نورنیوز- گروه فرهنگی: استاد کامران فانی، بزرگمرد فروتن فرهنگ، پس از عمری آفرینشگری و دانشپروری در 81 سالگی درگذشت و اهل معنا و معرفت را در سوگ نشاند. این چهره درخشان معاصر، دست کم 6 دهه با کتاب زیست، و جز با کتاب، به چیزی دل نبست و غیر از خدمت به فرهنگ ملی، دست به کاری نبرد. حاصل این مجاهدت عمرانه، انبوهی از فراورده های فرهنگی ناب و سودمند است که از قلم او تراویده یا به لطف کاردانی و هدایتگریاش سامان یافته و منتشر شده است. او زندگی را سراسر در گمنامی و نیکنامی گذراند و سرمایه عمر را خاموش و بیغوغا صرف فرهنگ ایران کرد. نام این دانشیمرد شاخص، در فهرست خادمان معاصر فرهنگ ایرانی، همدوش و همنشین بزرگانی چون ایرج افشار، عباس زریاب خویی، و غلامحسین مصاحب خواهد بود.
کامران فانی از تبار فرهنگسازانی بود که نه با جنجال و نه با خودنمایی، بلکه با سکوت و صبوری و فروتنی در حافظه جمعی ایرانیان میمانند. او مثال درخشانی از یک «فرهنگنویس» فاضل، و تجسم تمام عیاری از یک «کتابدار» کتابشناس بود. فرهنگ نویسی و کتابداری در قاموس فانی البته نه شغل بلکه مَنشی فرهنگی در وفاداری به خود و تاریخ ملی میهن بود؛ رسالتی سترگ که وظیفه دشوار و خطیر «انتقال فرهنگی» را به شایستهترین شکل ممکن ادا میکند. عصاره زیست فرهنگی او را میتوان در عبارتی که خود سالها انتخاب کرده بود گنجاند: نگاهبانی از میراث فرهنگی و معرفتی ایران.
فانی از همان نوجوانی با کتاب نه بهعنوان شیء مقدس، بلکه بهمثابه ابزار فهم و سامانبخشی به جهان روبهرو شد. تجربه فهرستنویسی یک کتابخانه بیسامان در دبیرستان، صرفاً خاطرهای نوستالژیک نیست؛ نشانهای است از اینکه او زودتر از همنسلانش فهمیده بود فرهنگ بدون نظم، به حافظهای آشفته بدل میشود. این درک، بعدها در تمام ساحتهای زندگیاش ادامه یافت: از کتابداری حرفهای تا نقد، ترجمه، آموزش و دانشنامهنگاری.
مسیر تحصیلی و حرفهای فانی، خود روایت عبور از «دانستن برای خود» به «دانستن برای دیگران» است. بریدن از پزشکی و رویآوردن به ادبیات فارسی، و سپس انتخاب کتابداری، نشان از ترجیح نقش میانجی فرهنگ بر نقشهای پرزرقوبرقتر دارد. او نه صرفاً نویسنده بود، نه فقط مترجم و نه تنها منتقد یا فرهنگنامهنویس. حلقه واسطی بود میان فرهنگ، آگاهی، تاریخ، حافظه و انسان ایرانی. در عرصه ترجمه، انتخابهای فانی اتفاقی نبود. معرفی زودهنگام گونتر گراس، ترجمه «مرغ دریایی» چخوف یا «سلوک روحی بتهوون»، همگی از ذهنی خبر میدهد که به «معنای فرهنگ» حساس است، نه به مُد روز. ترجمه برای او انتقال صرف متن نبود؛ نوعی گفتوگو میان سنتها بود. اما شاید مهمتر از ترجمه، نقش فانی در نقد و معرفی کتاب باشد. نقدهای او، بهویژه در نشر دانش، نمونهای کمنظیر از نقد آموزشیاند؛ نقدهایی که نه برای تخریب نوشته شدهاند و نه برای نمایش فضل ناقد. فانی در نقد، خویشتندار بود، مستند بود و بهجای قضاوتهای شتابزده، اطلاعاتی میداد که افق خواننده را گسترش میداد. او نقد را ادامه گفتوگوی مؤلف با جامعه میدانست، نه پایان آن.
وجه شاخص دیگری از شخصیت علمی کامران فانی، مرجعیت او در تدوین دانشنامهها و دایرةالمعارفهای معاصر ایرانی است. اکنون کمتر دانشنامه ای را در زبان فارسی می توان یافت که رد پای او در تدوین و سامان آن هویدا نباشد. او توانایی شگفت انگیزی در طراحی و مدیریت دانشنامه ها داشت چراکه در ذهنش این رسالتی ضروری می نمود که برای نظاممندکردن دانش تاریخی ایرانیان اقدام کند. او در نهایت فروتنی و گمنامی هدایت بسیاری از طرح های دانشنامه ای را برعهده داشت و به خوبی آنها را به سرانجام رساند. چنین اقدام سترگی اگرچه شاید در ظاهر کمهیجان به نظر برسد، اما در واقع زیرساخت فهم تاریخی یک ملت را تقویت میکند. چنین کاری نه با ذوق فردی، بلکه با حس مسئولیت فرهنگی ممکن میشود. این وجه از شخصیت فانی حکایت از «سخاوت علمی» بی پایان او دارد. در زمانهای که دانش اغلب به سرمایه شخصی تبدیل میشود، فانی دانستههایش را بیدریغ میبخشید. این خصلت کمیاب نشانه این باور در او بود که فرهنگ، وقتی زنده میماند که دانش در گردش باشد، نه در انحصار.
درگذشت کامران فانی، از دست رفتن یک چهره متعارف علمی نیست؛ فقدان یکی از نگهبانان آرام و بیادعای فرهنگ ایرانی است. استاد بهاءالدین خرمشاهی، دوست دیرسال و یار همشهری او گفته است از دیار قزوین در روزگار معاصر، چهار مرد فرهنگی سربرآوردهاند که بهدرستی میتوان آنان را «علامه» نامید: علامه علی اکبر دهخدا، علامه سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، علامه محمد قزوینی، و نهایتا علامه کامران فانی. خرمشاهی بهتر از هر گوهرشناسی، مکانت منزلت این علامه فقید را فهم و بیان کرده است. یاد فانی، یاد نظم خلاق و پایداری خستگیناپذیری است که به کتاب، فرهنگ و هویت ملی ما معنا میبخشد؛ نظم و پایداریای که اگر پاس داشته نشود، فرهنگ به حافظهای پراکنده بدل خواهد شد.