نورنیوز- گروه اجتماعی: درست لحظاتی قبل از غروب پنجشنبه، اتوبوسی که در محور قدیم جاده ماهان به کرمان (محدوده دوراهی سیرچ) تردد میکرد دچار سانحه شد تا جمعی از دختران نخبه دانشآموز، قربانی سهلانگاری مسئولانی شوند که با عدم نظارت یا نظارتهای ناکافی، حلقهای دیگر به زنجیرهی حوادث تلخ اردوهای دانشآموزی بیفزایند. در این سانحه، چهار دختر دانشآموز، یک مادر و پسربچهی خردسالش جان باختند و تعدادی زیادی از سایر دختران سرنشین اتوبوس مصدوم و مجروح شدند. طبق اعلام مسئولان محلی پلیس راه، نقص اتوبوس در سیستم ترمز اتوبوس علت اصلی واژگونی آن بوده است. تحقیقات درباره این سانحه همچنان ادامه دارد.
به مجرد انتشار خبر وقوع این رخداد دلآزار، سیلی از پیامهای ریز و درشت همدردی،حاوی «دستورهای فوری برای بررسی» ماجرا از سوی مسئولان صادر شد تا این داستان هم شباهتهای فراوانی با داستانهای تراژیک سابق در این زمینه داشته باشد. مردم تقریبا تمام فراز و فرودهای داستانهای این ژانر را از بر دارند و حالا دیگر به خوبی میدانند که عناصر ثابت این ماجرا چیست! هرچند حتی یکی از این اتفاقات هم کافی است تا در حافظه جمعی یک ملت، خاطرهای گزنده شکل بگیرد اما متاسفانه در چندسال اخیر، بارها و بارها چنین اتفاقات تلخی برای دانشآموزان رخ داده و تکرار شده است بی آنکه تدبیر چشمگیری برای پیشگیری از وقوع موارد جدید اندیشیده شده باشد. در عین حال، چنین سوانحی علاوه بر دانشآموزان، دانشجویان و معلمان و سربازان را هم بارها و بارها قربانی کرده است.
داستان بیتوجهی به سلامت و ایمنی خودروهای جمعی، مختص امروز و دیروز هم نیست. هرچند در سالهای اخیر، نمونههای پرتلفاتی از این اتفاقات، رسانهای شدهاند اما لابد مخاطبان ایرانی به خاطر دارند که 27 سال پیش، سه روز مانده به نوروز، 7 نفر از دانشجویان سرنشین اتوبوسی که حامل دانشجویان نخبه ریاضی کشور بود و از اهواز به تهران برمیگشت به دلیل واژگونی اتوبوس جان باختند و یک تراژدی ملی را رقم زدند. یکی از سرنشینان آن اتوبوس، زندهیاد دکتر مریم میرزاخانی بود که از آن سانحه جان سالم به در برد تا بعدها یکی از مفاخر جهانی ریاضیات شود.
دختران دانشآموز کرمانی که سرنشینان اتوبوس ناقص بودند همگی در مدارس استعدادهای درخشان تحصیل میکردند و هرکدامشان بالقوه یک مریم میرزاخانی بودند. تعدادی از آنان، متاسفانه جان باخته و پرپر شدهاند. سایرین که از این سانحه جان سالم به در بردهاند قطعا در چنان ترومای جانفرسایی گرفتارند که تا سالها همنشین هراسهای هولناک خواهند بود. گاهی همین هراسهاست که به اضطرابها و افسردگیهای مزمن میانجامد و استعدادهای شگرفشان را میخشکاند. گاهی حتی همین سوانح بهظاهر "اتفاقی"،زمینه و عاملی برای احساس ناامنی و نهایتا میل و تصمیم به مهاجرت میشود. شک نیست که دستکم بخشی از دلایل موج مهاجرت نخبگان را باید در موضوعاتی از این جنس جستوجو کرد.
وقتی وجدان عمومی و ذهن جمعی ایرانیان شاهد آن است که در فاصله دو اتفاق از این جنس، غیر از واکنشهای عاطفی و احساسی مسئولان، رفتار و تصمیم کارگشا و ایمنی بخشی از سوی مدیران و متولیان بروز نمیکند، این ایده در وجود مردم شکل میگیرد که اراده یا تخصصی برای مقابله با این تراژدی ملی وجود ندارد. برای اردوهای تفریحی و فراغتی دانشجویان و دانشآموزان، پروتکلهای ایمنی سختگیرانهای لازم است که هم در مقام محتوا و هم در مقام اجرا در نهایت دقت و جدیت اعمال شود. گزارشهایی که پس از هر سانحه منتشر میشود از سهلانگاریهای پیشپاافتادهای حکایت دارند که به سادگی قابل پیشگیریاند. اگر چنین قواعد و اصولی وجود میداشت، یا اگر اجرای این اصول و قواعد با جدیت و سختگیری پایش و سنجش میشد چه بسا اکنون جامعه ایران در عزای دختران دانشآموز خود نمیبود.
شرایط روز ایران به گونهای است که تحمل هیچ حدّی از ناامنی روانی را ندارد. واژگونی اتوبوس دختران کرمانی، هرچند به مرگ چند نفر از بهترین فرزندان این سرزمین انجامید اما در کنار این، تلفات اصلی را از روان و روحیه عمومی مردم گرفت. بروز چنین اتفاقاتی که بیشک ردپای بیتدبیری و سهلانگاری را در آنها میتوان یافت بلافاصله حمل بر ناتوانی حاکمیتی در تأمین ایمنی اردوهای دانشآموزی میشود. در وضعیتی که جامعه ایرانی، آماج ناامنسازیهای گوناگون است رخدادهایی مثل واژگونی اتوبوس دختران دانشآموز نخبه، بیدرنگ پای ضعف حکمرانی نوشته میشود. همین موضوع بهظاهر بیربط میتواند زمینهای برای تشدید سوءظن به توانایی و اقتدار نهاد دولت تعبیر شود و به این اعتبار ، شکاف ملت-دولت را عمیقتر کند. باید دانست که جریحهدار شدن احساسات و عواطف ملی، چیزی نیست که به سادگی و با اتکا به خطابههای سیاسی و مدیریتی قابل ترمیم باشد. وقتی در گرماگرم جشنهای دهه فجر، یک سفر بدفرجام دانشآموزی به دلیل سهلانگاری و عدم نظارت نهادهای مسئول، مرگ دختران نخبه میهن را در پی دارد، طبعا نباید انتظار داشت که خاطرهی شیرینی از این ایام در ذهن بخشهایی از مردم بماند.
به این اعتبار، ضرورت دارد که حاکمیت، اقتدار و جدیت خود را در حفظ امنیت جانی و نیز امنیت روانی شهروندان به نمایش بگذارد و افکار عمومی را متقاعد کند که فقط به همدردی به خانوادههای عزادار و آسیبدیده اکتفا نمیکند. کارآمدی و مسئولیتپذیری حاکمیت، وقتی برای مردم باورپذیر میشود که به طور ملموس و عینی و واقعی ببیند که برنامههایی دقیق برای مهار چنین فجایعی طراحی شده و با جدیت و سختگیری به اجرا درمیآید. در غیاب چنین باوری، خودروهای آدمیخوار، هرازچندی طعمههایشان را از بین معصومترین فرزندان این سرزمین انتخاب میکنند و با بیرحمی به کام مرگ میفرستند. این دانشآموزان و دانشجویان اما تنها قربانیان این سفیران مرگ نیستند. همراه با آنان، اعتماد مردم به حاکمیت و لیاقت و کفایتش هم زیر گرفته میشود.