نورنیوز - گروه بین الملل: سال ۲۰۲۵، دمشق تازه از گردباد جابهجایی قدرت بیرون آمده است. بشار اسد با فشار ترکیبیِ تحریمهای فلجکننده، نبرد فرسایشی نیابتی و اجماع رسانهای غرب کنار رفت و «احمد الشرع ملقب به جولانی»، رهبر پیشین هیئت تحریرالشام، با چراغ سبز واشنگتن و تلآویو و حمایت تمام قد اردوغان بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زد. همان روزهایی که پرچمهای سفید در کاخ المهاجرین بالا رفت، شبکههای خبری نیویورک تا پاریس از «سوریه نو» تمجید کردند؛ الگویی که قرار بود در کتابهای علوم سیاسی بهعنوان مدل «گذارِ موفق از مقاومت به سازگاری» تدریس شود. اما آن بهشتی که روی کاغذ ترسیم شده بود، در میدان به واقعیتی زمخت بدل گشت و امروز جولانگاه جنگنده های صهیونیستی شده است.
جولانی در ریاض کنار دونالد ترامپ ایستاد و جلوی دوربینها ژستِ یک رهبر توسعهگرا را گرفت. رئیسجمهور آمریکا در سفرش به غرب آسیا وعده داد تحریمها را تعلیق و بستهای پانزدهمیلیارددلاری برای بازسازی زیرساختها به جولانی ارائه می کند ولی بعد از برگشت به واشنگتن، نه از صرافیهای دمشق بوی دلار رسید، نه آسمان های شام روی آرامش را دیدند. بالعکس، جنگندههای اسرائیلی طی چندین حمله (که تا زمان نوشتن این یادداشت ۱۶۰ حمله اعلام شده است) زیر ساخت های دفاعی سوریه را منهدم کردند.
۴ درس استراتژیک از سوریه امروز:
- از ۱۹۶۷ تاکنون، دکترین پیرامونی تلآویو بر مهار هر دولت غربآسیایی که بوی قدرت بگیرد، استوار بوده. در این منطق حتی دمشقِ رامشده خطر بالقوه است؛ زیرا باثباتشدن هر دولت در مرزهای فلسطین اشغالی دیر یا زود به بازتولید قابلیت دفاعی میانجامد. اساسا استراتژی صهیونیست ها در منطقه این است: ضعیف بمان تا زنده بمانی. این گزاره درباره مصرِ پس از کمپدیوید و اردنِ پس از وادی عربه نیز صادق بوده است.
- کاخ سفید عادیسازی با اسرائیل را به ابزاری تبلیغاتی و لابیپسند بدل کرده: عکس یادگاری، یک بیانیه چهاربندی و وعده صندوق سرمایهگذاری. واقعیت اما تداوم سیاست چماق بزرگ است و این نشان داد هر صلح و عادی سازی با رژیم صهیونیستی در منطقه، جنگی کمهزینه برای تلآویو میآفریند.
- اتفاقات اخیر سوریه نشان داد که غرب آسیا به چتری دفاعی نیاز دارد که منافع مشترک را بر رقابتهای مقطعی ترجیح دهد. ایران میتواند، با مشارکت آنکارا، ریاض، بغداد و اسلامآباد، برای ایجاد «مجمع امنیت منطقهای» یا به تعبیری همان «ناتوی اسلامی» پیشقدم شود؛ ابتکاری که هرچند با بدگمانیهای تاریخی، پرونده سوریه و رقابتهای انرژی روبهروست، بهترین پاسخ جمعی به سرطانی به نام اسرائیل خواهد بود. تجربه آسهآن و حتی اتحادیه آفریقا نشان میدهد که همکاری امنیتی پیشنیاز جهش اقتصادی است. ایران باید با قدرت دیپلماسی منطقهای خود کشورهای پیرامون را قانع کند و با تعریف منافع مشترک، در برابر اسرائیل چتر امنیتی برپا سازد.
- این حادثه همچنین عیار واقعی نسخه مقاومت را آشکار کرد. مادامی که بازیگری نامطلوب و ساختارشکن مانند اسرائیل در جغرافیای غرب آسیا حضور دارد، هر الگوی امنیتیِ مبتنی بر دلخوشکُنکهای دیپلماتیکْ در بهترین حالت مسکّن موقت است. تجربه میدانی نشان میدهد که تنها ائتلافهای مقاومتمحور توانستهاند هزینه تجاوز را برای تلآویو بالا ببرند. از همینرو، طرح جامع مقاومت ایران تنها راهحل بومیِ آزمودهشده برای دفع تهدید در منطقه غرب آسیاست. مخالفان محور مقاومت میکوشند تجاوزهای تلآویو به لبنان را معلول سلاح حزبا... جلوه دهند و نسخه خلعسلاح را بهعنوان راهحل القا کنند.
همین گزاره در عراق تکرار میشود، انحلال حشد و خلـع سلاح فصائل را شرط دورماندن بغداد از میدان درگیری میدانند.
تجربه سوریه نشان میدهد برای اسرائیل، «عادی سازی» جز نام دیگری برای تسلیم کامل نیست. بازدارندگی تنها در سایه توان مقاومت معنا پیدا میکند.
سخن پایانی این که سوریه جولانی آینهای مقابل سیاستورزان منطقه است. سراب وعدههای بیرونی و خشونت نهادینهشده رژیمی که بقای خود را در تضعیف همسایگان جستوجو میکند. ترکیه که گمان میکرد سوریه به حیاط خلوتش بدل شده، اکنون میبیند اسرائیل به هیچ کشوری اجازه نمیدهد در منطقه، بیش از خود قدرت بگیرد. اگر عراق، عربستان، ترکیه و پاکستان در برابر الگوی ثباتِ ظاهریِ وابسته به بیرون واکسینه نشوند، فردا نوبت خود آنهاست.راهحل ثبات امنیتی در غرب آسیا، اتکا به ظرفیت داخلی کشورهای خود منطقه، دیپلماسی چندسطحی و چتر امنیت جمعی است. ترکیبی که میتواند صدای توپخانه تلآویو را تا کرانه باختری عقب براند. آزمون سوریه پایان نیافته، اما پرسشهای آن امروز روی میز همه پایتختهای منطقه است. آیا از این آینه درس می گیرند یا بار دیگر چشم بر حقیقت بسته می شود؟