×
سیاسی
شناسه خبر : 262921
تاریخ انتشار :

امیرعلی ابوالفتح در گفت‌وگو با «گذرگاه» تبیین کرد:

سنجش راهبرد جدید امنیت ملی آمریکا با محک واقع‌بینی و منافع ملی

تفاوت اساسی سند جدید راهبرد امنیت ملی آمریکا با دو سند پیشین این است که در اسناد قبلی، برای رفع نگرانی‌های هسته‌ای و امنیتی آمریکا، مسیر دیپلماسی به‌عنوان راه‌حل اصلی معرفی می‌شد و بر دستیابی به اهداف از طریق مذاکره تأکید وجود داشت؛ در حالی که ترامپ اکنون مدعی است این اهداف را از مسیر نظامی محقق کرده است.

نورنیوز- گروه سیاسی: در پنجمین نشست از از سلسله گفت‌وگوهای راهبردی نورنیوز درباره توصیف و تبیین شرایط تعلیق پساجنگ، سند راهبردی جدید امنیت ملی آمریکا، و تأثیرات و پیامدهایی که بر آرایش سیاست بین الملل، آسیا و مشخصا جمهوری اسلامی ایران خواهد داشت مورد بررسی قرار گرفته است. امیرعلی ابوالفتح، کارشناس مسائل آمریکا، با حضور در برنامه «گذرگاه» به مرور مفاد و محتوای این سند پرداخت و رویکردها و خطوط اصلی آن را تحلیل کرد. در این گفت‌وگو، تلاش بر این بود که تصویری روشن‌تر از متن راهبرد امنیت ملی ایالات متحده در سال ۲۰۲۵ عرضه شود و به طور مشخص، برای مخاطب ایرانی اعم از سیاست‌گذاران و مردم عادی، دلالت‌ها و مضامین آن تبیین شود. در فضای خاص پس از جنگ 12 روزه، رصد و تحلیل تحرکات امنیتی کشورهایی مثل آمریکا یک ضرورت غیرقابل انکار است.

                                                          

ویدیوی کامل گفت و گو را در این لینک ببینید. 

************************************************************************

 در این برنامه از گذرگاه قصد داریم به بررسی آخرین سند راهبردی امنیت ملی آمریکا که چندی پیش منتشر شد بپردازیم. سندهای راهبرد امنیت ملی در حقیقت فراتر از یک متن اداری و یک بیانیه سیاسی هستند و در کشورهایی که عموماً این گونه سندها را منتشر می‌کنند دولت‌ها سعی می‌کنند که به مخاطبین خود نشان دهند که جهان را چگونه می‌بینند، غایات مطلوب‌شان در سیاست خارجی چیست و چه چیزهایی را تهدید می‌بینند. چند روز پیش، سند استراتژی امنیت ملی آمریکا در سال ۲۰۲۵ منتشر شد، با فاصله سه سال از آخرین سند استراتژی امنیت ملی که در دولت بایدن منتشر شده بود.

امروز قصد داریم در خصوص این سند و همه آنچه که می‌تونه در خصوص آن برای ما محل تفکر و تامل بیشتر باشد، با آقای امیرعلی ابوالفتح، متخصص مسائل آمریکا، صحبت کنیم. خیلی از دیدار شما خوشبختم و امیدوارم که امروز گفت‌وگوی خوبی با هم داشته باشیم.

امیرعلی ابوالفتح: من هم از شما تشکر می‌کنم؛ برای من هم افتخاری است که در خدمت شما باشم، سلامت باشید.

 

سند جدید، مختصات و تمایزات

برای آغاز بحث درباره سند استراتژی امنیت ملی ایالات متحده در سال ۲۰۲۵، مناسب است ابتدا به این پرسش بپردازیم که این سند در مقایسه با آخرین نسخه پیشین آن، یعنی سند استراتژی امنیت ملی منتشرشده در سال ۲۰۲۲ در دولت بایدن، چه تفاوت‌های کلیدی و معناداری دارد. بررسی این تفاوت‌ها می‌تواند ما را به درک دقیق‌تری از تغییر رویکردها و دیدگاه‌هایی برساند که احتمالاً بر جهت‌گیری سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه و نیز بر نحوه مواجهه این کشور با ایران تأثیرگذار خواهد بود.

برای آغاز بحث مقایسه‌ای، می‌توان گفت که سند استراتژی امنیت ملی آمریکا در سال ۲۰۲۵ هم از حیث کمّی و هم از حیث کیفی دچار تغییر شده است. از منظر کمّی، این سند که در دولت دونالد ترامپ تدوین شده، به‌مراتب جمع‌وجورتر و مختصرتر از اسناد پیشین است. خود سند نیز تصریح می‌کند که اسناد قبلی بیش از حد مفصل و طولانی بوده‌اند و به موضوعات متعددی پرداخته‌اند که لزوماً ارتباط مستقیمی با منافع و امنیت ملی ایالات متحده نداشته‌اند. بر همین اساس، دامنه موضوعات محدود شده و حجم سند کاهش یافته است.

از منظر محتوایی نیز تغییرات معناداری در این سند مشاهده می‌شود. مهم‌ترین نکته آن است که سند استراتژی امنیت ملی ۲۰۲۵ به‌طور صریح بر یکی از شعارهای کلیدی کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ تأکید دارد؛ شعاری که بیانگر خواست نهایی جریانی سیاسی است که در حال حاضر در ایالات متحده در قدرت قرار دارد، و آن شعار «اولویت با آمریکا» است. در ابتدای سند تصریح می‌شود که ایالات متحده آمریکا باید قوی‌تر، ثروتمندتر و ایمن‌تر شود و تأکید می‌شود که این کشور نه «پلیس جهانی» است و نه «مبلغ دموکراسی». این گزاره‌ها به‌روشنی چارچوب کلی سند را تعیین می‌کنند.

بر همین مبنا، اولویت‌بندی‌های منطقه‌ای نیز دستخوش تغییر شده است. منطق حاکم بر سند آن است که هر اقدام، هر نوع رابطه با دیگر کشورها و حتی نحوه مواجهه با دشمنان، باید در خدمت تقویت قدرت ایالات متحده باشد. در این چارچوب، آمریکا خود را مسئول نظم‌دهی نظامی جهانی نمی‌داند و به‌دنبال نظامی‌گری فراگیر نیست، بلکه مسائل امنیتی را صرفاً در چارچوب منافع مستقیم خود پیگیری می‌کند. همچنین، کنار گذاشتن نقش «مبلغ دموکراسی» از جمله وجوهی است که این سند را به‌طور معناداری از سند استراتژی امنیت ملی ۲۰۲۲ و حتی از اسناد پیشین، از جمله سند منتشرشده در دولت نخست ترامپ در سال ۲۰۱۷، متمایز می‌سازد.

 

نکته مهمی که شما به آن اشاره کردید، یعنی غلبه نگاه رئالیستی در بازتعریف منافع ملی آمریکا در این سند، این پرسش اساسی را مطرح می‌کند که آیا با سند استراتژی امنیت ملی ۲۰۲۵ با آمریکایی متفاوت از آنچه تاکنون شناخته‌ایم مواجه هستیم؛ آمریکایی که به‌طور سنتی در برخوردهای نظامی و مداخلات امنیتی در سایر قاره‌ها و کشورها حضور فعال داشته است؟ آیا خروجی این سند، ایالات متحده‌ای آرام‌تر است که به‌دلیل این بازتعریف رئالیستی منافع ملی و تأکید بر منافع مستقیم مردم آمریکا، تمایل کمتری به مداخله در امور دیگر کشورها دارد؟

یا آن‌که باید این رویکرد و این واژگان را پوششی برای شکل دیگری از تهاجم و مداخله تلقی کرد؛ مداخله‌ای که ممکن است با سازوکارها و ابزارهای متفاوت، اما همچنان در مناطق مختلف جهان ادامه یابد؟ به‌ویژه آن‌که در متن سند به‌صراحت از مناطقی چون آفریقا، اروپا و خاورمیانه نام برده می‌شود و این امر این احتمال را تقویت می‌کند که بازتعریف منافع ملی الزاماً به معنای کاهش دامنه مداخله‌گری آمریکا در این مناطق نباشد.

این سؤال در واقع دو بُعد متفاوت دارد: یک بُعد ناظر به گذشته و بُعد دیگر ناظر به آینده است. در بخش مربوط به گذشته، خود سند استراتژی امنیت ملی ۲۰۲۵ به‌صراحت موضعی انتقادی اتخاذ می‌کند و تصریح می‌دارد که ایالات متحده آمریکا در سال‌های گذشته دچار خطا شده است؛ به این معنا که مسئولیت‌های گسترده و غیرضروری برای خود تعریف کرده، در حوزه‌هایی مداخله کرده که ضرورتی نداشته و در نتیجه، با اتلاف منابع مواجه شده است. از منظر سند، مسیر گذشته باید اصلاح شود و این بازنگری، مبنای تدوین راهبرد جدید قرار گرفته است.

در بخش ناظر به آینده، سند بر این فرض استوار است که اگر مسیر پیشنهادی آن به‌درستی طی شود، ایالات متحده به همان هدف محوری مندرج در ابتدای سند دست خواهد یافت؛ یعنی آمریکایی قوی‌تر، ثروتمندتر و ایمن‌تر. البته درباره این مسیر و پیامدهای آن، در داخل آمریکا اختلاف‌نظر جدی وجود دارد. حامیان دونالد ترامپ، جریان موسوم به «ماگا» و محافظه‌کاران ملی‌گرا یا طرفداران رویکرد قدرت ملی، بر این باورند که این راهبرد، اصلاح‌کننده خطاهای گذشته است و در نهایت آمریکا را به جایگاه مطلوب خود بازمی‌گرداند و موجب احیای شکوه این کشور می‌شود.

در مقابل، گروه دیگری از نخبگان و جریان‌های فکری در آمریکا معتقدند این مسیر، مسیری نادرست است و سیاست‌های دولت ترامپ در عمل به تضعیف قدرت اقتصادی، قدرت نظامی و قدرت نرم ایالات متحده منجر خواهد شد. از نگاه این گروه، این رویکرد موجب واگذاری نقشی می‌شود که بسیاری از آمریکایی‌ها آن را وظیفه ذاتی کشور خود می‌دانند؛ یعنی نقش رهبری و مدیریت نظم جهانی. از این منظر، سیاست‌های جدید نوعی عقب‌نشینی افراطی تلقی می‌شود. بنابراین، در حالی که سند نسبت به گذشته موضعی روشن و انتقادی دارد و بر ضرورت اصلاح مسیر پیشین تأکید می‌کند، درباره آینده و پیامدهای عملی این راهبرد، همچنان اختلاف‌نظر جدی وجود دارد و پیش‌بینی نتایج نهایی آن با قطعیت امکان‌پذیر نیست.

تیزر اول گفت‌وگو را این جا ببینید.

گذرگاه+01
 

موضوع ایران و خاورمیانه در متن سند

ما در شرایطی درباره این سند گفت‌وگو می‌کنیم که تنها چند ماه از مشارکت مستقیم ایالات متحده در جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل گذشته است؛ حضوری که خود مقامات آمریکایی نیز از برنامه‌ریزی‌های پیشین، هزینه‌های انجام‌شده و به‌کارگیری تجهیزات، همچنین طراحی و هدف‌گیری تأسیسات هسته‌ای ایران در آن سخن گفته‌اند. از این منظر، سند استراتژی امنیت ملی تصویری را ارائه می‌دهد که با آنچه ما تا همین چند ماه پیش از عملکرد عملی دولت آمریکا مشاهده کرده‌ایم، در ظاهر تفاوت‌هایی دارد.

این تفاوت زمانی برجسته‌تر می‌شود که به نحوه مواجهه آمریکا با ایران در متن سند ــ و البته به شیوه‌ای که در سال‌های بعد نیز می‌توان آن را پیگیری کرد ــ توجه کنیم. پرسش اینجاست که آیا تصویری که سند از یک آمریکای متمرکز بر منافع محدودتر و پرهیز از مداخله‌گری گسترده ترسیم می‌کند، با رفتارهای اخیر این کشور همخوانی دارد یا خیر؟

به‌عنوان نمونه، تلاش‌های آمریکا برای بازپس‌گیری پایگاه بگرام در افغانستان نیز قابل توجه است؛ اقدامی که به‌سختی با تصویر دولتی سازگار به نظر می‌رسد که مدعی است دیگر قصد ورود به میدان‌هایی از نبرد را ندارد که ارتباط مستقیمی با منافع حیاتی آن کشور ندارند. این موارد، ابهاماتی جدی درباره میزان همخوانی میان گفتمان مندرج در سند و عملکرد میدانی ایالات متحده ایجاد می‌کند.

در فضای فکری آمریکا این پرسش مطرح است که آیا دولت کنونی رویکردی انزواگرایانه اتخاذ کرده است؛ به این معنا که ایالات متحده قصد دارد به درون مرزهای خود بازگردد و از درگیری با مسائل جهانی فاصله بگیرد. چنین رویکردی در فاصله میان جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم در آمریکا رواج داشت؛ دوره‌ای که این ایده غالب بود که مشکلات جهان ارتباطی با ایالات متحده ندارد و جنگ‌ها و بحران‌های دیگر کشورها نباید مسئله آمریکا تلقی شود. در همین چارچوب، اگرچه ابتکار تأسیس جامعه ملل از سوی رئیس‌جمهور وقت آمریکا مطرح شد، اما ایالات متحده هرگز به عضویت این نهاد درنیامد، زیرا منطق حاکم بر سیاست آمریکا این بود که باید صرفاً به مسائل داخلی خود بپردازد.

با این حال، دونالد ترامپ چنین رویکردی ندارد. او نه به‌دنبال انزواگرایی است و نه خواهان خروج آمریکا از صحنه جهانی. نگاه او اساساً منفعت‌طلبانه است؛ به این معنا که هرجا منافع ایالات متحده تأمین شود و به تعبیر عامیانه «چیزی نصیب آمریکا شود»، حضور و مداخله را می‌پذیرد. خود سند استراتژی امنیت ملی نیز به این نکته اشاره می‌کند و یادآور می‌شود که ترامپ بارها تأکید کرده است «دوره سواری مجانی گرفتن از آمریکا به پایان رسیده» و عصر بهره‌برداری دیگران از ظرفیت‌ها و منابع ایالات متحده خاتمه یافته است. نکته قابل‌توجه آن است که در حالی که بسیاری از کشورهای جهان آمریکا را متهم به بهره‌کشی می‌کنند، بخش قابل‌توجهی از افکار عمومی و نخبگان آمریکایی خود را قربانی بهره‌کشی دیگران می‌دانند.

بر همین اساس، سند تصریح می‌کند که ایالات متحده دیگر به کسی کمک رایگان نخواهد کرد و هر کشوری که خواهان حمایت آمریکا باشد، باید هزینه آن را بپردازد. در برخی مناطق، مانند افغانستان که شما به آن اشاره کردید، آمریکا حضور خود را ضروری می‌داند؛ نه به‌دلیل اهمیت سرنوشت آن کشور، بلکه به این علت که در چارچوب یک منازعه یا رقابت بزرگ‌تر، به چنین نقاطی نیاز دارد. در متن سند به‌روشنی آمده است که ایالات متحده «مبلغ دموکراسی» نیست.

همچنین در بخش مربوط به منطقه غرب آسیا، سند تأکید می‌کند که آمریکا دیگر در پی داوری درباره ماهیت حکومت‌ها نیست و برایش اهمیتی ندارد که ساختار سیاسی کشورها چگونه است. تام باراک، فرستاده ویژه آمریکا در امور سوریه و سفیر این کشور در افغانستان، نیز در همین چارچوب تصریح کرده است که برای غرب آسیا، آنچه اهمیت دارد «پادشاهی‌های خیرخواهانه» است. در حالی که دولت‌های پیشین آمریکا حکومت‌های منطقه را با مفاهیمی چون دیکتاتوری، استبداد یا فقدان دموکراسی نقد می‌کردند و درباره ساختار سیاسی کشورهایی مانند عربستان، ایران، اردن یا مصر موضع‌گیری داشتند، این سند اعلام می‌کند که چنین موضوعاتی به آمریکا مربوط نیست و هر کشور سنت‌ها و سازوکارهای خاص خود را دارد. از این منظر، ایالات متحده نباید هزینه‌ای برای آموزش دموکراسی به دیگران بپردازد.

در مجموع، منطق حاکم بر سند آن است که آمریکا صرفاً در جایی حضور خواهد داشت که منافعش تأمین شود و در غیر این صورت، مفاهیمی مانند دموکراسی، صلح‌طلبی، حقوق بشر و خیرخواهی را مبنای عمل خود قرار نخواهد داد، چراکه از نگاه این رویکرد، این ارزش‌ها برای ایالات متحده هزینه‌زا هستند.

 

پیام‌های امنیتی برای منطقه خلیج فارس

نام بردن و تأکید صریح بر موضوع خلیج فارس در سند استراتژی امنیت ملی آمریکا، به‌ویژه در بخشی که به خاورمیانه می‌پردازد و در آن از امنیت خلیج فارس سخن گفته می‌شود، از نکات قابل‌توجه این سند است. این تأکید در شرایطی مطرح می‌شود که همان سند تصریح می‌کند ایالات متحده دیگر ایران را خطری مستقیم برای خود تلقی نمی‌کند. از آنجا که خلیج فارس در عمل نقطه ثقل امنیتی ایران و یکی از مهم‌ترین حوزه‌های حضور و نفوذ راهبردی این کشور به‌شمار می‌رود، هم‌زمانی این دو موضع در یک سند سیاستی پرسش‌برانگیز است.

بر این اساس، این سؤال مطرح می‌شود که چگونه می‌توان این دو رویکرد آمریکا را در کنار یکدیگر تحلیل کرد: از یک‌سو تأکید بر امنیت خلیج فارس و از سوی دیگر کاهش سطح تهدیدانگاری مستقیم ایران. به‌نظر شما دولت آمریکا با اتخاذ هم‌زمان این دو موضع در یک سند راهبردی، چه هدفی را دنبال می‌کند و چه پیام یا محاسبه‌ای در پس این چینش مفهومی و سیاسی نهفته است؟

ترامپ و دولت ترامپ مواضع دوگانه و حتی متناقض فراوانی دارند. اگر اجازه بدهید، ابتدا یک اصلاح مفهومی انجام دهم: سند نمی‌گوید که ایران تهدیدی نیست؛ بلکه همچنان ایران را یک تهدید تلقی می‌کند، اما تأکید دارد که این تهدید تضعیف شده است. در سند تصریح می‌شود که ایران بازیگری برهم‌زننده نظم و امنیت منطقه‌ای است، اما این بازیگر به‌زعم تدوین‌کنندگان سند، ضعیف‌تر شده است. علت این ارزیابی نیز به‌روشنی بیان می‌شود؛ از جمله تحولات پس از هفتم اکتبر، رخدادهای منطقه‌ای و همچنین حملات آمریکا و اسرائیل به ایران که از نگاه آنان موجب تضعیف ایران شده است.

در عین حال، دولت آمریکا خود را متعهد به باز نگه داشتن آبراه‌های مهم جهانی می‌داند. در بخش مربوط به غرب آسیا، به‌طور مشخص به تنگه هرمز و دریای سرخ اشاره می‌شود. این نگاه البته محدود به این منطقه نیست و در سایر نقاط جهان نیز تکرار می‌شود؛ برای مثال درباره کانال پاناما، تنگه مالاکا و کانال سوئز نیز همین منطق حاکم است. آمریکایی‌ها بر این باورند که اقتصاد، رونق و حتی تمدن آمریکا نیازمند آزادی کشتیرانی و حمل‌ونقل دریایی است و ایالات متحده وظیفه دارد از این آزادی حمایت کند. در این چارچوب، امنیت آبراه‌ها به‌عنوان امری تعریف می‌شود که مستقیماً منافع آمریکا را تأمین می‌کند.

بر این اساس، می‌توان گفت که رویکرد سند چندان متناقض نیست. از یک‌سو ایران همچنان تهدید تلقی می‌شود، اما تهدیدی تضعیف‌شده؛ و از سوی دیگر، آمریکا تأکید می‌کند که اجازه نخواهد داد هیچ قدرتی، چه منطقه‌ای و چه فرامنطقه‌ای، بر تنگه هرمز و دریای سرخ تسلط پیدا کند و بر باز ماندن این آبراه‌ها اصرار می‌ورزد. بنابراین، احساس تهدید نسبت به ایران همچنان وجود دارد، اما تفاوت اصلی این سند با اسناد پیشین در این است که جمع‌بندی تیم امنیت ملی دولت ترامپ این است که ایران ضعیف شده است؛ فارغ از آنکه این ارزیابی درست باشد یا نادرست.

در کنار این، نحوه اشاره به ایران و نوع نگاه سند به امنیت خاورمیانه، به‌ویژه امنیت اسرائیل، قابل توجه است. هرچند امنیت اسرائیل همچنان در سند موضوعیت دارد، اما می‌توان گفت نسبت به اسناد قبلی و حتی مواضع پیشین خود دولت ترامپ، میزان تأکید و اولویت‌دهی به امنیت اسرائیل در این سند کاهش یافته و وزن آن کمتر شده است.

این پرسش مطرح می‌شود که آیا ادبیات موجود در سند می‌تواند بر روابط پس از یک آتش‌بس شکننده میان ایران و اسرائیل اثرگذار باشد یا خیر. در حال حاضر به نظر می‌رسد مسیری که مدنظر طراحان سند بوده، دست‌کم در کوتاه‌مدت در حال استمرار است. در بخش مربوط به غرب آسیا، عنوان محوری «انتقال بار مسئولیت» و «ساخت صلح» به‌روشنی دیده می‌شود. سند اعلام می‌کند که سطح تهدید کاهش یافته، زیرا ایران دیگر به اندازه گذشته خطرناک تلقی نمی‌شود. حتی عبارتی در سند به‌کار رفته است که می‌گوید تهدید ایران آن‌گونه که در رسانه‌ها بازنمایی می‌شود، بزرگ‌نمایی شده است.

بر همین اساس، سند از انتقال بخشی از مسئولیت‌های امنیتی آمریکا از غرب آسیا به نیم‌کره غربی و منطقه آسیا–پاسیفیک سخن می‌گوید. بخش دیگر این رویکرد، مفهوم «ساخت صلح» است؛ صلحی که در عمل به معنای همان سفرهای منطقه‌ای دونالد ترامپ، سرمایه‌گذاری‌های مشترک، انتقال بخشی از سرمایه‌های منطقه به آمریکا، ورود شرکت‌ها به حوزه‌هایی مانند هوش مصنوعی، انرژی هسته‌ای، انرژی‌های پاک و پروژه‌های صنعتی، و در نهایت گسترش پیمان ابراهیم است. گسترش این پیمان، از نگاه سند، به منزوی‌تر شدن ایران منجر می‌شود؛ ایرانی که همچنان خطرناک تلقی می‌شود اما تضعیف شده و در صورت گسترش این ترتیبات منطقه‌ای، بیش از پیش تضعیف خواهد شد.

بر این اساس، در مقطع کنونی به نظر می‌رسد تمایل چندانی برای بازگشت به اقدامات نظامی گسترده وجود ندارد. با این حال، باید توجه داشت که آنچه در اسناد راهبردی نوشته می‌شود، لزوماً به‌طور کامل اجرا نمی‌شود. تحولات میدانی می‌توانند مسیرها را تغییر دهند و نباید این تصور ایجاد شود که سند به‌صورت صددرصد محقق خواهد شد یا اینکه صرف اشاره به صلح و آرامش، به معنای کنار گذاشتن اقدامات احتیاطی و دفاعی است. چنین برداشتی می‌تواند خطرناک باشد و سیاست‌گذاری امنیتی را دچار خطا کند.

تیزر دوم گفت‌وگو را این جا ببینید.

گذرگاه+02
 

وفاداری ترامپ به سند جدید؟

دقیقاً پرسش بعدی من نیز ناظر به همین نکته است. برخی از کارشناسان، چه در ایران و چه در نقاط مختلف جهان، پس از انتشار این سند، به مخاطبان خود تأکید می‌کنند که دونالد ترامپ اساساً رئیس‌جمهوری پروتکل‌گریز و کم‌اعتنا به اسناد بالادستی است. به باور این گروه، ترامپ شخصیتی است که در مواضع خود تغییرات غیرمنتظره و بعضاً عجیب ایجاد می‌کند؛ تغییری که البته در دولت پیشین او نیز مشاهده می‌شد، اما در دوره کنونی شدت بیشتری یافته است. حتی مشاهده می‌شود که او در مقاطعی بر موضعی خاص پافشاری می‌کند، اما در فاصله‌ای کوتاه از همان موضع عقب‌نشینی کرده یا آن را به‌کلی تغییر می‌دهد. گاه این‌گونه به نظر می‌رسد که دیدگاه ترامپ درباره یک موضوع می‌تواند در فاصله یک صبح تا عصر دستخوش تغییر شود.

بر همین اساس، منتقدانی که این سند را با رویکردی انتقادی مطالعه کرده‌اند، استدلال اصلی‌شان این است که در این مقطع، دست‌کم در دولت کنونی آمریکا، نباید سند استراتژی امنیت ملی را بیش از حد جدی گرفت یا آن را مبنای قطعی پیش‌بینی رفتار آینده ایالات متحده قرار داد. از منظر این گروه، فاصله میان متن اسناد رسمی و رفتار واقعی رئیس‌جمهور و دولت آمریکا به حدی افزایش یافته که اتکای تحلیلی بیش از اندازه به چنین اسنادی می‌تواند گمراه‌کننده باشد.

با توجه به این دیدگاه، این پرسش مطرح می‌شود که شما تا چه اندازه با این نقد موافق هستید؛ به‌ویژه با در نظر گرفتن تأکیدی که خود شما نیز بر ضرورت هوشیاری، احتیاط و آمادگی در چارچوب سیاست‌های امنیتی و نظامی کشور داشته‌اید. به‌طور کلی، این نقد نسبت به میزان اعتبار عملی سند استراتژی امنیت ملی آمریکا در دولت کنونی، تا چه حد از نظر شما قابل اتکاست؟

مسئله به‌هیچ‌وجه سیاه و سفید نیست. نمی‌توان این‌گونه تحلیل کرد که در ایالات متحده، اراده شخص اول ــ که در ادبیات سیاسی آمریکا از آن با عنوان کارگزار و سیستم کارگزاری، یعنی رئیس‌جمهور، یاد می‌شود ــ یا به‌طور کامل دارای اختیار مطلق است یا اساساً فاقد اختیار. واقعیت آن است که با ترکیبی از این دو وضعیت مواجه هستیم. در هفت، هشت یا ده ماه گذشته، دست‌کم در برخی حوزه‌های حساس، در بسیاری از موارد مشاهده شده که دونالد ترامپ مواضعی را اعلام کرده، اما در عمل، سیستم و ساختار حاکم مسیر خود را طی کرده است. به این معنا که ساختار، کاملاً مطیع اراده شخص رئیس‌جمهور نیست.

در جلسات عمومی و فضای رسانه‌ای، معمولاً شاهد نوعی تمجید، تملق و تعریف از رئیس‌جمهور هستیم، اما در سطح تصمیم‌گیری‌های واقعی، ساختارها کار خود را انجام می‌دهند. برای مثال، وقتی ترامپ از جنگ‌افروزی انتقاد می‌کند یا خود را «مرد صلح» می‌نامد و حتی از دریافت جایزه نوبل سخن می‌گوید، این به آن معنا نیست که ایالات متحده آمریکا در عمل به سمت صلح‌طلبی حرکت کرده است. یا زمانی که اعلام می‌کند به‌دنبال تغییر رژیم نیست، این الزاماً به معنای کنار گذاشتن سیاست‌های تغییر رژیم در عمل نیست. همچنین وقتی گفته می‌شود که دموکراسی اولویت ندارد، این بدان معنا نیست که ساختار سیاسی آمریکا این موضوع را به‌طور کامل از دستور کار خود خارج کرده است.

در خصوص سند استراتژی امنیت ملی نیز وضعیت مشابهی حاکم است. از یک‌سو باید در نظر داشت که این سند برای دولت کنونی اهمیت دارد، زیرا هر دولت در آمریکا معمولاً یک‌بار چنین سندی را منتشر می‌کند و این سند تا پایان دوره آن دولت معتبر تلقی می‌شود. در مورد دولت دونالد ترامپ، این دوره تا ۲۰ ژانویه ۲۰۲۹ ادامه خواهد داشت؛ چه خود ترامپ در قدرت باقی بماند و چه در صورت بروز هر اتفاقی، معاون او مسئولیت را بر عهده گیرد. بنابراین، تکلیف این دولت تا پایان دوره‌اش مشخص است.

در عین حال، باید توجه داشت که دولت بعدی لزوماً همین رویکرد را ادامه نخواهد داد. حتی این احتمال وجود دارد که در صورت پیروزی مجدد جمهوری‌خواهان، رویکرد امنیتی آن‌ها نسبت به دوره کنونی تفاوت‌هایی داشته باشد. از این‌رو، اگرچه مواضع ترامپ به‌عنوان رئیس‌جمهور اهمیت دارد و جایگاه او تعیین‌کننده است، اما در بسیاری از موارد، این ساختار است که مسیر نهایی را مشخص می‌کند.

نمونه روشن این مسئله را می‌توان در موضوع جنگ اوکراین مشاهده کرد. ترامپ بارها اعلام کرد که می‌تواند در مدت کوتاهی به این جنگ پایان دهد، اما در عمل موفق به تحقق این ادعا نشد؛ زیرا نه ساختار داخلی ایالات متحده و نه ساختار گسترده‌تر نظام غرب، به‌ویژه کشورهای اروپایی، با چنین رویکردی همراهی نکردند. در همین چارچوب، وقتی به مواضع سند درباره روسیه و چین نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که سند موضع‌گیری‌هایی دارد که به‌زعم برخی تحلیلگران، نسبت به دوره‌های پیشین، تا حدی تسهیل‌گرانه‌تر یا دست‌کم متفاوت‌تر است و از زاویه‌ای متفاوت به چین و روسیه می‌نگرد.

 

چین و روسیه در راهبرد امنیتی واشنگتن

پس از انتشار سند، در اخبار شاهد بودیم که برخی مقامات روسیه دیدگاه‌های مثبتی نسبت به آن ابراز کردند و از این سند استقبال به‌عمل آوردند. با توجه به اینکه در فضای تحلیلی کنونی، نوعی ارزیابی و تکاپوی فکری در جریان است و برخی بر این باورند که چین، ایران و روسیه در مسیر نزدیکی و هم‌گرایی بیشتری با یکدیگر قرار گرفته‌اند، این پرسش مطرح می‌شود که آیا سطحی از آزادی عمل یا انعطاف که این سند برای چین و روسیه قائل شده است، می‌تواند بر محور چین–ایران–روسیه تأثیرگذار باشد یا خیر؟

این سند در واقع این ایده‌ی محوری را مطرح می‌کند که ایالات متحده آمریکا باید چین را منزوی کند. در متن سند تصریح می‌شود که تنها کشوری که به‌صورت نظام‌مند هم اراده و هم توان لازم برای به چالش کشیدن و کنار زدن ایالات متحده از جایگاه ابرقدرتی را دارد، چین است و هیچ کشور دیگری از چنین ظرفیتی برخوردار نیست. از نگاه سند، بسیاری از کشورها ممکن است چنین آرزویی داشته باشند، اما فاقد توان تحقق آن هستند. بر همین اساس، سند تأکید می‌کند که هر اقدام و تصمیمی که آمریکا اتخاذ می‌کند، باید با در نظر گرفتن این واقعیت باشد که نبرد نهایی و رقابت اصلی ایالات متحده با چین تعریف می‌شود.

در همین چارچوب، رویکرد آشتی‌جویانه‌تر نسبت به روسیه قابل فهم می‌شود؛ رویکردی که هدف آن دور کردن روسیه از چین است. همچنین برخورد با ایران و تضعیف آن، در این منطق، با این هدف دنبال می‌شود که ایرانِ قدرتمند به شریکی راهبردی برای چین تبدیل نشود. به همین ترتیب، مواجهه آمریکا با ونزوئلا نیز در همین چارچوب معنا پیدا می‌کند؛ زیرا ونزوئلا می‌تواند به پایگاهی برای نفوذ و حضور چین در نیم‌کره غربی بدل شود. در مجموع، کلیت سند به‌گونه‌ای تنظیم شده که تمام مسیرهای بالقوه مهار چین را پوشش دهد.

این منطق مهار حتی در بخش‌هایی از سند که به موضوعاتی مانند هوش مصنوعی، منابع راهبردی و آبراه‌های بین‌المللی می‌پردازد نیز قابل مشاهده است؛ در همه این حوزه‌ها، چین به‌عنوان متغیر اصلی و نقطه تمرکز سیاست‌گذاری آمریکا حضور دارد. تفاوت مهم این سند با دو سند پیشین ــ که مقایسه آن‌ها نشان‌دهنده تغییر رویکرد است ــ در این نکته نهفته است که سند جدید تصریح می‌کند آمریکا به‌دنبال برخورد نظامی با چین نیست. این موضع‌گیری را می‌توان نوعی سیاست دوگانه دانست؛ چراکه مخالفت با برخورد نظامی نه از سر مصالحه‌جویی، بلکه به این دلیل است که چنین برخوردی آثار معکوسی بر اقتصاد آمریکا خواهد داشت و می‌تواند به بی‌ثباتی و تزلزل اقتصادی این کشور منجر شود.

بر همین اساس، راهبرد پیشنهادی سند آن است که هم‌زمان با مهار چین، روابط تجاری و اقتصادی با این کشور نیز حفظ و ادامه داده شود. در چنین فضایی، برخی تحلیلگران و ناظران ابراز نگرانی می‌کنند که در چارچوب این تصویر کلان، آیا ممکن است ایالات متحده در مقطعی از حمایت قاطع خود از تایوان عقب‌نشینی کند؛ مشابه آنچه به‌زعم آنان در قبال اوکراین رخ داده است یا خیر. این نگرانی، بخشی از نقدهای جدی مخالفان این رویکرد است که معتقدند چنین سیاستی در نهایت به تضعیف جایگاه و قدرت جهانی ایالات متحده منجر خواهد شد.

 

سرنوشت دیپلماسی و مذاکره پس از این

سند استراتژی امنیت ملی آمریکا به‌طور ضمنی به کاهش اهمیت ایران در اولویت‌های راهبردی ایالات متحده اشاره می‌کند. همان ابعادی که شما نیز به آن‌ها اشاره کردید ــ از جمله تضعیف ایران، تأکید بر ضرورت گسترش پیمان ابراهیم به‌منظور مهار ایران، و این گزاره که آمریکا در مقطع کنونی ضرورتی برای برقراری ارتباط مستقیم با ایران احساس نمی‌کند ــ همگی در تصویر کلی سند قابل مشاهده‌اند. این چارچوب، پرسش مهمی را درباره آینده مسیر دیپلماتیک و مذاکرات میان ایران و آمریکا مطرح می‌کند؛ مذاکراتی که با وقوع جنگ ۱۲ روزه عملاً متوقف شد.

از منظر تحلیلی، سند تصویری متناقض را به ذهن متبادر می‌سازد. از یک‌سو، ایران در میانه یک روند مذاکره‌ای هدف حمله قرار می‌گیرد و در همان حال، نه‌تنها نهادها و بازیگرانی که انتظار می‌رفت نقش بازدارنده یا حمایتی داشته باشند واکنشی در جهت حمایت از ایران نشان نمی‌دهند، بلکه ایالات متحده در بخشی از این جنگ، عملاً در کنار اسرائیلِ مهاجم قرار می‌گیرد. از سوی دیگر، چند ماه بعد، همان دولت در سند راهبردی خود اعلام می‌کند که ایران را تضعیف‌شده می‌بیند، برای مهار آن برنامه دارد، و ایران دیگر در اولویت تعاملات دیپلماتیک آمریکا قرار ندارد.

این وضعیت، هم در سطح سند و هم در واقعیت میدانی، نوعی دوگانگی و تناقض را القا می‌کند. در کنار این، در داخل ایران نیز دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد؛ از یک‌سو این استدلال مطرح می‌شود که مذاکره با آمریکا و بررسی شرایط جدید باید همچنان در زمره اولویت‌ها باشد، و از سوی دیگر، این پرسش جدی طرح می‌شود که در چنین شرایطی اساساً مذاکره تا چه اندازه معنادار، قابل اتکا و ثمربخش است.

با توجه به این مجموعه شرایط متضاد ــ هم در رفتار آمریکا و هم در محتوای سند استراتژی امنیت ملی آن کشور ــ این پرسش اساسی مطرح می‌شود که ادامه مسیر دیپلماتیک میان ایران و آمریکا چگونه قابل تحلیل است و چه تصویری می‌توان از آینده این روند در ذهن داشت؟

به نظر شخصی من، اینکه آمریکایی‌ها به این جمع‌بندی برسند که ایران تهدید کمتری برای آن‌ها محسوب می‌شود، در ذات خود می‌تواند خبر مثبتی تلقی شود. این ارزیابی را فارغ از این واقعیت بیان می‌کنم که ما مورد حمله قرار گرفته‌ایم، دارایی‌هایمان آسیب دیده، غرور ملی‌مان خدشه‌دار شده و طبیعی است که در پی ترمیم خسارت‌های واردشده باشیم. با این حال، صرفِ اینکه ایران دیگر در کانون اصلی هراس‌افکنی جهانی قرار نداشته باشد و آن تصویری که از ایران ساخته شده بود تا حدی فروکش کند، می‌تواند سطحی از حاشیه امنیت را برای کشور ایجاد کند. به بیان دیگر، وقتی ایران از نقطه تمرکز تهدیدسازی خارج می‌شود، احتمال درگیری مستقیم و «سرشاخ شدن» با آن کاهش می‌یابد و این، فی‌نفسه نکته مثبتی است.

با این حال، مسئله اصلی آن است که این تغییر ادراک از مسیر دیپلماسی حاصل نشده است. اگر آمریکایی‌ها پس از یک روند مذاکره و در قالب یک بده‌بستان سیاسی و توافقی مشخص به این نتیجه می‌رسیدند که ایران تهدید نیست، وضعیت به‌مراتب مطلوب‌تری رقم می‌خورد. دلیل آن روشن است: اکنون در ذهن و حتی در کلام دونالد ترامپ این روایت شکل گرفته که ایران یک تهدید بوده، چندین رئیس‌جمهور پیشین آمریکا نتوانسته‌اند کاری انجام دهند، اما او با اقدام نظامی این تهدید را از میان برده است. در این چارچوب، ترامپ می‌گوید حال که این تهدید به‌زعم او «نابود شده»، دیگر چه ضرورتی برای گفت‌وگو باقی می‌ماند.

در همین منطق، موضوع هسته‌ای نیز از نگاه او موضوعیت پیشین خود را از دست داده است. ترامپ این‌گونه روایت می‌کند که مذاکرات پیشین با هدف وادار کردن ایران به پذیرش غنی‌سازی صفر انجام می‌شد، اما چون ایران این خواسته را نپذیرفت، این هدف از طریق اقدام نظامی محقق شد. او مدعی است که به ایران هشدار داده شده بود که در صورت ازسرگیری غنی‌سازی، دوباره هدف حمله قرار خواهد گرفت. در این چارچوب، ترامپ بارها از اقدام نظامی خود با ادبیاتی تبلیغاتی یاد کرده و آن را جایگزین دیپلماسی معرفی می‌کند.

در عین حال، باید توجه داشت که مسئله آمریکا با ایران صرفاً به پرونده هسته‌ای محدود نمی‌شود. اکنون که مذاکره‌ای در جریان نیست، این امر صرفاً به دلیل موضوع غنی‌سازی صفر نیست؛ بلکه به این دلیل است که ایران حاضر نیست درباره توان موشکی خود گفت‌وگو کند. همان‌گونه که اخیراً نیز از سوی مقامات آمریکایی مطرح شده، خواسته‌ها مشخص است: توقف کامل غنی‌سازی و کنار گذاشتن توان موشکی یا رسیدن به توافقی که این مطالبات را تأمین کند. تفاوت اساسی این سند با دو سند پیشین آن است که در اسناد قبلی، برای رفع نگرانی‌های هسته‌ای و امنیتی آمریکا، مسیر دیپلماسی به‌عنوان راه‌حل اصلی معرفی می‌شد و بر دستیابی به اهداف از طریق مذاکره تأکید وجود داشت؛ در حالی که ترامپ اکنون مدعی است این اهداف را از مسیر نظامی محقق کرده است.

نکته قابل‌تأمل آن است که در بسیاری از پرونده‌های دیگر، از جمله ونزوئلا، ترامپ همچنان دیپلماسی را به‌عنوان ابزار اصلی به کار گرفته و به سمت جنگ نرفته است؛ اما در مورد ایران، مسیر معکوس طی شد و تهدیدهای نظامی به مرحله اجرا درآمد. این وضعیت می‌تواند از یک‌سو فرصتی برای ایران تلقی شود، به این معنا که کشور دیگر در کانون اصلی نگرانی‌های جهانی قرار ندارد؛ اما از سوی دیگر، می‌تواند حامل یک تهدید بالقوه نیز باشد. این تهدید از آنجا ناشی می‌شود که ممکن است این تصور در طرف مقابل شکل بگیرد که «ایران ضربه خورده» و اکنون هزینه حمله مجدد پایین‌تر از گذشته است؛ به‌ویژه اگر این برداشت تقویت شود که ایران بخشی از توان بازدارندگی و دفاعی خود را از دست داده است. در چنین شرایطی، این احتمال وجود دارد که وسوسه تکرار اقدام نظامی دوباره در محاسبات طرف مقابل شکل بگیرد.

تیزر سوم گفت‌وگو را این جا ببینید .

گذرگاه+03
 

پیمان‌های بریکس و شانگهای در چارچوب جدید

با توجه به تصویری که تاکنون درباره جایگاه ایران در این سند ترسیم شد و با در نظر گرفتن بحثی که پیش‌تر درباره تمرکز سند بر مهار چین مطرح کردیم، این پرسش شکل می‌گیرد که اگر سیاست‌ها و جهت‌گیری‌هایی که در متن سند آمده دقیقاً مطابق همان «دست فرمان» اجرا شود، تا چه اندازه می‌تواند به نزدیکی بیشتر چین و ایران منجر شود. این نزدیکی به‌ویژه در بسترهای مشترکی که امکان همکاری میان دو کشور را فراهم می‌کند ــ مانند سازمان‌های بین‌المللی و چندجانبه‌ای نظیر بریکس و سازمان همکاری شانگهای ــ قابل بررسی است.

در کنار این موضوع، باید شرایط چند سال اخیر روسیه و تحریم‌های گسترده‌ای را که علیه این کشور اعمال شده نیز در نظر گرفت. این تحولات باعث شده است که در بسیاری از حوزه‌ها، از جمله مسائل اقتصادی و مالی، نیازها و منافع روسیه و ایران تا حدی هم‌جهت و هم‌راستا شود. با در نظر گرفتن این زمینه‌ها، این سؤال اهمیت پیدا می‌کند که راهبرد آمریکا در قبال چین، ایران و روسیه تا چه اندازه می‌تواند به تقویت پیوندها و همکاری‌های متقابل میان این سه بازیگر، به‌ویژه در قالب نهادهای چندجانبه غیرغربی، بینجامد؟

ببینید، همه سیاست خارجی آمریکا در یک سند خلاصه نمی‌شود. درست است که سند استراتژی امنیت ملی چشم‌انداز کلان سیاست خارجی و امنیتی ایالات متحده را ارائه می‌دهد، اما همه جزئیات و همه تصمیم‌ها در آن منعکس نیست؛ به‌ویژه که این سند نسبت به نمونه‌های پیشین مختصرتر نیز شده است. با این حال، در پاسخ به پرسشی که مطرح کردید، کلیت دیدگاه جریان حاکم در ایالات متحده این است که هر کشوری با چین همراهی کند، آمریکا با آن کشور دچار مسئله خواهد شد.

برای نمونه، در موضوع کانال پاناما، تهدیدهایی که مطرح شد دقیقاً در همین چارچوب قابل فهم است. درباره آفریقا نیز همین منطق دنبال می‌شود؛ از جمله در مورد نیجریه که اکنون بهانه‌گیری‌هایی در قبال آن مطرح می‌شود، در حالی که نیجریه یکی از کانون‌های اصلی جذب سرمایه‌گذاری در چارچوب ابتکار «یک کمربند، یک راه» محسوب می‌شود. در مورد برزیل نیز می‌توان همین الگو را دید. البته ممکن است گفته شود که رئیس‌جمهور برزیل گرایش چپ دارد، اما مسئله اصلی این است که برزیل عضو بریکس است. خود ترامپ نیز صراحتاً می‌گوید اگر دلار از جایگاه پول جهانی کنار گذاشته شود، این برای ایالات متحده به‌مثابه شکست در «جنگ جهانی سوم» خواهد بود. او اعلام کرده است که با هر کشوری که بخواهد دلار را کنار بگذارد و به سمت پول مشترک بریکس حرکت کند، مماشات نخواهد کرد و از ابزارهایی مانند تعرفه و حتی اقدام نظامی استفاده خواهد کرد. در مجموع، این اقدامات در راستای ایزوله کردن چین تعریف می‌شود و هرچه کشورها روابط نزدیک‌تری با چین داشته باشند، آمریکا با آن‌ها بیشتر دچار چالش خواهد شد.

البته در قبال برخی کشورها ــ جدا از ایران که فعلاً آن را کنار می‌گذاریم ــ آمریکا صرفاً فشار وارد نمی‌کند، بلکه به تعبیر شما «امتیاز» هم می‌دهد؛ یا به‌نوعی «پاداش» نیز در نظر می‌گیرد. به‌عنوان مثال، در مورد روسیه این روایت مطرح می‌شود که آمریکا به پوتین می‌گوید اگر اوکراین را می‌خواهد، بخشی از آن را بردارد و جنگ خاتمه یابد؛ به شرط آنکه روسیه در اردوگاه چین قرار نگیرد. در مورد ونزوئلا نیز بنا بر آنچه در اخبار و گزارش‌ها آمده، همین منطق دیده می‌شود: یا تبعیت از آمریکا، یا کنار رفتن؛ زیرا آمریکا اجازه نمی‌دهد ونزوئلا به‌عنوان پایگاهی برای چین در نیم‌کره غربی عمل کند. در مورد آفریقای جنوبی نیز برخوردهای سخت‌گیرانه‌ای دنبال می‌شود؛ از جمله اعمال تحریم و حتی طرح این موضوع که در آینده ممکن است اجازه حضور کامل در برخی مجامع مانند گروه ۲۰ داده نشود. بخشی از این برخوردها نیز به مناسبات آفریقای جنوبی با چین مربوط می‌شود.

در نتیجه، کشورهایی که زیر این فشارها تاب نیاورند و با آمریکا همراهی کنند، ممکن است پاداش دریافت کنند؛ اما کشورهایی که بخواهند مقاومت کنند، با آن‌ها برخورد خواهد شد.

تیزر چهارم گفت‌وگو را این جا ببینید.

گذرگاه+04
 

چه باید کرد؟

با توجه به مباحثی که تا اینجا مطرح شد ــ از جمله ابعاد امنیتی و نظامی مانند تأکید سند بر خلیج فارس، استمرار تهدیدهای نظامی در منطقه و احتمال بروز مجدد درگیری با اسرائیل ــ اگر بخواهیم به یک جمع‌بندی برسیم، این پرسش مطرح می‌شود که بر مبنای همین سند و البته با در نظر گرفتن این واقعیت که بخش مهمی از سیاست خارجی آمریکا خارج از متن سند شکل می‌گیرد، چشم‌انداز یا «تصویر بزرگ» ارائه‌شده در سند تا پایان دوره دولت کنونی چه دلالت‌هایی برای سیاست خارجی ایران دارد.

در همین چارچوب، اگر قرار باشد بر اساس این تصویر کلان و در افق زمانی استمرار این دولت، توصیه‌هایی برای سیاست خارجی ایران ارائه شود ــ اعم از توصیه‌های امنیتی و نظامی، و نیز توصیه‌های دیپلماتیک ــ از نظر شما مهم‌ترین اولویت‌ها و پیشنهادهای عملی چه خواهد بود؟

این سؤال، سؤال دشواری است. من معمولاً تلاش می‌کنم کمتر وارد توصیه‌گری شوم، چون ارائه توصیه نیازمند اطلاعات دقیق است. اطلاعاتی که در اختیار من قرار دارد، عمدتاً اطلاعات آشکار و قابل مشاهده است؛ در حالی که توصیه‌گری به داده‌های عمیق‌تر، بعضاً طبقه‌بندی‌شده نیاز دارد تا بتوان بر اساس آن، پیشنهادهای دقیق و قابل اتکا ارائه کرد.

با این حال، آنچه در حال حاضر ــ فارغ از متن سند و خارج از بحث سند ــ درباره دونالد ترامپ می‌توانم مطرح کنم این است که در کنار تلاش برای حفظ منافع ملی و تأکید بر اصول و چارچوب‌های کلان، لازم است نسبت به برخی اقدامات و تاکتیک‌هایی که به اصول لطمه نمی‌زند، تجدیدنظر صورت گیرد. منظورم این است که در جهانی که بسیاری از بازیگران با ترامپی مواجه‌اند که به‌شدت خودشیفته است و علاقه دارد همواره در کانون توجه قرار گیرد، مشاهده می‌شود که دیگران نیز از این ویژگی او بهره‌برداری می‌کنند. یک نفر می‌آید و مطرح می‌کند که جایزه نوبل باید به او داده شود، دیگری با او عکس می‌گیرد؛ اینکه در نهایت چه چیزی نصیبشان می‌شود یا نمی‌شود بحث دیگری است، اما واقعیت این است که با شناخت این روحیه، تلاش می‌کنند آن توجهی را که او طلب می‌کند، تا حدی تأمین کنند.

به نظر می‌رسد کشور ما نیز تا حدی چنین رویکردی را در پیش گرفته است. برای مثال، در مواجهه با رئیس‌جمهور دیگری که ادعا می‌کرد به ایران حمله کرده و تأسیسات اصلی را نابود کرده است، ممکن بود واکنش تندتر و صریح‌تری شکل بگیرد و گفته شود که چنین ادعایی بی‌اساس است و ایران توان بازسازی دارد. اما به نظر می‌رسد نظام به این جمع‌بندی رسیده است که بر همان گزاره‌ای که ترامپ آن را به‌عنوان افتخار مطرح می‌کند، به شکل مستقیم پا نگذارد. در همین چارچوب می‌توان گفت که برای نمونه آقای پوتین نیز با ترامپ دیدار می‌کند، حتی اگر نتیجه ملموسی از آن دیدار حاصل نشود، اما در تعامل با فردی با این روحیه و این سبک رفتاری، نوعی مماشات تاکتیکی را در پیش می‌گیرد. این مماشات به معنای نادیده گرفتن اصول نیست؛ به این معناست که راهبرد کلی سر جای خود باقی است، اما در مسیر رسیدن به اهداف، می‌توان تاکتیک‌ها را بازبینی کرد و تغییراتی داد.

در این چارچوب، من با این ایده که با اصرار گفته شود «ما با آمریکا مذاکره نمی‌کنیم»، موافق نیستم. نه از این جهت که الزاماً باید مذاکره کرد یا نباید مذاکره کرد؛ بلکه از این جهت که به نظر من ما همین الان هم در حال مذاکره‌ایم. مذاکره با آمریکا موضوعی نیست که تازه مطرح شده باشد؛ ما از آن عبور کرده‌ایم و سال‌هاست به شکل‌های مختلف، مستقیم و غیرمستقیم، در حال مذاکره هستیم. حتی زمانی که گفته می‌شود «با آمریکا مذاکره نمی‌کنیم»، مسیرهای غیرمستقیم همچنان وجود دارد. برای نمونه، آقای عراقچی، وزیر امور خارجه، خود گفته است که در زمان جنگ برای کاهش خطر هدف قرار گرفتن، در خیابان‌ها با خودرو جابه‌جا می‌شده و هم‌زمان از طریق پیام‌های تلفنی و شبکه‌های اجتماعی به آقای ویتکاف پیام می‌داده است. این یعنی مذاکره، به شکلی، وجود داشته و دارد. بنابراین مسئله اصلی این نیست که مذاکره هست یا نیست؛ مسئله این است که آیا می‌توان به توافق رسید یا خیر، و اگر می‌توان، چگونه.

از این رو، تمرکز بر دوگانه «مذاکره کنیم یا مذاکره نکنیم» و بحث کردن درباره محاسن یا مضار مذاکره، به نظر من بحث دقیقی نیست؛ زیرا در مورد چیزی صحبت می‌کنیم که عملاً از آن عبور کرده‌ایم. تمرکز باید بر این باشد که چه باید کرد تا بهترین منافع ملی تأمین شود. عقلای کشور ــ چه در داخل و چه در خارج، و در هر جناح و جریان ــ باید جمع شوند و بررسی کنند که چگونه می‌توان در این شرایط، بهترین نتیجه را برای کشور رقم زد. البته این به معنای تسلیم شدن و زانو زدن هم نیست؛ آن‌گونه که طرف مقابل می‌خواهد. اما در عین حال، نباید وارد حاشیه‌ها و هیجانات شد. معمولاً فضای حاشیه‌ای بیشتر در عرصه‌های سیاسی و رسانه‌ای شکل می‌گیرد و عقلای نظام کمتر وارد آن فضا می‌شوند.

به نظر من، در مواجهه با این دولت، لازم است در برخی رویکردها تجدیدنظر تاکتیکی صورت گیرد. برای نمونه، هرچند موضوع مستقیمی از سند نیست، اما من رویکردی را که اخیراً از سوی آقای اسلامی مشاهده شد، رویکرد مناسبی می‌دانم. پس از دلخوری‌ها و انتقاداتی که نسبت به آقای گروسی و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی مطرح شد و حتی برخی مواضع تند نیز دیده شد، رئیس سازمان انرژی اتمی در نهایت تأکید کرد که آژانس بخشی از سازمان ملل است و ایران باید با آن کار کند. این نگاه، نگاه پیش‌برنده‌تری است؛ یعنی در عین انتقاد و گلایه، در عین کاهش دسترسی‌ها و اعمال محدودیت‌ها، همچنان چارچوب حفظ می‌شود و تصمیم‌ها هیجانی و شتاب‌زده اتخاذ نمی‌شود.

این، به نظر من، یک نقطه قوت است؛ زیرا در شرایطی که با طرف‌های پیچیده و پرهزینه‌ای مانند آمریکا و اسرائیل مواجه هستیم، لازم است مجموعه‌ای از ملاحظات، خویشتنداری‌ها و تدابیر به‌کار گرفته شود تا منافع ملی در بالاترین سطح ممکن تأمین گردد.

 

از توضیحات‌تان بسیار سپاسگزاریم. امیدواریم این گفت‌وگو برای مخاطبان مفید بوده و به درک دقیق‌تر تحولات پیشِ‌رو کمک کرده باشد.


نظرات
آگهی تبلیغاتی

آخرین اخبار

قیمت شیرینی شب یلدا اعلام شد /میانگین قیمت شیرینی خشک و تر چقدر است
80 درصد فرودگاه‌های کشور زیر یک میلیون مسافر دارند
کرملین: پوتین برای صلح جدی آماده است
کمالوندی: بازرسی‌های اخیر آژانس با اجازه شورای عالی امنیت ملی بوده است
عراقچی: با بلاروس درباره نقشه راه همکاری برای یک سال آینده توافق کردیم
رد ادعای بی‌اساس درباره جزایر ایرانی از سوی سخنگوی وزارت خارجه
قیمت بنزین چه نسبتی با نابرابری درآمدها دارد؟
دستگیری سه نفر که در صدد اعمال نفوذ در یک پرونده‌ قضایی بودند
فیدان: کار ترکیه در سوریه تازه آغاز شده است
کارفرمایان لیست و حق‌بیمه آبان را زودتر از موعد ارسال کنند
هشدار نارنجی هواشناسی برای چهارمحال و بختیاری صادر شد
مرشد چلویی
بیانیه عجیب موساد درباره واقعه تروریستی سیدنی
سفر وزیر خارجه چین به عربستان
بارش متناوب برف و باران در تهران
تاکید مسکو بر تداوم حمایت سیاسی از ونزوئلا
مدارس هرمزگان تا پایان هفته تعطیل شد
قیمت طلا و سکه امروز دوشنبه 24 آذر 1404+ جدول
سنجش راهبرد جدید امنیت ملی آمریکا با محک واقع‌بینی و منافع ملی
قیمت دلار و سایر ارزها امروز دوشنبه 24 آذر 1404+ جدول
عارف: باید از فن‌آوری‌های پیشرفته نانو، زیستی، هوش مصنوعی و هسته‌ای استفاده کنیم
دیدار عراقچی با لوکاشنکو رئیس جمهور بلاروس
قیمت‌های جدید لبنیات اعلام شد
شاخص کل بورس تهران رکورد زد/ روند صعودی بازار ادامه دارد
استقلال به دنبال میزبانی از گل‌گهر در مشهد
پادکست | من ریچل کوری هستم
سخنگوی شورای نگهبان از تأیید 2 اساسنامه‌ مهم بانکی خبر داد
مرگ تلخ چهار جوان زیر چرخ های تریلی
68 درصد سد های کشور همچنان خالیست
فرمانده نیروی پدافند هوایی ارتش منصوب شد
ابراهیم الموسوی مسئول ارتباطات رسانه‌ای حزب الله لبنان شد
اسلامی: 20 رادیودارو در فاز تحقیقات داریم
رئیس قوه قضاییه: سازمان بازرسی کل کشور موضوع ارز را رها نکند
65 درصد تهرانی‌ها آب بیش از حد مصرف می‌کنند
وزیر کشور: بر توسعه تعاملات با ‌همسایگان ‌متمرکز شده‌ایم
سهمیه بنزین خودرو‌های وارداتی با حجم موتور کم‌تر از 1300 سی سی، حذف نمی شود
امروز؛ آخرین مهلت ثبت‌نام مرحله اول المپیاد‌های علمی کشور
نورنما | پرش غول یخی از دل اقیانوس
قیمت خودرو داخلی و خارجی امروز دوشنبه 24 آذر 1404+ جدول
گروسی: بازرسی‌ها در ایران از سر گرفته‌ شده است
مرگ سالی 20 هزار نفر در تصادفات در کشور
قتل کارگردان و بازیگر هالیوودی و همسرش
خیبر خرم‌آباد – استقلال؛ آزمون دشوار آبی‌ها پیش از نبرد آسیایی
رونمایی از 5 اتوبوس برقی تولید داخل در هفته جاری
کابینه افراطی و ضربه به یهودیان
قتل مرد ثروتمند به خاطر اجاره خانه!
خداداد عزیزی از خانواده‌ها عذرخواهی کرد
نوزاد عراقی با دندان به دنیا آمد
نرخ مهاجرت نخبگان، سیل آسا؛ بازگشت، قطره‌ای
با تقویت روابط با همسایگان تحریم‌های آمریکا اثری نخواهد داشت