نورنیوز- گروه اجتماعی: وقتی معاون علمی رئیسجمهور اعلام میکند که میانگین جهانی بازگشت نخبگان حدود ۷ درصد است اما این رقم در ایران تنها یک درصد، دیگر با یک هشدار ساده مواجه نیستیم؛ این عدد، نشانه یک خلأ سیاستی عمیق در حکمرانی سرمایه انسانی کشور است. مسئله ایران، صرفاً مهاجرت نخبگان نیست؛ مسئله اصلی، ناتوانی ساختاری در نگهداشت و بازجذب آنهاست.
واقعیت این است که مهاجرت نخبگان، اگر در قالب «تجربهاندوزی و بازگشت» تعریف شود، میتواند حتی به نفع کشور تمام شود. بسیاری از کشورها دقیقاً از همین مسیر، دانش، شبکه و سرمایه انسانی خود را تقویت کردهاند. اما تفاوت ایران با آن تجربههای موفق، در یک نکته کلیدی است: نبود سیاست جامع و هماهنگ برای بازگشت و ماندگاری نخبگان. این خلأ باعث میشود نخبهای که برای چند سال تجربه جهانی کسب کرده، حتی اگر بخواهد به کشور بازگردد، جایی برای رشد حرفهای، استفاده از تخصص و اثرگذاری واقعی پیدا نکند. البته چندی پیش وزیر علوم سخن از مهاجرت 12 هزار پژوهشگر ایرانی در فاصله سال های 2010 تا 2022 گفته بود؛ رقم تکان دهنده ای که نشان می دهد معضل ما فقط بازگشت قطرهای نخبگان نیست بلکه مهاجرت سیلوار آنها هم هست.
زمینه هایی برای مهاجرت و برنگشتن
یکی از مهمترین دلایلی که نرخ بازگشت نخبگان در ایران پایین است، عدم تناسب بازار کار با سطح دانش و تجربه آنهاست. وقتی فناوری و صنعت کشور همسطح با دانش نخبگان رشد نمیکند، طبیعتاً امکان جذب آنها فراهم نمیشود و مهاجرت ادامه پیدا میکند. این واقعیت نشان میدهد که مسئله مهاجرت و بازگشت، فراتر از انگیزههای فردی است و به تصمیمسازیهای کلان اقتصادی و صنعتی کشور گره خورده است.
معاون علمی رئیسجمهور به درستی تأکید میکند که نگاهداشت نخبگان یک مسئله چندبعدی است؛ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و زیرساختی. نخبه به دنبال حقوق مالی بالاتر نیست؛ او به امنیت شغلی، شأن حرفهای، امکان اثرگذاری و آرامش اجتماعی نیاز دارد. سیاستهای حمایتی که تنها بستههای مالی و آموزشی ارائه کنند، بدون همراهی با تغییرات ساختاری، نمیتوانند بازگشت و ماندگاری را تضمین کنند.
از سوی دیگر، شناسایی نخبگان از دوران کودکی و نوجوانی، اگرچه ضروری است، اما کافی نیست. تولید نخبه بدون طراحی مسیر شغلی، اجتماعی و مدیریتی برای او، شبیه پرورش بذری است که زمین مناسبی برای رشد ندارد. تجربههای بینالمللی نشان میدهد کشورهایی که چرخه کامل نخبگانی— از شناسایی تا نگهداشت—را ایجاد کردهاند، توانستهاند بهطور مستمر سرمایه انسانی خود را حفظ و تقویت کنند.
شکاف میان تولید نخبه و نگهداشت نخبه
یکی از ضعفهای سیاستگذاری کنونی، تفکیک نکردن «تولید نخبه» از «نگهداشت نخبه» است. هرکدام الزامات خاص خود را دارند؛ تولید نخبه نیازمند آموزش، پژوهش و فرصتهای رشد علمی است، در حالی که نگهداشت نخبه، به محیط کاری رقابتی، سیاستهای انعطافپذیر، جایگاه اجتماعی مناسب و امکان اثرگذاری واقعی در تصمیمسازیها نیاز دارد. تا وقتی این تفکیک رعایت نشود، سرمایهگذاری در آموزش و پرورش استعدادها، بازدهی بلندمدت نخواهد داشت و خروج نخبگان به یک روند طبیعی تبدیل میشود.
مسئله نسلهای جدید، بهویژه نسلهای زد و آلفا، این ضرورت را دوچندان میکند. این نسل با سرعت، انعطاف و افق جهانی تصمیم میگیرد. آنها توانایی کار با فناوریهای پیشرفته در سنین پایین را دارند و میزان اطلاعاتی که در کوتاهترین زمان کسب میکنند، با نسلهای گذشته قابل مقایسه نیست. سیاستگذاری کند، غیررقابتی و سختگیرانه، عملاً این نسل را به خروج و مهاجرت سوق میدهد. نگهداشت نخبگان بدون پذیرش تغییر در ساختارهای اقتصادی، مدیریتی و اجتماعی، به سادگی ممکن نیست.
در کنار این، موضوع فناوری و زیرساختهای صنعتی نقش کلیدی دارد. اگر فناوری و صنعت کشور همسطح با تواناییهای نخبگان پیش نرود، آنها انگیزهای برای بازگشت نخواهند داشت. معاون علمی رئیسجمهور بهدرستی به این نکته اشاره میکند که سرمایهگذاری در فناوریهای نوین و ایجاد فرصتهای واقعی در شرکتهای دانشبنیان، نه تنها باعث بازگشت نخبه میشود، بلکه اثرگذاری اقتصادی آنها را نیز ملموس میکند. نمونه بارز آن کاهش ارزبری در حوزه دارو و تجهیزات پزشکی است؛ اگر شرکتهای دانشبنیان فعال نبودند، واردات دارو به جای ۲.۵ میلیارد دلار، نزدیک ۱۸ میلیارد دلار میرسید. این یعنی ارزش واقعی نخبه و فناوری در اقتصاد ملی. مسئله دیگری که نباید از آن غافل شد، مؤلفههای اجتماعی و سیاسی است. نخبگان باید احساس کنند در کشور شأن، امنیت و آرامش دارند و میتوانند در تصمیمگیریها مشارکت کنند. بدون این احساس، حتی بهترین بستههای مالی و آموزشی نیز نمیتوانند مانع خروج آنها شوند.
عدد «یک درصد» صرفاً یک آمار نیست؛ آیینهای است که نشان میدهد کشور هنوز نتوانسته چرخه کامل نخبگانی—از شناسایی تا نگهداشت و بهرهبرداری از ظرفیتها—را بسازد. اگر این چرخه ترمیم نشود، هرچقدر هم در تولید نخبه موفق باشیم، خروجی نهایی، به سود دیگر کشورها تمام خواهد شد. نگهداشت نخبگان، نه یک پروژه کوتاهمدت، بلکه یک تصمیم راهبردی و زمانبر برای آینده کشور است؛ تصمیمی که دیگر نمیتوان آن را به تأخیر انداخت و نیازمند همکاری تمامی نهادهای دولتی، صنعتی و آموزشی است.
بدون اصلاحات ساختاری و تدوین سیاستهای جامع، نسلهای آینده ایران، به جای اینکه در کشور خود به توسعه علمی، صنعتی و اقتصادی کمک کنند، به مقصد کشورهای دیگر خواهند رفت. حفظ سرمایه انسانی نخبه، تضمینکننده آینده علمی، فناوری و اقتصادی کشور است و اکنون بیش از هر زمان دیگری به یک استراتژی ملی واقعی و قابل اجرا نیاز دارد.