نورنیوز – گروه سیاسی: ۲۳ تیرماه، سالروز تصویب برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)، در تقویم رسمی ایران «روز گفت و گو و تعامل سازنده با جهان» نام گرفته است. اما امروز، در حالی که دقیقاً ده سال از آن رویداد تاریخی میگذرد، ایران در شرایطی خاص قرار دارد: گذار از یک جنگ تمامعیار ۱۲ روزه با آمریکا و اسراییل، و ورود به یک آتشبس شکننده. آیا در چنین شرایطی، بازخوانی تجربه برجام هنوز معنا دارد؟ پاسخ، بیتردید مثبت است.
برجام، صرفنظر از سرنوشت پر فراز و نشیبش، یکی از پیچیدهترین، پرهزینهترین و نمادینترین تجربههای دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران بود. امروز، در فضای پساجنگ، بازخوانی دقیق و راهبردی آن میتواند به عنوان یک آینه پیشروی سیاستگذاران قرار گیرد تا از تکرار اشتباهات احتمالی، فرصتهایی که امکان بهره گیری از آنها فراهم بود و از دست رفت و... پرهیز شود و مسیر تعامل سازنده و پایدار، با واقعگرایی بازتعریف شود.
برجام: تولد یک امید، مرگ یک توهم
امضای برجام در تیرماه ۱۳۹۴، نتیجه بیش از دو سال مذاکرات فشرده میان ایران و گروه ۵+۱ بود؛ مذاکراتی که با هدایت تیمی کارکشته از دیپلماتهای ایرانی پیش رفت و قرار بود با حل و فصل چالش هستهای میان ایران و غرب از طریق مذاکره محدودیتهای اقتصادی ناشی از تحریم های بین المللی را نیز از میان بردارد. بسیاری در داخل و خارج کشور، برجام را نقطه عطفی در تاریخ تعامل جمهوری اسلامی با جهان میدانستند.
اما این توافق، که قرار بود گشایش اقتصادی، رفع تحریمها و عادیسازی روابط را به همراه آورد، بهسرعت با واقعیتهای تلخی روبرو شد که شاید در ابتدا کمتر به آن می شد. با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا و خروج یکجانبه واشنگتن از برجام در 18 اردیبهشت ۱۳۹۷، ساختار شکننده این توافق فرو ریخت و تحریمهای فلجکننده دوباره بازگشتند.
نکته اساسی اینجاست که برجام، در حالی فروپاشید که ایران به تعهدات خود پایبند مانده بود. این مسئله، ضربه سنگینی به اعتماد عمومی به «تعامل با غرب» وارد کرد و این سؤال را در سطح راهبردی مطرح کرد: آیا تعامل با جهان ممکن است، وقتی که طرف مقابل، اصول ابتدایی اعتماد و قرارداد را زیر پا میگذارد؟
جنگ ۱۲ روزه اخیر میان ایران و نیروهای آمریکا و اسراییل که با تجاوز مستقیم نظامی به ایران و پاسخ متقابل تهران همراه بود، نقطه اوجی بر این واقعگرایی بود. این جنگ نه از جنس نیابتی، بلکه از نوع تمامعیار، مستقیم و آشکار بود و نشان داد آمریکا و غرب مذاکره را ابزاری کم هزینه برای تحمیل اراده خود به کشورهای مستقل می دانند و اگر این روش که ظاهری حقوقی و قانونی دارد منجر به تسلیم و سازش نشد ، آن روی سکه که چهره واقعی ارباب زور و باج گیری است هویدا خواهد شد و تلاش خواهند کرد تا منویات خود را با جنگ و خونریزی و ارعاب و تهدید محقق کنند. جنگ ۱۲ روزه اما با وجود تمام هزینهها، یک پیام روشن داشت و آن اینکه: نظام جمهوری اسلامی چه در میز مذاکره و چه در میدان نبرد، حاضر نیست از حقوق قانونی خود دست بردارد و بدون دستیابی به منافع واقعی از هیچ جبهه ای عقب نشینی نخواهد کرد
آتشبس فعلی، بهمثابه یک فرصت دیپلماتیک، باید در پرتو تجربه برجام فهم شود. اکنون روشنتر از همیشه است که جمهوری اسلامی ایران ضمن آن که اهل تعامل با جهان است اما به هر تعاملی تن نخواهد داد. آنچه امروز برای جمهوری اسلامی و ملت ایران اولویت دارد، تعاملی مبتنی بر توازن قوا، حفظ عزت ملی، و ضمانتهای قابل راستیآزمایی است.
چه چیزهایی از برجام باید آموخت؟
۱. غرب، فقط در برابر قدرت، امتیاز میدهد: برجام نشان داد که بدون داشتن اهرم قدرت – چه در میدان دیپلماسی، چه در میدان بازدارندگی نظامی – طرف غربی حاضر به پذیرش توافق عادلانه نیست. برجام زمانی امضا شد که ایران غنیسازی ۲۰ درصد را در دست داشت.
۲. اعتماد به آمریکا در توافقات بلندمدت، اشتباه راهبردی است: سیاستگذاران کشور باید این واقعیت را بپذیرند که سیاست خارجی آمریکا تابع دموکرات و جمهوریخواه نیست. همانطور که اوباما توافق کرد و ترامپ زیرش زد، هر رئیسجمهور بعدی هم میتواند توافق جدیدی را لغو کند، مگر آنکه ضمانتهای سختافزاری و حقوقی لازم لحاظ شده باشد.
۳. دیپلماسی بدون پشتوانه اقتصادی، شکننده است: ایران در زمان برجام، با مشکلات ساختاری اقتصادی روبرو بود؛ از بانکهای ناکارآمد تا فساد گسترده و ضعف حکمرانی. همین نقاط ضعف، باعث شد که حتی در دوران اجرای برجام نیز بهرهبرداری اقتصادی چشمگیری از توافق حاصل نشود.
۴. مردم باید ذینفع تعامل باشند، نه فقط ناظران: یکی از اشتباهات کلیدی در دوران اجرای برجام، تمرکز بیش از حد بر سطح دولتها بود. در حالیکه تعامل پایدار با جهان، نیاز به دیپلماسی عمومی، اعتمادسازی مردمی، و شفافیت در منافع داخلی دارد.
اگر بخواهیم روز «گفت و گو و تعامل سازنده با جهان» در تقویم، فقط یک شعار باقی نماند، باید به سیاست خارجی کشور نگاهی دوباره بیندازیم. امروز، شرایط پس از جنگ، فرصتی تاریخیست که هم نخبگان کشور، هم دولتمردان، و هم مردم، با عینک واقعگرایی و عبرتگیری به مقوله تعامل نگاه کنند.
سه اصل راهبردی برای تعامل آینده عبارتند از:
۱. تعامل منطقهمحور و اوراسیایی: بهجای تمرکز صرف بر غرب، ایران باید راهبرد خود را بر پایه همکاری پایدار با شرق، کشورهای همسایه، و قدرتهای نوظهور (مثل چین و هند و روسیه) بنا کند. تجربه برجام نشان داد که غرب، شریک قابل اعتماد اقتصادی نیست.
2.تعامل مشروط با غرب: آتشبس فعلی نشان داد که بدون اقتدار نظامی احترام دیپلماتیک حاصل نمی شود. پس در تعامل با غرب، ایران باید اصل «موازنه قدرت» را حفظ کرده و با پیششرطهای روشن، وارد هرگونه مذاکرهای شود.
3.دیپلماسی اقتصادی در خدمت تابآوری ملی: بدون بازسازی اقتصاد داخلی، هیچ توافق خارجی پایدار نخواهد ماند. بنابراین تعامل با جهان باید در راستای رفع گرههای تولید، تجارت، و اشتغال داخلی باشد.
ده سال پس از امضای برجام، و تنها روزهایی بعد از پایان یک جنگ سنگین، ایران در نقطه عطفی از تاریخ خود ایستاده است. زمان آن رسیده که نه با شور، بلکه با شعور راهبردی به تعامل نگاه کنیم. نه با خوشبینی سادهدلانه، بلکه با تحلیل تجربهها، هزینهها، و فرصتها. اگر قرار است تعامل با جهان همچنان راهبرد جمهوری اسلامی ایران باشد، این تعامل باید بر پایه قدرت، حکمت، و حمایت مردمی بنا شود. برجام، بدون قضاوت در خصوص ویژگی های مثبت و منفی آن ، این درس مهم را برای همیشه در حافظه ملی ما ثبت کرده است.