نورنیوز- گروه سیاسی: سخنان اخیر سردار حسین علایی، فرمانده پیشین نیروی دریایی سپاه و از صاحب نظران برجسته امور راهبردی ، درباره عملکرد دستگاههای اطلاعاتی کشور طی جنگ 12 روزه، از آن دست اظهاراتی است که در نگاه اول غریب، شگفتآور، و چه بسا غیرقابلباور به نظر میرسد. او با صراحت اعلام کرده است که ساختار اطلاعاتی کنونی ایران پاسخگوی نوع و سطح تهدیدات رژیم صهیونیستی نیست و نیاز به تجدید ساختار و تمرکز هدفمند دارد. به گفته این فرمانده سابق، یکی از مشکلات اساسی، همپوشانی ماموریتهای دو نهاد مهم، یعنی وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه است. هر دو دستگاه همزمان روی امنیت داخلی و مقابله با تهدیدات خارجی از جمله رژیم صهیونیستی متمرکز هستند؛ ترکیبی که به باور او، کارآمدی لازم را ایجاد نکرده است. علایی پیشنهاد میدهد یکی از این نهادها تمرکز کامل خود را صرفاً بر تهدیدات خارجی، بهویژه اسرائیل، بگذارد و نهاد دیگر مسئول امنیت داخلی باشد. او نبود تدابیر پیشگیرانه متناسب و مؤثر را مورد نقد قرار میدهد و به عنوان نمونه میگوید برخی اهداف اسرائیل، از جمله فرماندهان یا دانشمندان، در یک برج مسکونی مستقر بودند و همین مسئله امکان هدفگیری جمعی توسط مهاجم را فراهم ساخت.
منطق فهم یک تحلیل
اما این سخنان انتقادی را چگونه باید خواند و با چه منطقی باید تحلیل کرد تا به فهم نادرست و شتابزده از آنها گرفتار نشد. شک نیست که این تحلیل را باید درست و دقیق خواند تا درست و دقیق فهمیده شود. بیرون کشیدن این سخنان از زمینه راهبردیشان و تقلیل آنها به «اعتراف به ضعف» یا «تأیید روایت دشمن»، دقیقاً همان خطایی است که هم به امنیت ملی ضربه میزند و هم معنای واقعی هشدار را مخدوش میکند. واقعیت این است که علایی نگفته ایران فاقد «توان اطلاعاتی» است؛ او اساساً وارد این درک سادهانگارانه و شعارگرایانه نشده است. سخن او ناظر به سطحی عمیقتر از بحث است: تناسب «ساختار اطلاعاتی» با ماهیت تهدید. این تمایز، در ادبیات حرفهای اطلاعاتی، مرز میان «داشتن داده» و «تولید امنیت» است. در دستگاههای اطلاعاتی، موفقیت صرفاً به معنای نفوذ، اشراف یا دستیابی به بانکهای اطلاعاتی نیست. آنچه امنیت را محقق میکند، زنجیرهای بههمپیوسته است: جمعآوری اطلاعات – تحلیل – اولویتبندی – هشدار – حفاظت پیشگیرانه. نقد علایی دقیقاً متوجه وجود نارسایی در همین زنجیره است.
وقتی او میگوید اگر «تمرکز واقعی» وجود داشت، باید سناریوی ترور هوایی پیشبینی میشد، در واقع به یک خلأ کلاسیک در حوزه اطلاعت پیشینی ، حفاظت اطلاعات و حفاظت فیزیکی اهداف حساس اشاره میکند. تهدید اسرائیل دیگر صرفاً مبتنی بر شبکههای نفوذ انسانی یا عملیاتهای نیابتی نیست؛ این تهدید به مرحلهای رسیده که اطلاعات، آتش دقیق و عملیات هوشمند در هم تنیده شدهاند. مواجهه با چنین تهدیدی، نیازمند سازمان اطلاعاتی مأموریتمحور است، نه ساختاری با مأموریتهای همپوشان و پراکنده. پیشنهاد علایی برای تفکیک مأموریتها میان نهادهای اطلاعاتی، از همین منطق میآید. این پیشنهاد، نه تضعیف که اتفاقاً تقویت حوزه طلاعات و امنیت است؛ زیرا تمرکز، شرط اول کشف الگوهای دشمن و پیشگیری مؤثر از اقدام اوست.
از منظر راهبردی، سخنان علایی به ما یادآوری میکند که هرگونه ناکارآمدی اطلاعاتی معمولاً ریشه در ضعف ساختاری و پراکندگی منابع دارد، نه کمتجربگی یا فقدان توان. سازماندهی مجدد ماموریتها، تفکیک وظایف بین نهادها، و ایجاد تمرکز هدفمند، از جمله اصولی است که در حرفه اطلاعات و حفاظت اطلاعات بارها بر آن تأکید شده است. بدون چنین بازنگری، حتی سازمانهای موفق نیز ممکن است در مواجهه با تهدیدات پیشرفته و همزمان، دچار آسیبپذیری شوند.
هشدار درونسیستمی، نه تضعیف امنیت
در واکنش به این سخنان، دو نوع سوءاستفاده شکل گرفته است. نوع اول، از سوی رسانهها و جریانهایی است که تلاش میکنند حرف علایی را بهمثابه اعتراف به «ناتوانی مطلق نظام اطلاعاتی ایران» بازنمایی کنند؛ روایتی که عملاً در زمین عملیات روانی دشمن بازی میکند. نوع دوم، سادهسازی افراطی در داخل است؛ تقلیل بحث به اینکه «یا نفوذ داریم یا نداریم.» هر دو روایت، خطا هستند. نفوذ اطلاعاتی، اگر به حفاظت مؤثر از اهداف منجر نشود، بهتنهایی بازدارنده نیست. از سوی دیگر، اشاره به ضعفهای ساختاری، بهمعنای نفی توانمندیها نیست. در ادبیات امنیت ملی، خطرناکترین وضعیت، توهم کفایت ساختاری است؛ همان وضعیتی که تاریخ بارها نشان داده میتواند پرهزینهتر از کمبود امکانات باشد.
جایگاه گوینده در این میان اهمیت دارد. علایی از موضع یک ناظر بیرونی یا منتقد سیاسی سخن نمیگوید؛ او از درون تجربه جنگ، فرماندهی یگانهای رزمی بزرگ ویک شخصیت راهبردی حرف میزند. این جنس نقد، در سنت امنیتی حرفهای، نهتنها مجاز که ضروری است. هیچ سیستم اطلاعاتیِ زندهای بدون نقد درونزا و بازآرایی مستمر دوام نمیآورد. آنچه او گوشزد میکند، خطر عقبماندن از پیش بینی و مقابله با تحول در الگوی تهدید است. دشمنی که تمام توان خود را بر یک هدف متمرکز کرده، با ساختارهای چندوظیفهای و پراکنده مهار نمیشود.
سخنان حسین علایی را باید نه بهعنوان سند ضعف، بلکه بهعنوان هشدار راهبردی برای اصلاح نظام اطلاعاتی و امنیتی کشور خواند. جنگ ۱۲روزه نشان داد که سطح تهدید تغییر کرده و پاسخ به آن، نیازمند شجاعت در بازنگری ساختارهاست. امنیت ملی با روایتهای آرامبخش حفظ نمیشود؛ با دیدن دقیق، اصلاح بهموقع و تقویت پیوند میان اطلاعات، ضداطلاعات و حفاظت اطلاعات پایدار میماند. در این معنا، مسئله اصلی نه «درست یا غلط بودن» حرف علایی، بلکه جدی گرفتن معنای آن است.