مطلوب براندازان به نتیجه رسید و اعتراضات اجتماعی به مرحله انقلاب سیاسی ارتقا نیافت. بااین‌حال، همچنان هر دو گرایش، نیروها و جریان‌هایی مدعی هستند، هر دو تریبون‌های گسترده و امکانات مالی دارند، در فضای مجازی فضاسازی مختلف انجام می‌دهند و هر دو سعی دارند گفتمان‎های میانه را تضعیف کنند.

سه مفهوم  روزنه‌جویی، امیدآفرینی و وارونه‌نمایی

از سوی دیگر، «روزنه‌گشایی» در ذات خود از آن جهت مهم است که مبنائاً از «راه» می‎گوید. روزنه‌گشایی از این منظر که از راه (یا بهتر است بگوییم از «جست‌وجوی راه» می‌‎گوید) حائز اهمیت است. به عبارتی، روزنه‌گشایی بیش از آنکه ادعای گشودن داشته باشد، ادعای جستن دارد و شاید اصطلاح «روزنه‌جویی» برای تبیین آن دقیق‌تر باشد. از این جهت، روزنه‌گشایی از منظری کلان، نسبت وثیقی با امیدآفرینی دارد؛ البته با این ملاحظه که امیدآفرینی بر دو نوع است. یکی، امیدآفرینی مبتنی و متکی بر «وارونه‌نمایی امر واقع» است. وارونه‌نمایی می‌کوشد شرایط فعلی ایران (چه در داخل و چه در خارج و شرایط اقتصادی) را به نحوی دیگر نشان می‎دهد و این وارونه‌سازی را با عنوان امیدآفرینی توجیه می‌کند.

ما این رویکرد را به شکلی آشکار، در گفتمان رسمی، سخنان مقامات عالی، گزارش‌ها و سیاست کلی صداوسیما و رسانه‎های همسوی آن می‎بینیم. گفتارها و تصویرسازی این طیف، مصداق بارز وارونه‌نمایی است. پیش از این، در یادداشتی با عنوان «امنیت روانی یا روان امنیتی» این موضوع را تشریح کردم که اگر برخی رسانه‌ها یا فعالان سیاسی مطلبی یا جمله‌ای غیرواقع و غیرمستند در یک مقاله یا سخنرانی یا پیامی در فضای مجازی می‎گویند و سریع احضار و تفهیم اتهام می‌شوند؛ به طریق اولی، اتهام و جرم مقامات و رسانه‌هایی که واقعیت کشور را وارونه نشان می‎دهند یا وارونه می‌بینند، بسیار بیشتر و سنگین‌تر است.

وارونه‌سازان، ازیک‌سو، در سطح رسانه با تبلیغات گسترده و پرهزینه تلاش می‎کنند جامعه را به پذیرش تصاویر وارونه خود وادارند (که چون عموم مردم واقعیت را لمس می‌کنند، آن تصویرسازی‌ها را نمی‌پذیرند و حتی با آن می‌ستیزند) و از سوی دیگر، در سطح بالاتر و برای مسئولان کشور این وارونه‌نمایی را انجام می‌دهند و می‌کوشند با تصویرسازی وارونه خود، بر مسیر تصمیم‌سازی تاثیر گذارند (یک نمونه روشن آن، ماجرای «زمستان سخت اروپا» و امید بستن به روسیه و تحولات جنگ اوکراین بود که فرصت احیای برجام و رفع تحریم‌ها در دولت رئیسی را از کشور گرفت). اگر دستگاه‌های قضایی و امنیتی واقعاً نگران منافع ملی کشور هستند، باید بیش از هرچیز با این وارونه‌سازان برخورد کنند که گرچه در سطح جامعه حنای‌شان رنگی ندارد، اما متاسفانه نفوذ زیادی در سطح قدرت دارند و تصمیم‌سازی‌های آنان، بسترساز تصمیم‌گیری‌های خسارت‌بار از سوی نظام سیاسی می‌شود.

تبعات منفی رویکرد «امیدآفرینی مبتنی بر وارونه‌سازی» بسیار گسترده است و اگر واقعاً قرار باشد با افراد و رسانه‌ها تحت‌عنوان نشر اکاذیب یا تشویش اذهان عمومی برخورد شود، متهمان اصلی و ردیف اول باید وارونه‌سازان و وارونه‌بینان باشند. رویکرد دوم به امیدآفرینی، همان «روزنه‌جویی» است که معتقد است در هر شرایطی بالاخره باید راهی جست و حتی شده سر به سنگ زد تا موجودیت و عاملیت خود را به هر شکلی که هست، نشان دهیم. طبیعتاً هر چه شرایط سخت‌تر شود و از زوایای مختلف زیستی، اقتصادی، امنیتی و معیشتی دچار تنگنا شویم، این روزنه‌جویی و امید داشتن به جستن و گشودن روزنه‌ها دشوارتر می‌شود؛ اما در تحلیل نهایی، باز هم راهی جزهمین روزنه‌جویی نیست.

روزنه‌گشایی در سه سطح  سیاست داخلی، سیاست خارجی، زندگی روزمره

برای آنکه جایگاه راهبردی روزنه‌گشایی روشن شود و مشخص کنم که پرداختن به این موضوع، امری سانتی‌مانتال و لوکس نیست؛ در اینجا تصویری از جایگاه این راهبرد روزنه‌گشایی در سه سطح زندگی روزمره، سیاست داخلی و سیاست خارجی ارائه می‎دهم تا روشن شود که روزنه‌گشایی صرفاً یک کنش انتخاباتی از سوی یک جمع نبوده و نیست؛ بلکه به معنای دقیق کلمه، «یک راهکار لاجرم» و «کنشی از سر ناچاری» است که طی آن، فرد یا نیروی سیاسی و یا نظام سیاسی چه در زندگی روزمره، چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی ناچار به اتخاذ و در پیش گرفتن راهبرد روزنه‌گشایی است. 

الف/ در سطح زندگی روزمره: در جریان اعتراضات 1398 و 1401 و شاید حتی قبل از آن، دو استاد بزرگوار جامعه‌شناسی و افکارسنجی عبارت‌هایی را برساخته بودند که خیلی دقیق بود. یکی اصطلاح «انسان بی‌پناه» بود که عباس عبدی برای تبیین وضعیت شهروندان ایرانی از سال‌ها پیش مورد استفاده قرار می‌دهد و اصطلاح دیگر «شهروند عاصی» است که دکتر محسن گودرزی از سال 1398 به بعد و در تحلیل جنبشی که شکل گرفت، از آن استفاده کرد. اگر دقت کنیم به اینکه «شهروند عاصی» در زندگی عادی چگونه به وجود می‎آید، می‌بینیم که این دو اصطلاح با هم پیوند دارند. وقتی انسانی بی‌پناه باشد و هیچ نهادی را نمی‌بیند که از او حمایت می‌کند و خودش را در برابر یک فشار افسارگسیخته چه در بُعد اقتصادی، چه در بُعد امنیتی و چه در بُعد اجتماعی و آزادی‎هایش و... می‌بیند؛ غریزتاً و طبیعتاً در قبال این وضعیت، واکنش نشان می‌دهد. نتیجه طبیعی این بی‌پناهی یا عصیان است و یا انفعال ناشی از رادیکالیسم. انسان بی‌پناه در هر دو حال، ناراضی و خشمگین است. به همین جهت، در سطح زندگی روزمره و شهروندان عادی می‌بینیم که افراد در شرایط بی‌پناهی (و به عبارت دقیق‌تر: «تشدید بی‌پناهی») عصیان می‎کنند، ووندالیسم در پیش می‎گیرند و کارهای مخرب مختلف حتی زورگیری، دزدی و... را هم ممکن است در پیش بگیرند. یا اینکه چون می‌بینند در برابر این تهدیدها و فشارهای مستمر کاری نمی‌توانند صورت دهند و یا اینکه از عصیان خود حاصلی ندیده‌اند، به سمت انفعال و انزوا می‌روند و در این مسیر، ممکن است به سمت اعتیاد، افسردگی، خودکشی و... کشیده شوند.

ب/ در سطح سیاست داخلی: این فقط انسان عادی نیست که در یک شرایط بی‎پناهی در دام عصیان یا انفعال می‎افتد. نیروی سیاسی هم همینطور است. ما در سیاست داخلی نیروهایی داریم که به دنبال بهبود وضع ایران و برابرتر شدن مناسبات و اصلاح وضع موجود وبه‌طور کلی، به دنبال تغییر هستند؛ اما با گذشت زمان، احساس بی‌پناهی سیاسی-امنیتی می‌کنند. آنها با گذر زمان و تجربه‌های مختلف دیده‌اند که ساختار و نهاد سیاست نه‌تنها از خواست آنان برای تغییر رویه‌ها و اصلاح و بهبود امور دفاع و حمایت نمی‌کند؛ بلکه با هر ابزار مختلف امنیتی، سیاسی، قضایی و گزینشی (ردصلاحیت‌ها، حذف‌ها، فیلترها و انحلال‌ها) مانع می‎شود که این حرکت تغییرخواهانه پیش رود و مهمتر آنکه آن را تثبیت کند. «تثبیت مسیر تغییر» برای یک نیروی سیاسی، مهمتر از دستیابی به یک پیروزی هرچند بزرگ و چشمگیر اما مقطعی است. ممکن است که یک نیروی تغییرخواه در انتخاباتی مثل دوم‌خرداد 1376 پیروزی بزرگی کسب کند و یا اعتراضی به بزرگی راهپیمایی سکوت 25 خرداد 1388 برگزار کند یا نمازجمعه بزرگی مانند نمازجمعه هاشمی در تابستان 1388 را شکل دهد.

این رخدادها، تک‌تک اتفاقات مهمی هستند؛ اما در نگاهی کلان، جرقه‎های مقطعی و پازلی تکه‌تکه و جدا از هم هستند که نمی‌توانند و نتوانستند تبدیل به یک روند تثبیت‌شده تغییرخواهی شوند و تصویری کلان و منسجم را شکل دهند. در واقع، تثبیت رویکرد تغییرخواهی در چارچوب سیستم سیاسی است که می‎تواند احساس پناه به نیروی سیاسی و طبیعتاً به شهروندانی که حامیان تغییر هستند، بدهد. ما نه فقط شاهد چنین وضعیتی نیستیم؛ بلکه آشکارا یک تبعیض سیستماتیک را می‌بینیم. یک نیروی اصلاح‌طلب که از جوانی خود علاقه‌مند به آقای خاتمی و خواهان اصلاحات بوده، می‌بیند طی نزدیک به سه دهه انواع فشارها، برخوردها و محدودیت‌ها را متحمل شده و انواع هزینه‌ها را پرداخته است، اما اکنون در اواخر میانسالی نه‌فقط نشانه‌ای از تحقق اهداف و آرمان‌ها و تثبیت مسیر تغییرخواهی و بهبود امور را شاهد نیست و نه‌فقط همه شاخص‌های اقتصادی، داخلی و خارجی کشور بسیار بدتر از سه دهه قبل است؛ بلکه نه خودش به‌عنوان فرد دارای حداقل ثبات و امنیت شغلی و جایگاه اجتماعی و حتی یک زندگی معمولی است و نه چشم‌اندازی وجود دارد که نیروی سیاسی که او را حمایت و نمایندگی می‌کند، از وضعیت معلق و بلاتکلیف و (به قول سعید حجاریان) «بی‌آرمان» نجات یابد.

این درحالی است که در سمت مقابل، رادیکال‌ترین و تندروترین نیروهای راست که خود را وفاداران و حامیان و پای‌داران به نظام و انقلاب می‌خوانند، احساس می‎کنند نظام پناه و حامی آنهاست؛ چراکه حتی در بدترین شرایط سیاسی که رئیس‌جمهوری چون خاتمی با 20 میلیون رای بر سر کار بود، بدنه محافظه‌کار و حتی تندرو جناح راست جایگاه خودشان را داشتند، امنیت و معیشت و تریبون و رسانه‎شان را داشتند و حداکثر اتفاقی که برایشان می‌افتد این است که پس از یک شکست انتخاباتی، از دولت یا شهرداری یا مجلس به صداوسیما و ستاد اجرایی فرمان امام و بنیاد مستضعفان و سپاه و شورای نگهبان و... می‎روند که بعضاً از دولت هم، منابع و اختیارات بیشتری دارند. این درحالی است که نیروهای حامی تغییر حتی وقتی دولت و مجلس را در اختیار دارند، مشخص نیست بتوانند حداقلی از ثبات کاری، شغلی و علمی یعنی نیازهای بدیهی زندگی خود را به دست آورند. کمااینکه در همین دولت دیدیم فردی مانند آقای ظریف که آنقدر در جریان انتخابات شاخص و مؤثر بود؛ بیرون گذاشتند.

از نگاهی کلان، بیرون گذاشتن ظریف از دولت، بیرون گذاشتن یک نفر نبود. بلکه نشانه آشکاری از نبود امکان ورود به سیستم برای بخش مهمی از نخبگان پیر و جوان بود. این رفتار، آن حس بی‌پناهی را برای آنان که به خاطر علاقه به ظریف و با پذیرفتن نظر و راهبرد پیشنهادی او و یا به هر دلیل دیگر در این انتخابات حضور پیدا کردند و رای دادند؛ تشدید می‎کند. خروجی این احساس بی‌پناهی سیاسی-امنیتی چیست؟ طبیعی است که این نیروها و این افراد به سمت عصیان، به سمت براندازی‌خواهی یا حداقل گذارطلبی بروند. مواضع و لحن شخصیتی مانند آقای تاج‌زاده (که البته نسبت به خیلی افراد و میانگین جامعه ما معتدل است) که از روز اول اینگونه نبود؛ اما وقتی می‎بیند که در چارچوب این ساختار در چارچوب این وضع موجود پناهی برای نیروی تغییرخواه نیست، مجبور می‎شود کلیت سیستم و حتی سوابق خود را نقد کند یا بگوید باید به سمت این تغییرات و اصلاحات ساختاری رفت.

بنابراین، اینکه احساس بی‌پناهی سیاسی-امنیتی هم نهایتاً منجر به رادیکالیسم شود و برخی را به عصیان وادارد و برخی دیگران را به انفعال بکشاند، طبیعی و بدیهی است. ما امروز شخصیت‌های سیاسی مؤثر زیادی را می‌توانیم نام ببریم که از وضع موجود ناراضی هستند و چون پناه و چشم‌اندازی در نهاد سیاست نمی‌بینند، سیاست را کنار گذاشته‌اند و خانه‌نشین و منزوی و منفعل و بی‌عمل شده‌اند. همانطور که جنبش دانشجویی الان با دهه ۷۰ و ۸۰ قابل‌مقایسه نیست. اصلاً جنبشی در کار نیست، مرگ است. من بسیاری از مواضع دفتر تحکیم آن زمان را نقد می‎کنم؛ اما به‌هرحال، جنبش دانشجویی در آن زمان، تلاش و کنش و تاثیر داشت. اما امروز در دانشگاه‌ها، با آنکه خشم و نارضایتی وجود دارد، اما به انفعال رسیده است؛ چون دانشجوی امروزی، دانشگاه امروزی، استاد امروزی با خود می‎گوید در این چارچوب چرا باید فعالیت و کنشگری کنم وقتی پناهی وجود ندارد و امکان تغییر و اصلاحی وجود ندارد؟

در واقع، این رادیکالیسم و عصیان امروز حاصل و خروجی حداقل یک ربع قرن تجربه است؛ دوره‌ای که بعد از آن دوم خرداد پرامید اتفاق افتاد. اکثریت قریب‌به‌اتفاق جامعه آمدند و برای بهبود وضعیت با امید و پشتکار و شور و نشاط، مشارکت سیاسی کردند؛ اما همه آن امیدها گویی نقش بر آب شد. نیروهای سیاسی بهبودخواه و تغییرخواه به این نتیجه رسیدند در برابر نابرابری سیاسی سیستماتیک و تبعیض‌آمیزی که وجود دارد، عملاً پناهی ندارند. نه نهادهای داخلی، نه نهادهای بین‎المللی، نه اعتراضات و بیانیه‎های سیاسی و نه تجمعات و تحصن‎ها و تظاهرات (که در انتخابات مجلس هفتم و سال ۸۸ امتحان شد)، نتوانست پناهی برای احقاق حق این نیروها باشد و حداقلی از ثبات و تثبیت مسیر تغییرخواهی را فراهم کند. در نتیجه، بسیاری از فعالان سیاسی اصلاح‌طلب به جریان‌های عاصی تبدیل شدند، گفتمان‌شان نسبت به سیستم تند شد و حتی برخی گرایش به براندازی پیدا کردند و یا انفعال ناشی از رادیکالیسم برای آنها اتفاق افتاد.

ج/ در سطح سیاست خارجی: علاوه بر دو سطحی که بحث زندگی روزمره شهروندان و سطح سیاست داخلی بود و به نیروهای سیاسی تغییرخواه مربوط می‎شد، در سطح نظام بین‌الملل هم می‌توان این عصیان و رادیکالیسم ناشی از بی‌پناهی را دید که تاثیرات خود را بر سیاست خارجی ایران بر جای گذاشته است. در واقع، در نظام بین‌الملل واقعاً موجود کشورهای ضعیف‌تر و حاشیه‌ای چون ایران دچار نوعی بی‌پناهی هستند. نه سازمان ملل، نه تعهدات و توافقاتی از قبیل برجام، نه مذاکرات و ازآن‌سو هم طبیعتاً ابزارهای نظامی و تسلیحاتی نمی‌توانند پناهی برای یک کشور ضعیف باشد. ممکن است در مقطع کوتاهی مثل همین جنگ اخیر با توجه به ضرورت هر کشوری نیروهای آفندی و پدافندی از امنیت کشور دفاع کنند؛ اما در بلندمدت نمی‌توان اداره کشور را متکی بر نگاه و رویکرد نظامی و میلیتاریستی کرد.

این مانند همان جمله معروف است که می‎گوید: «بر سر نیزه نتوان نشست»؛ یعنی، حکومت مبتنی بر ابزارهای نظامی و امنیتی قابل تداوم نیست. کشور صرفاً با اتکا به نیروی نظامی درحالی‌که دچار تحریم، انزوا و فرو ریختن زیرساخت‌ها حتی در حد مسائل روزمره مثل آب و برق شهروندان هست، نمی‎تواند مسیرش را تداوم بخشد. اینجا بحث شعار سیاسی و ایدئولوژیک هم نیست که کسی با جمهوری اسلامی در تضاد باشد و سرنگونی آن را بخواهد که چنین حرفی بزند. این، یک واقعیت عینی است. شرایط کشور و نه‌فقط نظام سیاسی، شبیه برفی است که در آفتاب تموز آب می‎شود. امروز روشن است که همه زیرساخت‎ها و امکانات کشور درحال فرو ریختن است. از یک طرف، منابع و درآمدهای دولت سال‌به‌سال و با تشدید تحریم‌ها و کاهش ارتباطات خارجی کاهش پیدا می‎کند و از سوی دیگر، به خاطر فرسوده بودن زیرساخت‌ها، هزینه جاری و روزمره سیستم برای حفظ وضع موجود (و نه حتی توسعه و بهبود آن) افزایش پیدا می‎کند و مدام هزینه‌های دولت افزایش می‌یابد.

غیر از این، هزینه‌های مازاد و غیرمترقبه هم شکل می‌گیرد. چنان که در همین جنگ اخیر بخشی از توان دفاعی کشور و تجهیزاتی که داشت مصرف شد یا آسیب دید. بنابراین، حتی در همین حوزه نظامی هم، حتی اگر نخواهیم قوی‌تر شویم و در همان حد سابق هم بخواهیم تسلیحات و امکانات داشته باشیم، نیازمند هزینه بیشتر هستیم. در این شرایط، منابع دلاری کشور مگر چقدر است؟ تحریم‎ها هم که بعد از اسنپ‌بک تشدید شده است. کار به جایی رسیده که وزیر بهداشت می‌گوید برای تامین دارو ارز نداریم. همه چیز عیان است و شاید دیگر احتیاج به بیان هم نداشته باشد. این وضعیت، ناشی از بی‌پناهی و تنهایی ایران در نظام بین‌الملل موجود است. نظام بین‌الملل البته همواره نابرابر و تبعیض‌آمیز بوده است. از قدیم هم گفته می‎شد مبنای نظام بین‌الملل بر اساس توازن قوا و قانون جنگل است. اما به نظر می‌رسد بعد از ۱۱سپتامبر 2001 این وضعیت تشدید شد و بعد از هفت اکتبر2023 به اوج خود رسید.

فرصت‌جویی نتانیاهو و بعد هم بازگشت ترامپ به کاخ‌سفید این نابرابری و تبعیض بین‌الملل را تشدید کرد. البته، مسئله فقط هم ترامپ و نتانیاهو و یا به قدرت رسیدن راست‌های افراطی بعضاً در کشورهای اروپایی و اخیراً آمریکای جنوبی نیست. نیروهایی هم که ظاهراً ما آنها را متحد یا دوست خود می‎دانیم مثل اردوغان، شی‌جین‌پینگ، پوتین و... هم در واقع از این جهت با ترامپ و نتانیاهو همسویی دارند که همگی در جهت تضعیف و تعارض با نظم بین‌الملل لیبرال عمل می‌کنند که قبل از این تا حدی در حال شکل‌گیری بود و در عرصه بین‌الملل نوعی پناه حداقلی برای کشورهای ضعیف‌تر و حتی برای شهروندان این کشورها می‌توانست باشد. تعارض جدی ترامپ با مهاجران و کارهایی که انجام می‎دهد و نوعی بی‌سامانی و ناپایداری که برای نهادهای مهمی در حد اتحادیه اروپا یا معاهداتی در حد معاهده پاریس شکل گرفته، موجب می‎شود همه این نهادهای لیبرال به سمت بی‌ارزش شدن یا نابود شدن بروند.

روند موجود، در جهت تضعیف نهادگرایی حداقلی لیبرالی بود که به‌تدریج جهان بعد از جنگ جهانی دوم پیش گرفته بود. ما امروز حتی در مواجهه‌ ترامپ با مثلاً سران اتحادیه اروپا می‌بینیم که آنها را اصلاً به حساب نمی‎آورد درحالی‌که مثلاً برای دیدن شی‌جین‌پینگ یا برای دیدن یک چهره راست افراطی، نوعی اشتیاق درونی جدی حتی در رفتارها و زبان بدنش دیده می‎شود؛ زبان بدنی که می‌خواهد بگوید انگارسران آمریکا و چین و روسیه و راست‌های افراطی این‌سو و آن‌سوی دنیا با هم هم‌نظرتر هستند تا با آنهایی که بالاخره نماد نظم لیبرال هستند. چنان که بسیاری از تحلیلگران ارشد روابط بین‌الملل، از فروریختن اتحاد و نظم آنگلوساکسونی سخن می‌گویند. در واقع، با تقویت این گرایش‌های راست افراطی و گرایش‌های نهادگریز در سطح جهانی، کشوری چون ایران که مبنای آن بر اساس آنچه در انقلاب و گرایش‌های آن و حتی قبل از آن در دوره مصدق و جریان‎های ملی‌گرا، نوعی شورش و عصیانگری در قبال نظم موجود بوده است، در این وضع جدید که نظام بین‌الملل وحشی‌تر و راستگراتر می‎شود و نهادگریزی‎اش تقویت می‎شود؛ به سمت عصیان و رادیکالیسم بیشتر می‌رود.

در چنین زمانه و جهانی، دور از انتظار نیست که بخش زیادی از نخبگان و تصمیم‌گیران (و نیز مدعیان مقاومت)، به اینکه بیش از پیش خود را نیرویی عاصی در قبال نظم بین‎الملل موجود نشان دهند، گرایش پیدا کنند. در حال حاضر، فقط حسین شریعتمداری نیست که مثلاً می‎گوید از ان‌پی‌تی خارج شویم، بمب اتمی بسازیم یا تنگه هرمز را ببندیم، خیلی‌ها این را می‎گویند. برخی طرفداران ساخت بمب اتمی نیروهایی ملی هستند که از لحاظ مناسبات داخلی نسبتی هم با ساختار موجود ندارند؛ اما از ساخت بمب اتم حرف می‎زنند. چرا؟ چون که عصیان ناسیونالیسم ایرانی به خاطر این شرایط تشدید شده است. این عصیان نه‌تنها درون پوزیسیون تقویت شده؛ بلکه رگه‌های آن حتی در بخش‎هایی از اپوزیسیون هم دیده می‎شود. بسیاری می‌گویند این کشور که دارد نابود می‎شود، ما هم همه چیزی که داشتیم و نداشتیم پای هسته‎ای گذاشتیم، توافق کردیم، مذاکره کردیم آخرش به اینجا رسید که موشک زدند و وسط مذاکره هم جنگ کردند؛ پس چرا بمب اتم نداشته باشیم؟

یا همین اظهارات اخیر پزشکیان در رد مذاکره تحقیرآمیز، ناشی از همین وضعیت و فضای عصیان‌گری است. مجموعه این موارد نشان‌دهنده آن است که با آنکه بسیاری از این افراد و جریانات می‌دانند که اتخاذ چنین رویکردهای رادیکالی در قبال نظام بین‌الملل برای کشور مفید و مؤثر نیست؛ اما گویی از بی‌پناهی می‌خواهند فریاد کنند و حداقل دست به کاری بزنند و عصیان ایران را بروز دهند. ما مشابه چنین رفتاری را در داخل هم سراغ داریم. مثلاً در آبان سال۹۸، آن افرادی که به خیابان ریختند تاثیری نمی‎توانستند بر قیمت بنزین و تصمیم سران کشور بگذارند؛ اما می‎خواستند نارضایتی و عصبی بودن خود را بروز دهند.

در سیاست بین‌الملل هم همین است؛ یعنی بر اثر تشدید رفتارهای راستگرایانه در سطح جهان و تشدید فشارها و تهدیدهای بیرونی، گرایش‌های مبتنی بر عصیان (چه درون ساختار جمهوری اسلامی و چه در تقویت ناسیونالیسم رادیکال) تشدید می‎شود. البته، در کنار عصیان، گرایش به سمت انفعال مبتنی بر رادیکالیسم را نیز شاهد هستیم. وقتی ایرانی می‎بیند اسرائیل نسل‌کشی می‎کند، به دیگران حمله می‌کند و هیچ‌کس هیچ کاری با او ندارد و حداکثر چند راهپیمایی برگزار می‎شود که آن‌هم تاثیری بر مناسبات بین‌الملل ندارد، از آن طرف، وضعیت سوریه و لبنان و حتی عراق آن‌گونه است؛ تا جایی که وزیرخارجه لبنان و حتی برخی مواقع، مقامات افغانستان ایران را تحقیر می‎کنند؛ طبیعی است که خشمگین شود. این خشم و نارضایتی درونی اغلب ایرانیان است و ربطی به جمهوری اسلامی هم ندارد.

در اینجا، ناسیونالیسم ایرانی خشمگین می‎شود؛ اما در عمل، کاری هم نمی‎تواند بکند. همچون فردی که از وضعیت معیشت و زندگی روزمره خود ناراضی است و در پی انزوا و افسردگی به دام اعتیاد افتاده است. در سیاست خارجی هم، گویا بخشی از تصمیم‌گیرندگان و دستگاه دیپلماسی ما به اینجا رسیده‌اند که کاری نمی‎شود کرد. نه مذاکره، نه جنگ و نه هیچ کار دیگری. همین وضعیت پادرهوای متزلزل و معلق را باید تحمل کنیم تا ببینیم سرنوشت کشور چه می‎شود.

کار به جایی رسیده که وزیر خارجه کشور به جای آنکه مذاکرات جدی و مؤثر انجام دهد تا شاید کاری را پیش ببرد، به سفر استانی می‎رود. حتی در دولت احمدی‌نژاد هم چنین اتفاقی نیفتاد. یا آقای ولایتی در دولت آقای هاشمی به قول آن طرح جلد مجله «گل‌آقا» بالاخره یک بورکینافاسویی پیدا می‎کرد و آنجا می‎رفت. اما امروز به جایی رسیده‌ایم که وزیر امورخارجه به سفرهای استانی می‌رود. این، نمونه آشکار همان انفعال مبتنی بر رادیکالیسم است که الان دستگاه دیپلماسی ما درگیر آن شده است.


هم میهن
نظرات
آگهی تبلیغاتی

آخرین اخبار

گرانفروشی، کم‌فروشی و عدم درج قیمت پرتکرارترین تخلفات بازار
شمال‌شرق تهران لرزید؛ زمین‌لرزه 3.3 ریشتری در ارجمند
ایران نما | معرفی جاذبه های گردشگری شهرهای ایران‌(146) «چناران»
قتل نوجوان 16 ساله به دست پسر 14 ساله
میزان مصرف، عامل تعیین‌کننده محدودیت‌های برق در سال آینده
جزئیات وام 4 درصدی و کمک بلاعوض مسکن
روسیه از خاک بلاروس برای دور زدن پدافند اوکراین استفاده می‌کند
آمریکا بر اجرای مراسم جنجالی در بازی ایران و مصر پافشاری کرد
اقتصاد آمریکا به ترامپ نه گفت؛ روایت یک نظرسنجی جنجالی
کامبوج و تایلند دوباره توافق آتش‌بس امضا کردند
جریمه 200 هزار تومانی برای پلاک‌های فرد
کیفیت هوای تهران امروز 6 دی؛ ناسالم برای گروه‌های حساس
پادکست | داستان حضرت یونس از تاریکی ماهی تا نورتوبه:
150 کشته در غرق شدن کشتی در سواحل سنگال
شاخص آلودگی هوای اصفهان امروز شنبه 6 دی 1404
فراتر از ح.خ
ترامپ در آستانه دیدار با زلنسکی: داور نهایی صلح من هستم
تأثیر قطعی نمرات امتحانات نهایی یازدهمی‌ها در کنکور 1405
پیش بینی وضعیت آب و هوا خراسان رضوی فردا یکشنبه 7 دی 1404
آغاز درج نشان اهدای عضو روی گواهینامه رانندگی
ترافیک سنگین در مسیر تهران–کرج پس از واژگونی اتوبوس
مادورو: هدف آمریکا ثروت ونزوئلاست
قیمت خودرو داخلی و خارجی امروز شنبه 6 دی1404+ جدول
راهبردی از سر ناچاری
بارش برف و باران در جاده‌های 10 استان؛ انسداد 5 محور مواصلاتی
انتصاب نخستین زن هرمزگانی به ریاست دانشگاه
زلنسکی یکشنبه با ترامپ دیدار می‌کند
بازاندیشی در نسبت زندان مجازات و حکمرانی
انفجار نارضایتی در ارتش اشغالگر
مخالفت سودان با بازگشت نیروهای سازمان ملل
یک سال دیگر با فلسطین
بارش برف و باران در بیشتر مناطق کشور
فردا؛ پایان مهلت ثبت‌نام آزمون استخدامی دانشجوی مهارت‌آموز
برنامه مسابقات ورزشی امروز6 دی 1404+ جدول پخش
وضعیت آب و هوا امروز شنبه 6 دی 1404+ وضعیت استانها
فصل هوشیاری در برابر تروریسم داعش است
قند میوه و نوشابه سیستم ایمنی بدن را ضعیف می‌کند
عکس روز ناسا از یک مهمان میان‌ستاره‌ای
یک اشتباه تغذیه‌ای که پوست را پیر می‌کند
میکروپلاستیک‌ها؛ تهدید خاموشی که زمین و انسان را می‌بلعد
چاقی؛ معضل جهانی سبک زندگی ناسالم
طراحی هوشمند نانوذرات برای انتقال RNA
میان‌وعده‌های سالم؛ کلید هوش و انرژی کودکان
هشدار طوفان زمستانی برای نیویورک و نیوجرسی؛ لغو بیش از هزار پرواز تاکنون
مرحله دوم توافق غزه در بن‌بست؛ تداوم بحران انسانی و اختلاف نتانیاهو با حلقه ترامپ
پرسپولیس در دام هکرهای باشگاه الاهلی؟/ باشگاه اظهار بی‌اطلاعی کرد
ایران حمله تروریستی در مسجد امام علی سوریه را محکوم کرد
نقشه دولت برای مهار تب ارزی
قدردانی عراقچی از سپاه حفاظت هواپیمایی
مسکو: روابط با ایران وارد مرحله تازه‌ای شد