نورنیوز-گروه سیاسی: بعد از تجاوزات 12روزه، برخی با این هدف که غرب و اسرائیل را وادار به اجتناب از تجاوزات بیشتر و تندادن به مذاکره و دادن امتیاز به ایران کنند، از «راهبرد ابهام هستهای» سخن میگویند. ابهام هستهای به معنی اعمال عدم شفافیت درباره هدف برنامه هستهای، نمایش ضمنی و تلویحی توانایی تسلیحاتی غیرمتعارف بدون آزمایش و ایجاد توازن بین اقدامات تحریکآمیز و خویشتنداری است. ایجاد شک در دشمن درباره ظرفیت باقیمانده هستهای ایران و انتشار مدیریتشده اطلاعات درباره خسارات وارده بر تأسیسات هستهای از تاکتیکهای پیشنهادی برای پیشبرد راهبرد ابهام است. بهطور کلی، هدف چنین راهبردی ایجاد عدم قطعیت و بلاتکلیفی در دشمنان، تقویت بازدارندگی و خرید زمان برای توسعه برنامه تسلیحاتی غیرمتعارف در خفا بدون عبور از خط قرمز تا وقت مقتضی است. در این راهبرد، فرض بر این است که شفافیت موجب افزایش احتمال حمله به ایران خواهد شد. مقامات رسمی تاکنون صحبتی از چنین راهبردی نکردهاند.
بااینحال، راهبرد ابهام حرفی جدید و راهبردی نو نیست و در گذشته حداقل توسط عراق، لیبی و کره شمالی استفاده شده است. عراق صدامی این راهبرد را درباره سلاحهای اتمی، شیمیایی و میکروبی بهعنوان حربهای برای بازدارندگی و نمایش قدرت در برابر مخالفان داخلی (کردها و شیعیان) و رقبای منطقهای دنبال میکرد. عراق که بعد از جنگ کویت ناچار به نابودی بخش عمده توانایی غیرمتعارف خود شده بود، بهویژه بعد از 1998 با اخراج بازرسان تسلیحاتی ابهام را بیشتر کرد. صدام بعدها در بازجوییهای خود اذعان کرد که برنامه سلاح کشتار جمعی فعال نداشته، اما با هدف ایجاد ابهام و بازدارندگی منطقهای بهطور کامل نیز با بازرسان همکاری نمیکرده است. گزارشهای «گروه بررسی عراق» (ISG) نیز که توسط آمریکا به منظور جستوجوی عراق ایجاد شد، مؤید اظهارات صدام است.
نتیجه سیاست ابهام عراق این شد که آمریکا و متحدانش فقدان همکاری کامل عراق را دلیل وجود یک برنامه مخفی و پنهانکاری قلمداد کردند و آن را مبنای اجماعی بینالمللی برای حمله به عراق قرار دادند. اما گزارش دولفر، رئیس «گروه بررسی عراق»، به کنگره آمریکا نشان داد که جز مقدار اندکی سلاح شیمیایی، هیچ سلاح غیرمتعارفی در عراق وجود نداشت. لیبی نیز تا 2003 نوعی سیاست ابهام درباره برنامههای تسلیحاتی هستهای، شیمیایی و میکروبی داشت. قذافی ضمن اینکه وجود چنین برنامههایی را قویا تکذیب میکرد، اما مخفیانه آنها را دنبال و به نوعی مبهم درباره این برنامهها صحبت میکرد تا هم از وجود آنها خبر دهد و هم موجب درگیری مستقیم نشود. اما او نهایتا در دسامبر 2003، هشت ماه بعد از حمله آمریکا به عراق و در پی مذاکرات فشرده با آمریکا و انگلیس، قصد خود مبنی بر برچیدن برنامه تسلیحاتی غیرمتعارف را اعلام کرد.
کره شمالی اگرچه در 1985 به انپیتی پیوست، اما اجازه بازرسی را تا 1992 نداد. بازرسیها در این سال نشان داد بین برنامههای اعلامشده و وضعیت موجود تفاوت وجود دارد. کره در 1993 از انپیتی خارج شد، اما همچنان مشخص نبود که مقامات کره بلوف میزنند یا واقعا قصد ساخت بمب را دارند. این ابهام اهرمهایی را برای کره شمالی فراهم کرد و دریافت امتیازاتی را در چارچوب موافقتنامه 1994 ممکن کرد؛ بااینحال، برنامه هستهای تسلیحاتی همچنان فعال بود و سیاست ابهام همچنان در جریان. سیاست ابهام کره تنها در 2006 و در پی اولین آزمایش اتمی کنار گذاشته شد.
دو دلیل برای موفقیت کره میتوان ذکر کرد: 1- اجماع وجود داشت که برنامه هستهای کره شمالی هدفی جز بقای رژیم و جلوگیری از حمله نظامی را دنبال نمیکرد. 2- این کشور خارج از منطقه حساس خاورمیانه قرار دارد. درباره ایران نیز برخی از تحلیلگران غربی مدعی نوعی راهبرد ابهام هستهای طی سالهای اخیر شده و ازجمله به کاهش شمار بازرسان و غیرفعالکردن برخی دوربینهای آژانس و قانون اقدام راهبری برای لغو تحریمها اشاره میکنند. اما تأکیدات جاری بر راهبرد ابهام توسط برخی اصولگرایان بیسابقه است. از نظر اینان عدم همکاری با آژانس به همراه ایجاد سایت سوم غنیسازی و جایگزینی سانتریفیوژهای IR1 با IR6 که در 22 خرداد توسط رئیس و معاون سازمان انرژی اتمی در مقام واکنش به قطعنامه جدید شورای حکام اعلام شد، میتواند در تئوری ایران را وارد دورهای از پنهانکاری کرده باشد. خاصه آنکه آمریکا درباره میزان موفقیت حمله به فردو و نطنز بلاتکلیف است.
نابراین نباید به آژانس امکان شفافسازی وضیعت داده شود. اما آژانس، سه کشور اروپایی و نشست وزرای خارجه گروه 7 واکنش تندی نسبت به مصوبه مجلس درباره عدم همکاری با آژانس داشتهاند. خوشبختانه قانون مجلس تنها ضمن تعلیق همکاری با آژانس، دو شرط برای ازسرگیری همکاری به تشخیص شورای امنیت ملی تعیین کرده است. مقامات ایرانی نیز همین تفسیر از مصوبه را داشتهاند و راه را برای همکاری نبستهاند. باید توجه داشت که قطع دسترسی آژانس به سایتهای ایران مقدمه ابهام راهبردی نیست، بلکه مقدمه ازسرگیری جنگ است. راهبرد ابهام در مورد خاص ایران به معنی عدم قطعیت، بیثباتی، استمرار سایه برخورد نظامی، جنگ دائمی با شدت پایین در چارچوب آنچه «راهبرد چمنزنی» خوانده میشود یا ازسرگیری جنگ تمامعیار خواهد بود. نباید از یاد برد که با توجه به سه مشکل، «راهبرد ابهام» ممکن است درباره ایران برخلاف مورد کره شمالی کار نکند: 1- ایران در منطقه حساس خاورمیانه و در تقابل با اسرائیل قرار دارد. 2- لازمه قطعی «راهبرد ابهام» برخورداری از یک ضد اطلاعات بسیار قوی است. 3- سیاست ابهام قطعا موجب فعالشدن مکانیسم ماشه خواهد شد.