نورنیوز - گروه بینالملل : طبق گزارش منتشر شده در سایت خبری هیل (The Hill)، اگر هدف اصلی ترامپ حل سریع مسائل خاورمیانه و جلوگیری از بروز جنگها و بیثباتی باشد، اعمال فشار بیشتر بر کشورهای عربی ممکن است به نتایج منفی و پیشبینینشدهای منجر شود.
اگرچه رهبران کشورهای عربی از نگرانی بابت برکناری از طریق انتخابات مصون هستند، تجربیات تاریخی مربوط به بحرانهای منطقهای و حساسیتهای ناشی از منازعات اسرائیل - فلسطین، نگرانیهای جدی را برای رهبران این کشورها به وجود آورده است. در این زمینه، ازسرگیری جنگ در غزه، جابهجایی جمعیت فلسطینی یا الحاق اراضی در کرانه باختری میتواند بهطور قابل توجهی ثبات سیاسی این رژیمها را تهدید کرده و بر ادامه حاکمیت آنها تأثیر منفی بگذارد.
در برخی از کشورهای عربی، مسئله فلسطین بهعنوان ابزاری برای توجیه مشکلات داخلی و ناکامیهای حکومتی استفاده میشود. این مسئله بهویژه زمانی پررنگ میشود که منازعه فلسطینی-اسرائیلی وارد وضعیت بنبستی شده است. در چنین شرایطی، رهبران این کشورها قادرند تا مشکلات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی داخلی خود را به تهدیدات خارجی، بهویژه اسرائیل، نسبت دهند و توجه مردم را از بحرانهای داخلی منحرف کنند. با این حال، زمانی که این منازعه شدت میگیرد و تنشها افزایش مییابد، ساختارهای سیاسی و اجتماعی در این کشورها بهشدت تحت تأثیر قرار میگیرند. تشدید این تنشها میتواند به بیثباتی قابل توجهی منجر شود و توانایی رهبران عرب برای حفظ کنترل و مشروعیت سیاسی را به چالش بکشد.
حملات 7 اکتبر 2023 به اسرائیل و جنگ ویرانگر پس از آن در غزه تغییرات عمدهای در منطقه ایجاد کرد. این تغییرات همزمان با اظهارات جنجالی ترامپ مبنی بر اخراج دائمی فلسطینیها شدت گرفت. این اظهارات نه تنها حقوق مشروع مردم فلسطین را زیر سوال برد، بلکه بهطور غیرمستقیم مشروعیت متحدان منطقهای او را نیز تضعیف کرد.
با وجود آنکه این رهبران از طریق فرآیندهای دموکراتیک به قدرت نرسیدهاند، نظر عمومی همچنان نقشی اساسی در تقویت یا تضعیف ثبات نهادهای حکومتی ایفا میکند. این امر مستقیماً بر ثبات رژیمها و توانایی آنها برای حفظ قدرت تأثیر میگذارد. تجزیه و تحلیلهای تاریخی نشان دادهاند که مسئله فلسطین میتواند عاملی برای ایجاد چالشهای داخلی و خارجی در کشورهای عربی باشد. به همین دلیل، رهبران این کشورها در اتخاذ سیاستهای خود احتیاط بیشتری دارند. آنها آگاهاند که هرگونه جابجایی جمعیتی یا الحاق اراضی میتواند وضعیت حقوقی و انسانی منطقه را پیچیدهتر کند و تهدیدی برای مشروعیت و اقتدار سیاسی آنها به شمار آید.
ویرانیها و تلفات انسانی گسترده در غزه و لبنان تأثیرات عمیقی بر افکار عمومی در جهان عرب گذاشته و یادآور تجربه تاریخی ناکبا در سال 1948 میباشد که در آن زمان بسیاری از فلسطینیها مجبور به آوارگی شدند. در مقایسه با کشتارهایی مانند دیر یاسین و تنتورا که در آن دوره بهعنوان حوادثی با ابعاد انسانی و سیاسی جدی شناخته میشدند، تلفات ناشی از عملیاتهای نظامی اخیر اسرائیل از ابعاد و شدت بیشتری برخوردار بوده است. مقامات اسرائیلی این حملات را بهعنوان اقداماتی برای بازدارندگی در برابر گروههایی مانند حماس و حزبالله توجیه کردهاند، اما این رویکردها منجر به افزایش نارضایتیها و اعتراضات در کشورهای عربی شده است. این وضعیت، بهویژه با توجه به حساسیتهای تاریخی و اجتماعی منطقه، نگرانیهای جدی در خصوص آینده امنیت و ثبات در منطقه بهوجود آورده است.
سقوط سریع رژیم بعث در سوریه نشاندهنده بیثباتی فزاینده در منطقه بود. زیاد داوود، عضو ارشد ابتکار خاورمیانه در دانشگاه هاروارد، طی گزارشی اشاره کرد که درگیریهای جاری در غزه و لبنان میتوانند خطرات سیاسی قابل توجهی به همراه داشته باشند: «این درگیریها موجب افزایش خشم در خیابانهای عربی شده است. از منظر تاریخی، پیامدهای جنگ 1948 تنها چهار سال بعد بهطور کامل آشکار شد، زمانی که کودتای نظامی در مصر، نخستین بند بیانیه خود را به شکست در فلسطین مرتبط کرد. درس اصلی این واقعه این است که حتی اگر اوضاع امروز بهنظر آرام و باثبات برسد، باید مراقب شرایط بالقوه بحرانزای در حال شکلگیری بود».
اولین کودتای نظامی در سوریه پس از سال 1948 رخ داد، اما کودتای مهمتر در مصر در سال 1952 توسط جمال عبدالناصر و گروه «افسران آزاد» صورت گرفت. این گروه سلطنت و نفوذ بریتانیا را بهعنوان عوامل اصلی شکست در فلسطین معرفی کردند. عبدالناصر به نماد مبارزه ضد استعماری و مقاومت در برابر نفوذ غرب تبدیل شد. ایدهها و مفاهیم او همچنان در دنیای عرب تأثیرگذار باقی ماندهاند و بهویژه در شرایط کنونی، با افزایش احساسات ضدغربی در منطقه، اهمیت بیشتری یافتهاند.
یکی از رویدادهای تاریخی مهم که تهدیدی جدی برای رهبران عرب به شمار میآمد، ترور انور سادات بود. در حالی که در غرب، سادات بهعنوان شخصیتی شجاع که به دنبال برقراری صلح بوده، شناخته میشود، بسیاری در داخل مصر او را بهعنوان رهبری میدیدند که برای جدا کردن کشورش از درگیریهای منطقهای، مسئله فلسطین را نادیده گرفت و از طریق توافق صلح با اسرائیل تلاش کرد تا مصر را از این مناقشه دور نگه دارد. محمد بن سلمان نیز پیشتر بهطور غیرمستقیم اظهار کرده است که نمیخواهد سرنوشتی مشابه سادات را تجربه کند، بهویژه اگر تصمیم به عادیسازی روابط با اسرائیل بگیرد، بدون آنکه حقوق فلسطینیها و برقراری دولت مستقل فلسطینی بهطور کامل تأمین شود.
رهبران عرب آگاه هستند که نفوذ آنها بر سیاستهای دولت ترامپ محدود است، و همین محدودیت، چالشهایی برای متقاعد ساختن ترامپ به تغییر رویکردهایش به وجود میآورد. با این حال، ترامپ رابطه نزدیکی با محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی، برقرار کرده است. این رابطه سبب شد که عربستان سعودی بهعنوان مکان برگزاری نشستهایی برای آغاز مذاکرات صلح با ولادیمیر پوتین انتخاب شود. هدف از این نشستها، پایان دادن به جنگ اوکراین بود. در این زمینه، عربستان سعودی باید از موقعیت خاص خود در منطقه استفاده کرده و ظرفیتهای دیپلماتیک موجود را برای پیشبرد ابتکارات منطقهای و تسهیل همکاری میان کشورهای منطقه بهکار گیرد.
شرایط کنونی بیش از آنکه تنها یک توافق محدود برای عادیسازی روابط باشد، فرصتهای قابل توجهی برای ایجاد تغییرات اساسی و پایدار در منطقه فراهم کرده است. نزدیکی موفق میان عربستان سعودی و ایران، این کشور را به عنوان یک بازیگر کلیدی برای میانجیگری در فرآیند صلح در خاورمیانه معرفی میکند. مصر و اردن نیز بهعنوان ارکان اصلی این توافق منطقهای جدید نقش خواهند داشت. این توافق میتواند به تدریج کشورهای دیگر منطقه، از جمله سوریه و لبنان، را نیز دربر بگیرد. عربستان سعودی، مصر و اردن با حمایت قطر و امارات متحده عربی میتوانند یک طرح جامع تدوین کنند که به اجرای مرحله دوم آتشبس کمک کند و همچنین استراتژی منطقهای را برای ارتقاء امنیت و رفاه کشورهای منطقه شکل دهد.
با اینکه دونالد ترامپ اعلام کرده است که برنامههای جابهجایی را بر فلسطینیها یا کشورهای عربی تحمیل نخواهد کرد، رهبران عرب باید پیشگام شده و به دنبال یافتن راهحلهای مؤثر برای بازسازی منطقه باشند تا از وقوع جنگهای جدید در آینده جلوگیری کنند. ابتکار عمل مصر، که در اجلاس سران عرب مطرح شد، میتواند گامی مثبت در این راستا باشد و فرصتی برای تقویت همکاریهای منطقهای ایجاد کند.
غرب آسیا در شرایط حساس و سرنوشتسازی قرار دارد که میتواند از این فرصت منحصر به فرد برای برقراری صلح بهرهبرداری کند یا اینکه به سوی بیثباتی و بحران پیش برود. دستیابی به یک توافق منطقهای نه تنها با منافع استراتژیک دولت ترامپ همراستا است، بلکه میتواند زمینهساز رشد و پیشرفت در منطقه شود. این مسیر همچنین میتواند به کاهش بیثباتی و جلوگیری از بحرانهایی منجر شود که پیامدهای غیرقابل پیشبینی به همراه دارد. چنین تحولات و تنشهایی میتواند ناآرامیهای موجود را تشدید کرده و منطقهای که پیش از این با جنگ دست و پنجه نرم کرده، بیش از پیش به سوی آشوب سوق داده شود. این وضعیت نه تنها ثبات منطقهای را به خطر میاندازد، بلکه ممکن است بر ثبات اقتصادی جهانی نیز تاثیرات منفی بگذارد. برای دستیابی به این هدف، یکی از جنبههای مهم، حفظ آتشبس در غزه و رد هرگونه طرح پیشنهادی برای الحاق کرانه باختری است. تصمیماتی که اکنون اتخاذ میشود، آینده منطقه را رقم خواهد زد؛ آیا منطقه به سوی شکوفایی و ثبات گام خواهد برداشت یا به سمت بیثباتی و آشوب پیش خواهد رفت.