نورنیوز-گروه سیاسی: اما سابقه نشان میدهد که این سیاست ترکیبی از تهدید و مذاکره، همواره با محاسبات نادرستی همراه بوده که میتواند به تشدید تنشها در منطقه منجر شود
چهارشنبه ۲۲ اسفند، در حالی که انور قرقاش، وزیر مشاور در امور خارجی امارات، نامه دونالد ترامپ را به وزیر خارجه ایران تحویل میداد، کاخ سفید همزمان مجموعهای از تحریمهای تازه را علیه ایران برنامه ریزی و اجرا کرد. کاخ سفید با اعمال این تحریمها که وزیر نفت ایران، چند شرکت انرژی و کشتیهای حملونقل نفت را هدف قرار دادند، قصد داشت پیامی روشن به تهران منتقل کند: واشنگتن قصد دارد با تمام ابزارهای خود، از جمله تحریمهای اقتصادی و اقدامات نظامی، ایران را وادار به پذیرش خواستههایش کند.
اما این سیاست فشار تنها به تحریم ختم نشد. سه روز بعد، در شامگاه شنبه ۲۵ بهمن، جنگندههای آمریکایی به صنعا و صعده در یمن یورش بردند؛ حملهای که نخستین اقدام نظامی دولت ترامپ علیه یمن محسوب میشد. رئیسجمهور آمریکا هم زمان با صدور دستور انجام عملیات نظامی علیه یمن با تأکید بر تداوم این حملات، در پیامی تهدیدآمیز خطاب به تهران اعلام کرد که ایران باید حمایت خود را از انصارالله متوقف کند.
این دو اقدام، یعنی اعمال تحریم و حمله نظامی، نشان میدهد که ترامپ در کنار دیپلماسی نامهنگاری، همزمان در حال تشدید فشارها علیه ایران است.
حملات به یمن؛ نمایش قدرت یا پیام سیاسی؟
بمباران صنعا و صعده تنها یک اقدام نظامی نبود، بلکه بخشی از راهبرد واشنگتن برای اعمال فشار حداکثری بر ایران محسوب میشود. آمریکا مدعی است که حملات اخیر در پاسخ به تهدیدات حوثیها علیه کشتیهای تجاری و ناوهای آمریکایی در دریای سرخ و بابالمندب انجام شده است. اما زمانبندی این حملهها، همزمان با ارسال نامه ترامپ به ایران و اعمال تحریمهای تازه، گمانههایی را درباره اهداف واقعی آن ایجاد کرده است.
یمن طی جنگ غزه چندین بار هدف حملات آمریکا و متحدانش قرار گرفته بود، اما این بار شرایط متفاوت است. این نخستین حمله در دوران ترامپ محسوب میشود و برخلاف اقدامات قبلی، مستقیماً با هدف ارسال پیام به تهران انجام شده است. واشنگتن تلاش میکند از طریق این عملیات نظامی، نهتنها انصارالله را تحت فشار قرار دهد، بلکه این پیام تهدید آمیز را نیز به ایران منتقل کند که حاضر است در صورت بیتوجهی به خواستههای خود، از گزینه نظامی استفاده کند.
ایران و معمای واکنش؛ سکوت یا تقابل؟
یکی از مهمترین سؤالات اینجاست که ایران چه واکنشی به این تحولات نشان خواهد داد؟ تجربه گذشته نشان میدهد که جمهوری اسلامی در برابر فشارهای آمریکا معمولاً با حفظ اصول خود، راهبردی چندوجهی و مبتنی بر پیگیری سیاست مدیریت تنش، واکنشی هوشمندانه نشان میدهد. اما این امکان وجود دارد که حملات انصارالله یمن که مستقیما هدف تهاجم نظامی آمریکا قرار گرفته است به کشتیهای آمریکایی و متحدان آن در منطقه شدت گیرد، تا از این طریق به واشنگتن نشان داده شود که فشارها نتیجه معکوس دارد.
در حال حاضر، تهران هنوز به نامه ترامپ واکنشی نشان نداده است. اما چنانکه از اظهار نظرهای مقامات خارجی مطلع و تحلیل گران سیاسی در داخل کشور بر می آید،این نامه شامل درخواستهایی برای کاهش حمایت ایران از گروههای متحدش در یمن، عراق و لبنان بوده است. اگر این اطلاعات صحت داشته باشد، میتوان گفت که سیاست ترامپ ترکیبی از دیپلماسی و تهدید است: از یک سو، از طریق ارسال نامه مسیر مذاکره را باز میگذارد، و از سوی دیگر، با اعمال تحریم و حملات نظامی، نشان میدهد که اراده استفاده از ابزارهای سختافزاری برای تحقق اهدافش را نیز دارد.
محاسبات نادرست واشنگتن در برابر واقعیتهای منطقه
اقدامات اخیر ترامپ در بستر رخدادهای گستردهتری در منطقه قابل تحلیل است. پس از تحولاتی که طی ماههای گذشته در سوریه و لبنان به وقوع پیوست، جریانهای وابسته به واشنگتن تلاش کردهاند تا فضاسازی غیر واقعی اینگونه القا کنند که ایران دیگر توان بازیگری مؤثر در منطقه را ندارد. این ادعا، هرچند فاقد مبنا و نادرست است، اما ظاهراً در ذهن ترامپ و مشاورانش جای خود را باز کرده است. آنها بر این باورند که اکنون بهترین زمان برای تحمیل اراده سیاسی آمریکا بر ایران است.
اما این تصور، بیش از آنکه بر واقعیتهای میدانی استوار باشد، ناشی از تحلیلهای خوشبینانه کاخ سفید و اتکای آن به پروپاگاندای رسانهای است. ایران در سالهای گذشته نشان داده که در برابر فشارهای خارجی نهتنها عقبنشینی نمیکند، بلکه از آن بهعنوان فرصتی برای تحکیم موقعیت خود استفاده خواهد کرد.
مقاومت ایران و مخالفت قدرتهای بزرگ
نکته کلیدی در این میان، واکنش سایر قدرتهای بینالمللی به این اقدامات است. برخلاف تصور کاخ سفید، سیاستهای یکجانبهگرایانه ترامپ در قبال ایران با مخالفتهای جدی از سوی چین و روسیه روبرو شده است. اجلاس اخیر سه کشور ایران، روسیه و چین در پکن و بیانیه پایانی آن، بهروشنی نشان داد که این کشورها در موضوعات راهبردی منطقه و جهان موضعی مشترک دارند و مخالف استفاده از فشار و تهدید برای حلوفصل مسائل بینالمللی هستند. این همگرایی، چشمانداز روشنی برای موفقیت سیاستهای ترامپ ترسیم نمیکند.
آینده سیاستهای آمریکا؛ تهاجم یا عقبنشینی؟
سؤال مهم این است که آیا ترامپ آماده ورود به یک درگیری گسترده در منطقه است، یا صرفاً به دنبال استفاده از تهدید و فشار برای کسب امتیاز از ایران است؟ تجربه نشان داده که کاخ سفید در دوره ترامپ، همواره گزینه دوم را ترجیح داده است. در موضوع خرید غزه و گرینلند، سیاست اعمال تعرفههای جدید و حتی در مورد مذاکرات مرتبط با جنگ اوکراین، ترامپ ابتدا فشار حداکثری را اعمال کرد، اما در نهایت مسیر عقبنشینی را نیز برای خود باز گذاشت.
اگر این الگو در قبال ایران نیز تکرار شود، احتمالاً تحریمهای جدید و حملات نظامی به یمن صرفاً یک مرحله از راهبرد فشار است و در صورت ناکامی، ترامپ ممکن است بهدنبال مذاکره از موضعی جدید باشد. اما این رویکرد یک ریسک بزرگ دارد: تهران در برابر فشارهای خارجی، نهتنها انعطاف نشان نداده، بلکه با تقویت ائتلافهای منطقهای و جهانی خود، توانسته موازنه قوا را تغییر دهد. از اینرو، بعید است که سیاستهای تهدیدمحور ترامپ بتواند ایران را به تغییر رفتار وادار کند.
مسیری نامطمئن برای واشنگتن
به نظر می رسد سیاست فشار ترامپ در قبال ایران بیش از آنکه نشانهای از یک استراتژی حسابشده باشد، بیشتر به تلاشی برای آزمودن شانس شباهت دارد. اما همانگونه که تجربه سالهای گذشته نشان داده، تهران نهتنها از این فشارها تأثیر نمیپذیرد، بلکه با تقویت توان خود، میتواند این تهدیدات را به فرصتی برای تحکیم جایگاه منطقهای و بینالمللیاش تبدیل کند.
نورنیوز