نورنیوز ـ گروه سیاسی: سیدعلیرضا بهبهانی در یادداشتی نوشت: «در هیاهوی تحلیلهای جنگ ۱۲ روزه میان ایران و اسرائیل، بسیاری در جستوجوی نقاط قوت ایراناند؛ دقت موشکی، سرعت پاسخ، قدرت روایت و بازدارندگی فعال. این رویکرد البته طبیعی است؛ وقتی در یک نبرد نابرابر، یک کشور بتواند از خاک خود علیه دو قدرت نظامی بزرگ اقدام کند و به آتشبس برسد، گمان پیروزی قابل درک است. اما درست در همین لحظه است که بزرگترین خطای تحلیلی ممکن پدیدار میشود؛ سوگیری بازماندگی.
چرا کسی فکر نمیکند از پالایشگاههایمان مورد هدف قرار میگرفت چه پیش میمد؟ اگر نیروگاه هایمان را مورد حمله قرار میدادند چه میشد؟یا سدها و…؟
ندیدن اینها همان خطای سوگیری بازماندگی است!
این خطا، نخستینبار توسط آبراهام والد در جنگ جهانی دوم شناخته شد. نیروی هوایی آمریکا تصور میکرد با بررسی گلولهخوردگی هواپیماهای بازگشته، میتواند نقاط آسیبپذیر را پیدا کند. اما والد گفت: «اینها بازگشتهاند، بنابراین نقاط تیرخوردهشان مسئله نیست. مشکل آنجاست که نمیتوانیم هواپیماهای سقوطکرده را ببینیم؛ احتمالاً همانجایی تیر خوردهاند که در بازگشتگان اصلاً آسیب ندیده.»
اینجا همان جایی است که باید به تحلیل جنگ اخیر بازگردیم: ایران، آنچه را که از این جنگ زنده برگشته، میبیند. اما آنچه ممکن بود باعث سقوط شود و فقط با شانس یا ضعف دشمن اتفاق نیفتاده، در مرکز خطر باقی مانده است.
مصداقهای سوگیری بازماندگی در مدیریت جنگ و پساجنگ ایران:
- پدافند سایبری و الکترونیک ایران زیر ضربه نرفت؛ اما نه به این معنا که قدرتمند استُ بلکه شاید صرفاً در اولویت حمله نبود.
- سامانههای پشتیبانی غیرنظامی (مثل آب، برق، ارتباطات در برخی استانها) هدف قرار نگرفتند؛ اما این یعنی تابآوریشان ارزیابی نشده.
- واکنش افکار عمومی داخلی به جنگ هماهنگ بود؛ اما این شاید نتیجه کوتاه بودن مدت جنگ است، نه عمق انسجام پایدار.
در حقیقت، تهدیدهای واقعی ایران، جاییاند که هنوز امتحان نشدهاند و اگر سیاستگذار امروز بر اساس عملکرد سیستمهای بازمانده، استراتژی آینده را بچیند، خطر بازتکرار اشتباه ارتش آمریکا در جنگ جهانی دوم بسیار بالاست.
اما در دوران آتشبس باید چه درسی از این مدل بگیریم:
در زمان آرامشِ پس از طوفان، که احتمال شکنندگی آن نیز بالاست؛ نبوغ سیاستگذاری نه در تجلیل از بقای موجود، که در پیشبینی آنچیزی است که در حمله بعدی ممکن است نقطه سقوط شود.
ایران باید:
نقاطی را که در این جنگ آسیب ندیدند، اما حیاتیاند، فوراً در لیست مقاومسازی قرار دهد:
- پدافند سایبری در استانهای مرزی
- زیرساخت انرژی و حملونقل در مناطق غیردرزگیر
- مراکز انتقال داده و مراکز توزیع دارو و آب در دوران بحران
تحلیل بازدارندگی ایران از نگاه دشمن بازسازی شود، نه از نگاه داخلی:
ما نمیدانیم چرا برخی نقاط هدف حمله واقع نشدند؛ آیا دشمن ناتوان بود یا صرفاً برنامهریزی برای فاز بعدی دارد؟
مدیریت بحران دولت بازطراحی شود:
عملکرد دولت در طول جنگ کوتاهمدت قابلقبول بود، اما آیا اگر جنگ ۳۰ روز ادامه داشت، لجستیک، رسانه، نظام بانکی و اقناع عمومی دوام میآوردند؟ احتمالاً جوابی که میشنویم، خیر است.
و توصیه پایانی نویسنده:
سیاستگذاری امنیت ملی نباید بر اساس آنچه جان به در برده نوشته شود. هواپیمای جنگی که تیر خورده اما برگشته، گواه قدرت نیست؛ گاه صرفاً گواه بخت است.
دولت، ارتش، و کل حاکمیت ایران باید به نقاطی فکر کنند که هنوز اصابت نشدهاند. این نقاط شاید تنها به این دلیل زندهاند که دشمن فرصت نکرده آنها را هدف بگیرد.
در تئوری توسعه میگویند: «پایداری، محصول فهم نادیدنیهاست.»؛ دوران آتشبس، فرصتی است برای دیدن نادیدنیها؛ پیش از آنکه بار دیگر، جنگ آنها را ببینند.»