نورنیوز - گروه سیاسی: در خرداد ۱۴۰۴، تقابل نظامی بیسابقهای میان ایران و رژیم صهیونیستی شکل گرفت که بهسرعت به عنوان «جنگ دوازدهروزه» در رسانهها شناخته شد. این درگیری گرچه از نظر مدتزمان کوتاه بود، اما از نظر عمق تاکتیکی، گستره جغرافیایی و پیامدهای استراتژیک، یکی از مهمترین منازعات نظامی خاورمیانه در دهه اخیر بهشمار میرود. درک دقیق ماهیت این جنگ، مستلزم بررسی آن از منظر نظریههای معاصر جنگ است. سه مدل تحلیلی برای این منظور مطرح میشوند: تئوری پنج حلقه واردن، دکترین شوک و وحشت، و جنگ ترکیبی یا هیبریدی. دانستن مختصات تحلیلی هریک از این نظریه ما را به شناخت دقیقتر ماهیت این جنگ بیسابقه نایل میکند.
پنج حلقه واردن: نظریهای برای فلجسازی ساختاری
سرهنگ جان واردن، استراتژیست نیروی هوایی آمریکا، در دهه ۱۹۹۰ مدلی را ارائه داد که در آن رقیب بهمثابه یک سیستم زنده با پنج حلقه هممرکز در نظر گرفته میشود: رهبران، فرایندهای حیاتی، زیرساخت، جمعیت و نیروهای نظامی. در این مدل، به خلاف مدل جنگهای کلاسیک، درگیری با نیروهای نظامی یعنی بیرونی ترین حلقه، شروع نمیشود بلکه آغاز نبرد با درونیترین دایره یا حلقه است یعنی حلقه رهبران. این مدل در جنگ خلیج فارس (۱۹۹۱) مورد استفاده قرار گرفت.
در جنگ ۱۲ روزه، حمله اولیه اسرائیل به مراکز فرماندهی و زیرساختی ایران (از جمله مراکز هستهای و نظامی در اصفهان، کرج، و دامغان) نشانگر الگوبرداری از این مدل بود. اما پاسخ ایران که ترکیبی از موشک، نیروی جریان مقاومت، عملیات سایبری و جنگ روانی بود، از این مدل پیروی نمیکرد. در واقع، این تئوری تنها به بخشی از رفتار اسرائیل در آغاز جنگ قابل انطباق است و در تحلیل کلی جنگ ناکافی است، چراکه از تبیین جنگهای چندلایه و بازیگران غیردولتی ناتوان است.
دکترین شوک و وحشت: رعب سریع، اما ناتوان از استمرار
نظریه «شوک و وحشت» یا همان (Shock and Awe) مفهومی است که بر ایجاد ضربه شدید روانی در دشمن، با استفاده از حملات برقآسا و پرشدت تکیه دارد. این دکترین نیز در حمله سال ۲۰۰۳ آمریکا به عراق بهکار رفت و هدفش این بود که دشمن در آغاز نبرد از نظر ذهنی و سازمانی فلج شود.
اسرائیل با آغاز ضربتی جنگ و تلاش برای برهمزدن قاطع تعادل فرماندهی در ایران، در عمل به این دکترین نزدیک شد. اما واکنش ایران -که با خویشتنداری، مرحلهبندی و چندمنظوره بودن مشخص میشد- نشان داد که این الگو نیز توانایی تبیین تمام ابعاد جنگ را ندارد. برخلاف انتظار طراحان اسرائیلی، ایران نه تنها در شوک فرو نرفت، بلکه با بهرهگیری از ظرفیتهای غیرمتقارن به پاسخ سریع و هوشمندانه دست زد. در نتیجه، «شوک و وحشت» در این جنگ تجربهای نیمهکاره و ناکام باقی ماند.
جنگ هیبریدی: مدل مسلط و الگوی واقعی این نبرد
«جنگ ترکیبی یا هیبریدی» مفهومی نوین در ادبیات استراتژیک است که بر ترکیب همزمان ابزارهای نظامی، سایبری، رسانهای، اقتصادی و دیپلماتیک برای فشار چندوجهی بر رقیب تأکید دارد. این نوع جنگ نه مبتنی بر جبهههای مشخص، نه بر سلاحهای کلاسیک، بلکه مبتنی بر ابهام، تنوع تاکتیکی و غافلگیریهای چندلایه است.
در این مدل، بازیگر جنگ میتواند همزمان با یک عملیات سایبری، حمله موشکی محدود، کمپین رسانهای و استفاده از نیروهای مقاومت در چند جبهه، حریف را از درون فرسوده و ناامید کند. عملکرد ایران در جنگ ۱۲ روزه بهوضوح با این الگو مطابقت دارد:
- موشکهای نقطهزن سپاه، نهتنها توازن روانی جنگ را تغییر دادند بلکه نشان دادند که پاسخ ایران هدفمند و گزینشی است.
- عملیات سایبری بر زیرساختهای هشدار سریع اسرائیل، نشاندهنده توان بالای ایران در ایجاد اخلال بدون استفاده مستقیم از نیروی انسانی بود.
- نقش برخی نیروهای جریان مقاومت، فشار جغرافیایی و سیاسی را بر اسرائیل افزایش داد.
- بهرهگیری از رسانهها، افکار عمومی جهانی و عملیات روانی باعث شد حتی در سطح داخلی اسرائیل، تزلزل و نارضایتی افزایش یابد.
در کنار این اقدامات، ایران هوشمندانه از ورود به جنگ تمامعیار خودداری کرد، اما هزینههای استراتژیک بالایی را به طرف مقابل تحمیل نمود.
دیپلماسی در جنگ هیبریدی: ابزار خاموش، اما مؤثر
یکی از وجوه کمتر دیدهشده اما حیاتی در چارچوب جنگ هیبریدی، دیپلماسی فعال در میانه درگیری است. در جنگ دوازدهروزه، ایران علاوهبر واکنشهای نظامی و سایبری، همزمان بهطور دقیق و هدفمند از ظرفیتهای دیپلماتیک خود استفاده کرد:
- تماسهای مستقیم با کشورهای مؤثر در بحران از جمله عراق، عمان، قطر و روسیه برای مدیریت تنش و هشدار به حامیان بالقوه اسرائیل.
- بهرهبرداری از مواضع صریح متحدان استراتژیک در منطقه و فرامنطقه برای افزایش فشار بینالمللی بر اسرائیل و کاستن از فضای اقدام نظامی بیشتر.
- استفاده از دیپلماسی رسانهای برای تولید روایت مشروع از جنگ در سازمان ملل و افکار عمومی جهانی، بهویژه با تمرکز بر حق دفاع از خود و تجاوز اولیه اسرائیل.
این اقدامات نشان داد که در جنگ هیبریدی، قدرت دیپلماسی نه در پایان جنگ، بلکه در دل آن معنا پیدا میکند. همانطور که حمله سایبری و عملیات رسانهای در جنگ مدرن جایگاه پیدا کردهاند، دیپلماسی نیز به جای «سیاست پس از جنگ» ، به «سلاح در دل جنگ» تبدیل شده است.
جنگ دوازدهروزه، نقطه عطفی در تحول مفهومی جنگ در منطقه است. این جنگ نشان داد که در مواجهه با قدرتهای کلاسیکِ غربی (و اسرائیل به عنوان نماینده آنها)، ترکیب پیچیدهای از تاکتیکهای هیبریدی میتواند جایگزین نبردهای سنتی شود. در چنین الگویی، برتری در جنگ نه با شمار تانکها و جنگندهها، بلکه با توان هماهنگسازی رسانه، نیروی منطقهای، حملات سایبری، دیپلماسی فعال و پاسخهای نظامی هوشمندانه بهدست میآید.
بنابراین، اگر بخواهیم یک مدل نظری برای تبیین این جنگ انتخاب کنیم، بدون تردید جنگ هیبریدی نهتنها دقیقترین، بلکه کارآمدترین چارچوب تحلیلی برای فهم این تقابل پیچیده است. اکنون، ایران نه صرفاً بازیگری نظامی، بلکه بازیگری استراتژیک با دکترین خاص خود در جنگهای قرن ۲۱ شده است. اگرچه حمله اولیه اسرائیل از مدلهایی چون واردن و شوک و وحشت الهام گرفته بود، اما پاسخ ایران بهوضوح در ساحت جنگ هیبریدی تعریف شد، جنگی که نه با توپ و تانک، بلکه با اقتدار نرم، قدرت ترکیبی و طراحی استراتژیک پیش برده شد.
نورنیوز