نورنیوز-گروه بین الملل: گاهی اوقات، رهبران به دلیل ترس از «از دست دادن آبرو» و همچنین هزینههای صرفشده—چه تجهیزات و چه خون سربازان—احساس میکنند عقبنشینی دشوار است. دولتهای متوالی آمریکا میتوانستند پس از اعزام مشاوران و تجهیزات به ویتنام، بیسروصدا عقب بنشینند. اما در عوض، برای مدت طولانی بر شدت حضور خود افزودند—همانطور که بعدها شورویها در افغانستان انجام دادند، یا آمریکاییها دوباره در عراق و افغانستان.
بلومبرگ در مطلبی به قلم آندریاس کلوث نوشت: بگویید که دونالد ترامپ تا حالا متوجه شده است که حمله یا حتی تهاجم به ونزوئلا ممکن است به فاجعه تبدیل شود؟ او میخواهد عقبنشینی کند و ارتش قدرتمند آمریکا را که در دریای کارائیب جمع کرده، دوباره به کار مفیدتری در جایی دیگر از جهان بفرستد. آیا میتواند؟
در ادامه این مطلب آمده است: البته از نظر فنی میتواند. او به عنوان رئیسجمهور و فرمانده کل قوا، بدون حتی سؤال از کنگره، دستور اعزام آن حدود ۱۵ هزار سرباز و تمام تجهیزات، از جمله پیشرفتهترین ناو هواپیمابر جهان، به منطقه را صادر کرد. بنابراین میتواند دستور دیگری برای خروج آنها بدهد و آن ناو هواپیمابر را دوباره به مدیترانه - جایی که از آن آمده - یا بهتر از آن، به منطقه هند-آرام بفرستد؛ جایی که میتواند این پیام را به چین برساند که آمریکا قصد دارد حتی بیرون از نیمکره غربی نیز قدرت بزرگی باقی بماند.
اما در واقعیت، عقبنشینی پس از چنین نمایش قدرتی دشوار است. این همان درسی است که از تاریخ و پژوهشهای روابط بینالملل میآموزیم؛ پژوهشهایی که دهههاست مفاهیمی همچون «وابستگی به مسیر»، «تلهٔ تعهد» و «هزینههای مخاطب» را توضیح میدهند و نشان میدهند چرا رهبران اغلب پس از تصمیمات بد و تنشزا، به تشدید تنش روی میآورند. همانطور که نمایشنامهنویسان میگویند: فرماندهانی که در پردهٔ اول یک اسلحه روی دیوار میگذارند، در پردهٔ دوم احساس میکنند چارهای جز شلیک آن ندارند.
وابستگی به مسیر در روابط بینالملل شکلهای مختلفی دارد. گاهی به دینامیکهای بوروکراتیک یا لجستیکیِ ظاهراً پیشپاافتاده میرسد. در سال ۱۹۱۴، وقتی روسیه برای آمادگی در جنگ با اتریش-مجارستان بسیج شد، برنامههای نظامی آلمان «ایجاب میکرد» که آنها نیز بسیج شوند و برای نابودی فرانسه از بلژیک عبور کنند. روشن است که آن برنامهها خوب نبودند.
گاهی اوقات، رهبران به دلیل ترس از «از دست دادن آبرو» و همچنین هزینههای صرفشده—چه تجهیزات و چه خون سربازان—احساس میکنند عقبنشینی دشوار است. دولتهای متوالی آمریکا میتوانستند پس از اعزام مشاوران و تجهیزات به ویتنام، بیسروصدا عقب بنشینند. اما در عوض، برای مدت طولانی بر شدت حضور خود افزودند—همانطور که بعدها شورویها در افغانستان انجام دادند، یا آمریکاییها دوباره در عراق و افغانستان. این دو موردِ اخیر از آن «جنگهای بیپایان» هستند که ترامپ وعده داده بود پای پایگاه انتخاباتی «مگا» را از آنها دور نگه دارد.
وقتی رهبران با اعزام نیرو تعهدی را اعلام میکنند، از نظر روانی و سیاسی عقبگرد دشوارتر میشود. در سال ۱۹۹۴، پژوهشگر جیمز فیِرون به این آسیبِ اعتباری که از «بزدل» ظاهر شدن ناشی میشود، عنوان «هزینههای مخاطب» داد.
این مخاطبان هم داخلیاند—شامل رأیدهندگان و قانونگذاران—و هم خارجی—نه فقط طرف مقابلِ رویارویی، یعنی ونزوئلا، بلکه همهٔ دشمنان و حتی متحدان.
ممکن است فکر کنید هزینههای مخاطب برای رئیسجمهوری که شعارش «صلح از طریق قدرت» است و شخصیت روانیاش بر «نظریه دیوانه» استوار است—اینکه وقتی از خط قرمز عبور کنی ممکن است هر چیزی را بمباران کند—بهخصوص بالا باشد. اگر نیروهای آمریکا را از کارائیب خارج کند (بههرحال نمیتوانند تا ابد آنجا بمانند)، چین، روسیه و کره شمالی شاید نتیجه بگیرند که او «بازِ ترسو» است.
از فیِرون، نظریهپرداز برجستهٔ هزینههای مخاطب، پرسیدم آیا این یعنی ترامپ درباره ونزوئلا از نقطهٔ بیبازگشت عبور کرده است؟ او در ایمیلی پاسخ داد: «فکر نمیکنم ملاحظات معمول درباره او صدق کند.»
آنچه متفاوت است، به گفته او، این است که ترامپ «آنقدر تهدیدهایی میکند که به آنها عمل نمیکند یا حتی مسیرش را معکوس میکند» که مخاطبان داخلی شاید حتی متوجه تغییر مسیر نشوند. «سطح سروصدا—چه از رسانههای تحت کنترلش و چه از لافزنی پرتبوتاب در بسیاری زمینهها—آنقدر بالاست» که ترامپ ممکن است خود را در برابر هزینههای مخاطب ایمن ببیند. و در عرصهٔ بینالمللی نیز، رئیسجمهوری که از ابتدا اعتبار اندکی داشته، شاید فکر کند چیزی برای از دست دادن ندارد.
برای اینکه بدانم یک عقبنشینی چگونه ممکن است باشد، از جان بولتون—یکی از مشاوران امنیت ملی در دوره اول ترامپ—پرسیدم. بولتون گفت نخستین نکته این است که ترامپ هیچ برنامهای نداشته و درباره ونزوئلا صرفاً «ناسازگار و بیمنطق» است. آیا او میخواهد قاچاق مواد مخدر را متوقف کند؟ آیا میخواهد نیکولاس مادورو، دیکتاتور ونزوئلا، را سرنگون کند؟ یا چیز دیگری؟
و چون ترامپ «از ابتدا تا انتها» درباره موضوع فکر نکرده، بولتون گفت که او تازه اکنون به «گام بعدی» فکر میکند—پردهٔ دوم نمایش. این حرف با اظهارنظر اخیر ترامپ همخوانی دارد که گفته بود «تا حدی تصمیم خود را گرفته است».
بولتون ادامه داد: از آنجا که «برای او روشن شده» که پایگاه خود او خواهان جنگ دیگری نیست، ترامپ احتمالاً به دنبال راه خروج است. این شاید توضیح دهد چرا او همزمان با صدور مجوز عملیات پنهانی در ونزوئلا (آیا اعلام آنها به معنای آشکار شدنشان نیست؟)، سیگنال داده که آماده گفتوگو با مادوروست (با اینکه همین اخیراً به یک فرستاده ویژه گفت مذاکراتی را که بخش زیادی از سال ادامه داشته، متوقف کند).
حدس من این است که ترامپ به زودی به هر چیزی که مادورو پیشنهاد کند—مثلاً دسترسی بیشتر به نفت ونزوئلا—چنگ خواهد زد تا آن را به عنوان بهانهای برای کاهش تنش در کارائیب استفاده کند. بولتون گفت: «او آنقدر در اعلام پیروزی—even وقتی آشکارا شکست خورده—مهارت دارد که مهم نیست آن پیروزی واقعی باشد یا نه.» یک نمونه مشابه شاید کارزار بمباران کوتاه ترامپ علیه حوثیها در یمن اوایل سال جاری باشد؛ که وقتی هزینهبر و بیهوده شد، آن را با اعلام پیروزیای پایان داد که خارج از پایگاه طرفدارانش کسی نمیتوانست آن را تعریف یا درک کند.
در کارائیب نیز، چنین پیروزی ساختگی به نظر میرسد کمضررترین نتیجهٔ ممکن باشد. در این سناریو، نیروهای آمریکایی میتوانند سرانجام به انجام کارهای مهمتر بازگردند و جهان میتواند نگران چیزهای دیگری باشد.
انتخاب